#قسمت_سی_وچهارم: گدای واقعی ...
راست می گفت من کلا چند دست لباس داشتم و 3 تا پیراهن نوتر که توی
مهمونی ها می پوشیدم و سوئی شرتی که تنم بود یه سوئی شرت شیک که از داخل هم الیه های پشمی داشت اون زمان تقریبا نظیر نداشت و هر کسی که می
دید دهنش باز می موند
حرف های سعید، عمیق من رو به فکر فرو برد کمی این پا و اون پا کردم و اعماق
ذهنم هنوز داشتم حرفش رو بالا و پایین می کردم که صدای پدرم من رو به خودم
آورد ...
- هنوز مونده کدوم یکی رو بهش بده
رو کرد سمت من ...
- نکرد حداقل بپرسه کدوم یکی رو نمی خوای هر چند تو مگه لباس به درد بخور
هم داری که خوشت بیاد و نباشه دلت بسوزه تو خودت گدایی باید یکی پیدا
بشه لباس کهنه اش رو بده بهت ...
دلم سوخت سکوت کردم و سرم رو انداختم پایین خیلی دوست داشتم بهش بگم
...
- شما خریدی که من بپوشم؟حتی اگر لباسم پاره بشه هر دفعه به زور و التماس
مامان، من گدام که ...
صداش رو بلند کرد و افکارم دوباره قطع شد ...
- خانم اینقدر دست دست نداره یکیش رو بده بره دیگه عروسی که نمیری اینقدر
مس مس می کنی اینقدر هم پر روئه که بیخیال نمیشه ...
صورتش سرخ شد نیم نگاهی به پدرم انداخت یه قدم رفت عقب
- شرمنده خانم به زحمت افتادید ...
تشکر کرد و بدون اینکه یه لحظه دیگه صبر کنه رفت از ما دور شد اما من دیگه
آرامش نداشتم طوفان عجیبی وجودم رو بهم ریخت...
#ادامه_دارد...
* بسم الله الرحمن الرحیم *
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_سی_وسوم: دلت می آید؟
نهار رسیدیم سبزوار کنار یه پارک ایستادیم کمک مادرم وسایل رو برای نهار از
توی ماشین در آوردم وضو گرفتم و ایستادم به نماز
سر سفره نشسته بودیم که خانمی تقریبا هم سن و سال مادرم بهمون نزدیک شد ...
پریشان احوال و با همون حال، تقاضاش رو مطرح کرد ...
- من یه دختر و پسر دارم و ... اگر ممکنه بهم کمکی کنید مخصوصا اگر لباس
کهنه ای چیزی دارید که نمی خواید
پدرم دوباره حالت غر زدن به خودش گرفت
- آخه کی با لباس کهنه میره سفر؟ که اومدی میگی لباس کهنه دارید بدید
سرش رو انداخت پایین که بره مادرم زیرچشمی نگاه تلخ معناداری به پدرم کرد و دنبال اون خانم بلند شد
- نگفتید بچه هاتون چند ساله ان؟
با شرمندگی سرش رو آورد بالا چهره اش از اون حال ناراحت خارج شد، با خوشحالی
گفت ...
- دخترم از دخترتون بزرگ تره اما پسرم تقریبا هم قد و قواره پسر شماست
نگاهش روی من بود مادرم سرچرخوند سمت من سوئیچ ماشین رو برداشت و رفت
سر ساک و پدرم همچنان غر می زد ...
سعید خودش رو کشید کنار من
- واقعا دلت میاد لباسی رو که خودت می پوشی بدی بره؟ تو مگه چند دست لباس
داری که اونم بره؟ بابا رو هم که می شناسی همیشه تا مجبور نشه واست چیزی
نمی خره برو یه چیزی به مامان بگو بابا دوباره باهات لج می کنه ها ...
#ادامه_دارد...
ثوابـ یـہــویے❤️
بــراے ظــہــور آقــا ســہ ٺـــا صــݪواٺ بــفرســٺیــد🙂
🌸[اݪݪہـم صݪ عݪے محــمدوآݪ مـحمد]🌸
@BOYE_PELAK
امام زمانم
دنیا بدونِ شما تاریکه ...
حالا گرمیم، نمیفهمیم تاریکی چیه...!!
ولی یه روزی حتما مضطر میشیم،
قول میدم...
یه روزی که خیلی هم دیر نیست...
😞😭😭😭😭😭
@BOYE_PELAK
2_01.mp3
5.35M
#کربلایی_مهدی_سعیدی
🎼 دل خوشیم؛
به اینه که مادر تو منو میبینه...
...♡
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@BOYE_PELAK
#سلاممولایمنمهدیجان🌸🍃
خودم را و روزم را و عزیزانم را هر صبح به دستان مهربان شما می سپارم و ایمان دارم که شما همچون کشتی نجات ، ما را از غرقاب اضطراب ها می رهانید و به ساحل سبز و روشن امید می رسانید ...
من هر صبح دلم را با یاد شما پیوند می زنم و در آسمان آبی مهر شما تا اوج پر می کشم ...
چه غم دارم وقتی شما را دارم ...
#اللهمعجللولیکالفرجالساعه♥️
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@BOYE_PELAK
♥️
بر عالمیان رحمت رحمان زهرا ۜ ست🌱
در هر دو جهان سرور نسوان زهرا ۜ ست🧕
نوری که دهد شاخه ی طـوبی از اوست💐
کوثر که خدا گفته به قرآن زهرا ۜ ست📖
#روزمادر🧿❤️
#میلادحضرتفاطمهزهرا(س)🌱🌸
#مبارکباد
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@BOEY_PELAK
افلاطون:
در آینه نگاه کن و اگر صورتی زیبا داری کاری انجام بده که مناسب جمالت باشد و اگر صورتت زیبا نیست ، زشتی کردار را بر آن میفزا !
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@BOYE_PELAK
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتن يه دل خوش♥️
بهترين نعمته🌹
براتون يه دنيا🌹
دل خوشي آرزومندم😍
@BOYE_PELAK