✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_هفتاد_وهشتم: الفاتحه
برق از سر جمع پرید
ـ کجا هست؟
ـ یه جای بکر
- تو از کجا بلدی؟
خندید
ـ من یه زمانی همه اینجاها رو مثل کف دستم می شناختم
یه نقشه الکی می دادن
دست مون برو و برگرد...
حالا هستید یا نه؟
هر کی یه چیزی می گفت دل توی دلم نبود نتیجه چی میشه همون طوری
ایستاده بودم اونجا و خدا خدا می کردم
ـ خدایا یعنی میشه؟ خدایا پارتی من میشی؟
بساط غذا که جمع شد ، دو گروه شدیم ... صاحب خونه آقا مهدی رفت توی یکی دیگه
از ماشین ها، اون دو تا ماشین برگشتن
و ما زدیم به دل جاده.
از شادی توی
پوست خودم جا نمی شدم ...
تا چشم کار می کرد بیابان بود.
جاده آسفالت هم تموم شد و رفتیم توی خاکی ...
حدود ظهر بود رسیدیم سر دو راهی ...
پیچید سمت چپ...
- باید مستقیم می رفتی
ـ برای اینکه بریم محل شهادت پدربزرگ مهران باید از منطقه * بریم
اونجا رو
چند بار شیمیایی زدن. یکی دو باری هم بین ما و عراق دست به دست شد.
ممکنه دوبله آلوده باشه .
آقا رسول نگاه خاصی بهش کرد ...
ـ مهدی گم نشیم؟ خیلی ساله از جنگ می گذره بارون زمین رو شسته. باد،
خاک رو جا به جا کرده. این خاک و زمین هزار بار جا به جا شده نبری مون مستقیم
اون دنیا ...
آقا مهدی خندید
- مسافرین محترم نیازی به بستن کمربندهای ایمنی نمی باشد
لطفا پس از قرائت
شهادتین
جهت شادی روح خودتان و سایر خدمه پرواز الفاتحه مع الصلوات ...
📌پ.ن: در بخش هایی که راوی، اسم مکان یا اسم خاصی را فراموش کرده؛ از علامت *
استفاده شده است.
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_هفتاد_وهشتم: الفاتحه
برق از سر جمع پرید
ـ کجا هست؟
ـ یه جای بکر
- تو از کجا بلدی؟
خندید
ـ من یه زمانی همه اینجاها رو مثل کف دستم می شناختم
یه نقشه الکی می دادن
دست مون برو و برگرد...
حالا هستید یا نه؟
هر کی یه چیزی می گفت دل توی دلم نبود نتیجه چی میشه همون طوری
ایستاده بودم اونجا و خدا خدا می کردم
ـ خدایا یعنی میشه؟ خدایا پارتی من میشی؟
بساط غذا که جمع شد ، دو گروه شدیم ... صاحب خونه آقا مهدی رفت توی یکی دیگه
از ماشین ها، اون دو تا ماشین برگشتن
و ما زدیم به دل جاده.
از شادی توی
پوست خودم جا نمی شدم ...
تا چشم کار می کرد بیابان بود.
جاده آسفالت هم تموم شد و رفتیم توی خاکی ...
حدود ظهر بود رسیدیم سر دو راهی ...
پیچید سمت چپ...
- باید مستقیم می رفتی
ـ برای اینکه بریم محل شهادت پدربزرگ مهران باید از منطقه * بریم
اونجا رو
چند بار شیمیایی زدن. یکی دو باری هم بین ما و عراق دست به دست شد.
ممکنه دوبله آلوده باشه .
آقا رسول نگاه خاصی بهش کرد ...
ـ مهدی گم نشیم؟ خیلی ساله از جنگ می گذره بارون زمین رو شسته. باد،
خاک رو جا به جا کرده. این خاک و زمین هزار بار جا به جا شده نبری مون مستقیم
اون دنیا ...
آقا مهدی خندید
- مسافرین محترم نیازی به بستن کمربندهای ایمنی نمی باشد
لطفا پس از قرائت
شهادتین
جهت شادی روح خودتان و سایر خدمه پرواز الفاتحه مع الصلوات ...
📌پ.ن: در بخش هایی که راوی، اسم مکان یا اسم خاصی را فراموش کرده؛ از علامت *
استفاده شده است.