eitaa logo
|کـولـِہْ بـآرِ خـُـــدایـے🎒🌱|
162 دنبال‌کننده
13هزار عکس
9.2هزار ویدیو
124 فایل
|﷽| زمانہ‌ۍعجیبیےسٺ! ⁷⁰سالہ‌هابراۍریاسٺ لہ‌لہ‌مےزننـد؛ ودهہ‌⁷⁰هابراۍ#شهادٺ . . .💔 #شهید‌بابڪ‌نوری :)🪴🌱 گمنام↯ @YAROGHAYYEHKHATOON 💛 +ناشناس بگو↶😉 https://daigo.ir/secret/3284895576
مشاهده در ایتا
دانلود
12.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلی الله علیکن یا مادرسادات حضرت بی بی فاطمة الزهــــــــــــــــــراء سلام الله علیها🥺🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔💔🏴🏴🏴🏴🏴 💔😭|⇢ • 💔😭|⇢ • |•‌@Babak_nori1400•|
سلمان میگه: تا برسه به خونه چند بار با صورت خورد زمین🥀🕳️ رفقا خیلی سخته تصور کنید ڪسی ڪھ در خیبر رو شکست پهلوون پهلوونا...(:💔 هی صداش زد جوابی نشنید علی فهمید باید چیکار کنه دست گذاشت رو سینه زهرا جان جان علی بلند شو😭😭😭 ‪ روایت اومده که از دنیای برزخ بی بی برگشت البته حق داشتناااا(: صدای علی جان بخشه🙃 مادر گفت برام قرآن میخونی ‪ از پدرم شنیدم که قرآن باعث راحت جون دادن میشه:)😄💔 امام علی علیه الصلوة و السلام با یه بغض سنگینی شروع کرد به قرآن خوندن💔 بسم الله الرحمن الرحیم😭 الرحمن...!💔 امام علی علیه الصلوة و السلام دیگه نتونست ادامه بده😭😭 💔😭|⇢ • 💔😭|⇢ • |•‌@Babak_nori1400•|
زبان راوی امام حسن💔 وقتی دیدن مادرم داره وارد کوچه میشه چند نفری اومدن سمتش تا با کتک از کوچه بیرونش کنن بخاطر محجبه بودنش:) ولی وقتی دویدم سمتش فهمیدن پسر علی هستم صداش زدم یا اُماه یکی از اون ته صدا زد این ناموس علیِ محکم تر بزنیدش💔😭 تا خواستم که بگویم مادر دستی بی هوا زد مادرم را زدن با زدن فرق داره تا به خود آمدم آه🙂💔 گوشواره مادرم افتاد😭 همانی که پدرم به او داده بود حالا می فهمیم چرا حسن هی از خواب میپرید و داد میزد نزن مادرم بار شیشه داره نزن🥀 یه مادر همیشه به فکر بچه اشه(: حالا فکر کنید اون مادر حضرت زهرا باشه(" رفقا خانمی که بار شیشه داره اون ماه های آخر نباید حتی حتیییی لباس تنگ بپوشه برای بچه بده:)💔 پشت در که بود به فکر محسنش بود باز:) دستاشو که گذاشت رو در بدنشو از در فاصله داد مبادا محسنش اذیت بشه😭💔 عمر خواست درو باز کنھ.!💔 اما مادࢪ نزاشت عمر عقب گرد رفت یهو با تمام توان به سمت در هجوم برد💔 در باز شد عمر داد زد برید تو در بازز چهل مرد جنگی وارد شدند مادر کو مادر؟😭💔 فهمیدید چی شد؟ مادر زیره درھ😭😭 اینجا امام علی میگه چهار نفر فقط چهار نفر اومدن سمت من💔 اما چهل نفر وارد خونم شدن): ای امان.!🙂❤‍🔥 بلند شد درو هل داد میخ از پهلو دراومد(:💔 هی منو میکشیدن.! زهراهم منو گرفته بود😭 دیدن نمیتونن کاری بکنن همگی شروع کردن به زدن فاطمه💔‌! یه نفر نه ها چهل نفره😭😭 یعنی یکی به صورت یکی به پهلو یکی به بازو 💔💔 دست مادر رها شد😭 پدرم را بردند.!💔 زینب هی نیمه شب هق هق میکرد میگفت نبر بابامو خودم بزرگ بشم انتقام بابام و میگیرم که گرفت(:💔 روضه سنگینه و دل بی طاقت بگذریم از کوچه🥀 💔😭|⇢ • 💔😭|⇢ • |•‌@Babak_nori1400•|
وعشق‌راخلاصه‌میکنم.. درنگاه‌"مادری"که، به‌عشق‌ِفرزندگمنامش سنگ‌ِمزارِتمام‌شہدای‌گمنام‌را بہ‌آغوش‌کشید...⁦:)♥️ • ‌‌|•@Babak_nori1400•|
🖤مادر است دیگر ... فرزندش را غریبانه شهید کردند💔 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 آتش میزند دل ‌خسته‌ام را و باز پریشان می شوم در لباست ... نازنینا گم شده‌ام در زمان و باز خاطرم را در یادت آرام می کنم ، بخند تا بهم نریزد ... شادی روح و ‌‌|•@Babak_nori1400•|
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ڪه می‌شوی میوه که در برابر چشمانت می‌کشد ... رشیدش را که می‌بینی و در دلت برایش «لاحول ولاقوة الابالله» می‌خوانی ... باید برای عاقبت هم دعا کنی و عاقبت بخیری یعنی ... 🌹 🕊🌹 ‌‌|•@Babak_nori1400•|
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 ‌‌ای آنـــڪہ مـــرا بــرده ای از یاد ، ڪـجـایــی ؟ بیــگانـہ ؟ دست مریـــزاد ، ڪـجـایـی ؟ از دام تــوأم نـیـسـت مــرا راه گـریــــزی . . . مــن عاشـــق ایــن دام و تو صـیّــاد .... ڪـجـایــی ؟ شادی روح که شده اند و سلامتی و طول عمر که هنوز برکت زندگی ما هستند . ‌‌|•@Babak_nori1400•|
🌺🌷🥀🕊🥀🌷🌺 ڪه شوے یڪبار می شوے مـادر ڪه باشے صدبار و مـادر مفقودالاثر ڪه باشے هر ثانیـه باز آئینه، آب، سینے و چاے و نباٺ باز پنجشنبه ‌‌‌و یاد‌ با ‌‌|•@Babak_nori1400•|
هیچ تیری بر پیکر شهید اصابت نمی‌کند مگر آنکه ، اول از قلب مادرش گذشته باشد ... یعنی اول "قلبِ مادر شهید" شهید می‌ شود .... ‌‌|•@Babak_nori1400•| 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🥀🌹🕊💐🕊🌹🥀 ڪه شوے یڪبار میشوے ڪه باشے صدبار و ڪه باشے هر ثانیـه باز آئینه ، آب ، سینے و چاے و نباٺ باز پنجشنبه ‌‌‌و یاد با ‌‌|•@Babak_nori1400•|
💐✉️🌺🌼🌺✉️💐 خواهر از سختی سال‌های انتظار و چشم انتظاری می‌گوید که تمام این سال‌ها منتظر خبری از بود. می‌گوید : این سال‌های انتظاری خیلی سخت گذشت. تا در می‌زدند در را به امید خبری از باز می‌کرد. که در محل ما نامه می‌آورد دیگر به کوچه ما نیامد ، چون هر بار که او می‌آمد به کوچه رفته و می‌گفت : « داخل نامه‌ها را ببینید شاید من نامه فرستاده باشد » هم نگاه می‌کرد و می‌گفت : « مادر من چیزی ندارم » آخر رفته بود از مأموریت در آن محل داده بود و گفته بود من را در کوچه این نفرستید، من طاقت ندارم . این می‌آید به امید خبری جلوی موتور من و از حال می‌رود و من هم حالم بد می‌شود . ✉️ روز جهانی پست گرامی باد