Fatemeh:
به یاد شهید قاسم سلیمانی
شهید بابک نوری
در هویزه و معراج شهدا....🥺🖤📿🪔
هدایت شده از فروشگاه صبح توحید
160155467444179083957.mp3
7.35M
هدایت شده از اربعین
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیق دلشکستهها، یاحسین...💔
👤 #کلیپ زیبای «تو بابِ حاجاتی» با نوای کربلایی سیدرضا #نریمانی تقدیم نگاهتان
#امام_حسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🏴 @e_arbaeen
|کـولـِہْ بـآرِ خـُـــدایـے🎒🌱|
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت و پنجم...シ︎ هیبت لرزان بابک ، وا
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت و هفتم...シ︎
محال بود پسر برود ؛ اما پدر نخواست مانع رفتن پسر بشود . مگر خودش چند سال پیش برای همین کشور و برای اعتقاداتش ، کوله به دوش نگرفته و راهی نشده بود ؟ صدای پر صلابت موذن زاده ، از لای در نیمه باز ، همراه سوز پاییزی به درون اتاق می ریزد . الهام تکیه داده بود به صفحه اپن ؛ برای کاری نا معلوم ، بشقاب ها را به هم می کوبد و هر دم گوشه ی روسری اش را می کشد به چشمانش .
عمو یعقوب، کنار پدر چمباتمه زده و به گل های ریز گل بهی فرش چشم دوخته . پدر دز تلویزیون خانوش چشم بر می دارد ، به جمع نگاه می کند و می گوید : چرا نشسته اید ؟ چرا دنبالش نمی رید ؟ بابک بره دیگه بر نمی گرده ها !
چیزی توی دل مادر فرو می ریزد .
امید که چند دقیقه بعد از رفتن برادر سر رسیده ، می گوید : این همه همکارهای من و رضا رفته ان و سالم برگشته ان !
حرف هایش بوی دلداری می دهد و می خواهد فضا را ارام کند .می داند بابک تصمیمش را گرفته . حرف امروز و فردا که نیست ؛ ماه هاست به این فکر کرده و هر روز رفته سپاه ، و بست نشسته و منتظر اعلام اسمش بوده . و حالا محال است که نرود . و محال است کسی بتواند منصرفش کند .
پدر ، سرش را با تاسف تکان می دهد :
_امید ، این بچه شهید می شه ! از حرکات و رفتارش می فهمم اگه بره ، دیگه زنده بر نمی گرده !
نمی گوید که سال ها توی جنگ بودن ، این تجربه را به او داده ؛ که از حرکات و رفتار های بابک تشخیص می دهد که بابک می رود و دیگر بر نمی گردد . الهام ، تاب شنیدن ندارد . کمر از صفحه اپن جدا می کند و با چند قدم ، خودش را به پدر می رساند و می گوید : ما که نمی دونیم از کجا اعزام می شه !
مادر گردن می کشد توی سالن ، و می گوید : مسعود بیلر .
گوشی را بر می دارد و می نشیند لبه ی مبل نزدیک اشپز خانه ، شماره تلفن خواهر کوچکش را می گیرد ، و خیره می شود به مردی که با پریشانی در طول و عرض سالن قدم می زند .
رقیه ، صدای بغض الود خواهر را که می شنود، هراسان می شود . مادر سراغ مسعود را می گیرد ، و رقیه می گوید ( یکی دو ساعت پیش رفت بیرون .) تلفن قطع می شود ؛ اما صدای بغض آلود خواهر ، در گوش رقیه جا مانده است . انگار تک تک کلمات به پرده ی گوشش چسبیده و هی منعکس می شود : بابک گدیر سوریه .
گوشی را قطع می کند و شماره ی میعود را می گیرد . مسعود جواب نمی دهد . راه می افتد توی خانه . پرده ها را کنار می زند و دوباره ـ ـ ـ
نویسنده:فاطمه رهبر🌿
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
|•@Babak_nori1400•|
مدتےهسٺڪه
درگیرسوالےشدهام
توچہدارۍڪهمن
اینگونہهوایـےشدهام🕊؟
.
تغییرموندادۍاخوی…💔
.
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
|•@Babak_nori1400•|
#خاطــره🎞
•|پدرشھیـد|•
آنروزوقتےبابڪتماسگرفت📱
منازتھرانداشتمبرمیگشتمرشت
کهبروممشھد✨
بابڪتاشنیدمنمیخوامبروممشھد
گفتآقاجانقولبدهمنرادعاکنے🤲🏻📿
منگفتم : پسرم،قربانتبروم❤️
قربانصدایتبشومتوبایدمنرادعابکنے🙂
گفتنهآقاجانقولبده…✋🏻
هردوازهمالتماسدعاداشتیم
واینشدآخرینحرفهایبینمنوبابڪ
نکتهجالباینجاستکه
بابڪهمانروزازمنخواستکه
ازدوستانشھیدمبخواهمشفاعتشرابکنندو
ایناتفاقیکجورعجیبےافتاد😧
وبعداز شهادتشمناصلا"خبرنداشتم
کهمزارشراکجادرنظرگرفتهاند
اماوقتےکهبرایتشییعاورفتیمدیدم
کهخانهجدیدبابڪدرستکناربچههای
عملیاتکربلای٢وکربلای٥است😭
کههمگےدوستانوهمرزمانمنبودند
ودرجبھهشھیدشدند🕊
#تلنگر
یهبزرگیبهممیگفت:
هروقتخواستیبفهمی
خداصداتومیشنوهیانه
ببینوقتیگناهمیکنی
عذابوجداندارییانه💔🖐🏿. .!
اینجا.گنـاه.ممــنوع📓
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
22.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🛑دیدن این ویدئو
برای هررر ایرانی واجبه
🔻
رجزخوانی جــوان ایرانی
در فرودگاه حلب-سوریه
🔻
تحرکات سپاه پاسداران در اسرائیل !!!!؟؟
راز حملات اسرائیل و ترورهـای در منطقه
🔻 @seyyedoona
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بࢪادࢪشهیدم♥️
آسمانےشدنت☁️اتفاقےنبود✋🏼
تولایقشهادتبود🕊🌱
فراموشنمیشوی…🙂🖐🏻
#شهیدبابکنوࢪے✨
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
|•@Babak_nori1400•|