eitaa logo
‹ باب‌حِطّة ›
117 دنبال‌کننده
248 عکس
39 ویدیو
10 فایل
أنت لسْتَ وَحدكْ تأمّل حَوْلَك، صاحب‌الزّمَان معك(: • القدس لنا 🇵🇸 • |موقوفه| • ارتباط با من: https://abzarek.ir/service-p/msg/1983838
مشاهده در ایتا
دانلود
‹ پرهیز از زراندوزی ، اخلاقی، اقتصادی › « ای فرزند آدم! آنچه را كه بيش از نياز خود فراهم كنی ، برای ديگران اندوخته ای. » امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۲
‹ راه به کار گرفتن قلب، اخلاقی، علمی، تربیتی › « دلها را روی آوردن و پشت كردنی است، پس دلها را آنگاه به كار واداريد كه خواهشی دارند و روی آوردنی، زيرا اگر دل را به اجبار به كاری واداری كور می گردد. » امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۳
‹ ضرورت پرهیز از خشم، و انتقام، اخلاقی، اجتماعی › « چون خشم گيرم، كی آن را فرونشانم؟ در آن زمان كه قدرت انتقام ندارم؟ كه به من بگويند، (اگر صبر كنی بهتر است.) يا آنگاه كه قدرت انتقام دارم؟ كه به من بگويند: (اگر عفو كنی خوب است.) » امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۴
‹ پرهیز از بخل ورزی، اخلاقی › « (در سر راه از كنار زباله‌دانی عبور می كرد) و درود خدا بر او فرمود: اين همان است كه بخيلان به آن بخل می ورزند. (و در روايت ديگري نقل شد كه) اين چيزی است كه ديروز بر سر آن رقابت می كرديد.» امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۵
‹ عبرت آموزی از إتلاف اموال ، اخلاقی› « مالی كه نابودی آن تو را پند می دهد، از دست نرفته است.» امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۶
‹ روش درمان روح، اخلاقی، علمی › « اين دلها همانند تن ها خسته می شوند، برای نشاط آن به سخنان تازه حكيمانه روی بياوريد.» امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۷
‹ ضرورت حکومت، اعتقادی، سیاسی › « ( امام وقتی شنيد كه خوارج می گويند، حكومت فقط از آن خداست)فرمود: سخن حقی است كه از آن اراده باطل دارند. » امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۸
‹ نکوهش اُوباش (انسان‌های شرور)، اخلاقی، سیاسی › « در توصیف جمع اوباش، فرمود: آنان چون گرد هم آيند پيروز شوند، و چون پراكنده شوند سود دهند (از امام پرسيدند چون اوباش گرد هم آيند زيان رسانند را دانستيم، اما چه سودی در پراكندگی آنان است فرمود:) صاحبان كسب و كار، و پيشه وران به كارهای خود باز می گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند، بنا به ساختن ساختمان، و بافنده به كارگاه بافندگی، و نانوا به نانوایی روی می آورد.» امیرالمؤمنین، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۹
‹ باب‌حِطّة ›
-
یک زمانی پیر مستی خورد چای روضه‌ات توبه کرد و گفت: به به! مِی نمی‌نوشم دگر. .
امشب عجیب دلتنگ شما بودم، خیلی دلتنگ... عکس‌های صحن انقلاب بابا رضا را دیدم؛ دلم وا نشد! رفتم سراغ نجف، ایوان طلا، حالم بدتر شد؛ آنجا بیشتر بوی شما را می‌داد، انگار بابا علی هم دلتنگ بود... زل زدم به پخش زندهٔ بین الحرمین، شاید فرجی شود... اما نشد! رفتم کنار ضریح علمدار، بوی یاس قدم‌هایتان می‌آمد... بی‌تاب‌تر شدم؛ دویدم سمت امام بی‌پناهان اباعبدالله تپش‌های قلبم بیشتر شد، انگار همین تازگی‌ها اینجا بودید، قلبم حس می‌کرد حضورتان را... اما به خودم نهیب زدم! این شش گوشه همیشه گرمای حضورتان را دارد... درمانده شدم! چه کنم؟ کجا بیایم؟ از کدام سو؟ همه‌جا بودید و هیچ‌جا نبودید! حیرانم، سردرگمم، گم‌ شده‌ام بین دنیایی که دوستش نداشتید. آغوش می‌خواهم، از همان‌هایی که زینب و ام‌کلثومتان مهمانش بودند؛ هرچند کم هرچند کوتاه! چه چاره کنم به این بغض؟! من مادر می‌خواهم... بیایم مدینه؟ کنار گنبد خضراء؟ یا بیایم بقیعِ محزون؟ بروم سامرا؟ بروم کاظمین؟ کجا پیدایتان کنم مادر؟! میدانم که بازهم در همه‌جا خواهید بود و در هیچ‌جا نخواهید بود... به هرجا سر بزنم رفته‌اید! دنبال خیمه بقیةالله در بیابان ها بگردم؟ نشستید پای حرف‌های یوسفتان؟ کلمینی مادر کلمینی... بیین حالم را ببین گیر افتاده‌ام ببین بی‌پناهم ببین که هیچ نمیدانم از خودم... ام‌المؤمنین که به شما گفت کلمینی حرف زدید؛ امیرالمؤمنین که گفت کلمینی... اصلا مادر به حق تمام کلمینی هایی که شنیده‌اید از مادر و پدر و علی‌ها و محمد‌ها و حسن‌ها و حسین و موسی و جعفر و دخترها؛ با من نیز کلمینی... بگو کجا بیایم که در آغوشم بکشید؟! من به انکسار رسیده‌ام مادر، کلمینی...
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(47).mp3
2.53M
••• ختم گویای نهج البلاغه بخش حکمت ها🌱 حکمت ۲۰۰ تا ۲۰۹ ••• https://eitaa.com/abotorabalhasan