12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- مگہدستخودتھبخواےبامنلـجکنیا!🧡ᯤ. .
ᴇ ɪ ᴛ ᴀ ᴀ . ᴄ ᴏ ᴍ . ʙ ᴀ ᴀ ᴠ ᴀ ɴ
اماشایدنیمهیدیگرروحِمن،
درمیانتپشهایتپندهی
سمتِچپِسینهاتپنهانشدهاست ..🌱"
𝙴𝚒𝚝𝚊𝚊.𝚌𝚘𝚖.𝚋𝚊𝚊𝚟𝚊𝚗
[ كاظمون الشوق لهم قلوب عظيمة..♥️]
آنها که دلتنگیشان را بروز نمیدهند
دلهای بزرگی دارند!
غروبها؛
تصاویرِزنیهستند؛
کههرروزبرایِسیلیزدنبهمن
بادمیپوشند . .
ابرمیپوشند . . .
بارانمیپوشند . . . .✉️🍂"
بردلبردیوانـہبگوییدبیاید ،
دیوانـہچودیوانـہببیندخوششآید🎭!'
• خیام - ʙᴀᴀᴠᴀɴ
•
شبهارابدونتوچهگونهسپریکنم؟!
دلتنگینزدتوچهگونهاست؟
اینجاکهبارانمیبارد!🌧"
𝐄𝐢𝐭𝐚𝐚.𝐜𝐨𝐦.𝐛𝐚𝐚𝐯𝐚𝐧
-
چشمات رو ببند+ بستم .
- حالا فکر کن دوستت داشته باشم !+ داری ؟! -
نه ، گفتم فکر کن ؛ که خوابت ببره !+ باشه . -
شببخیر+ شببخیر ✦•.𝙴𝚒𝚝𝚊𝚊.𝚌𝚘𝚖.𝚋𝚊𝚊𝚟𝚊𝚗
یه شب تو خواب دیدم ماه آتیش گرفته و داره میسوزه و هر کی یکی یدونه سطل آب دستش گرفته و میریزه طرف آسمون. خندم میگیره و میگم هوی خنگ خداها اینکه دوباره برمیگرده طرف خودتون، اصلا زورتون میرسه تا اونجا آب بریزید؟ به ماه نگاه میکنم شکل تو رو میبینم. یادم میاد میگفتی معنی اسمت میشد ماه. چی بود؟ چانا مریا. میگفتی دوستات اینطور صدات میزنن. میگفتی معنیش میشه ماه زیبا، من اما همیشه صدات میزدم ماه من. به خودم میام میبینم داری میسوزی. گُر میگیرم. دیوونه میشم. میگم آهای دیوونهها بیشتر آب بریزید ماه من داره میسوزه، نفسش بند اومده. یارو از اون ته صف داد میزنه هوی ماه من ماه من نگوها. این ماه منه. اون طرفتر یه پسر جوون و خوشتیپ نشسته داره سیگار میکشه و چپ چپ نگام میکنه میگه دیگه نگیها. ماه منه، خودمم خاموشش میکنم؛ این رو میگه یه سیگار دیگه روشن میکنه. سر میچرخونم میبینم همه صداشون در اومده. نگات میکنم و میگم میشنوی؟ این دیوونهها چی میگن؟ میخندی و میگی دیوونه تویی بابا. هنو نمیدونی ماه واسه همهس. هر کی به من نگاه میکنه ماه خودش رو میبینه و باید مراقبش باشه، اگه همه مراقب ماهشون باشن همیشه تو شبا میاد و آسمون رو روشن میکنه. میگم تو هم دیوونهای والا. بعد میترسم و میگم نه، ماه من فقط ماه من باید باشه. آخرای سوختنته، صدای جلز ولزت میاد و میگی خر خدا جای این حرفا پاشو یه کاری بکن. دارم میسوزما. بلند میشم سطل آب رو بردارم که یهو همه جیغ و دادشون بلند میشه که هورا ماهمون خاموش شد. نگات میکنم؛ نصف صورتت نیست. بقیه بالا پایین می پرن، خوشحالن، ماهشون زندهس، نسوخته؛ تو ولی سوختی، سیاهِ سیاه شدی. گریهم میگیره.
از گریه از خواب میپرم. کنارم نشستی. میگم چته بیداری؟ میگی از سر شب داری تو خواب هزیون میگی. هی ماه من ماه من. گفتم خواب بدی دیدم؛ خواب دیدم ماه من آتیش گرفته. پوزخند میزنی و میگی اونجاهم دست دست کردی یا به دادش رسیدی. چیزی نمیگم. نور ماه میفته رو تخت، جای خالیت رو روشن میکنه. یه قلپ آب میخورم و چشمام رو میبندم و دوباره به ماهی که سوخت فکر میکنم.
•مجتبیپورفرخ