eitaa logo
baghdad0120
1.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
30 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
حجاب همان چادری بود که پشت درخانه سوخت ولی از سرفاطمه(س)نیفتاد @baghdad0120
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم حسرتا این گل خارا، همه جا رانده منم پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت آنکه نا رفته و جا مانده منم @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ بسم_الله_قاصم_الجبارین کسی به شدت تو...💔 تنها با بریدن گلوهایتان آرام می‌شویم... @baghdad0120
baghdad0120
‼️ قاتلی که قهرمان ارتش آمریکا شد! رئیس جمهور وقت آمریکا به فرمانده ناو وینسس که در یک ثانیه 290 مسافر ایرانی و 66 کودک را قتل عام کرد ، مدال لیاقت داد @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«دیروز ازهرچه بود گذشتیم امروزازهر چه بودیم گذشتیم . آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز . دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود . جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد . آنجا بر درب اتاقمان می نوشتیم : یا حسین فرماندهی از آن توست الان می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید . الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم ، بصیرمان کن تا ازمسیر برنگردیم ، آزادمان کن تا اسیرنگردیم». @baghdad0120
چرا فائزه هاشمی کشف حجاب نمی‌کند؟ پاسخ مشخص است، فائزه بدون تظاهر به اجرای احکام اسلامی حتی برخلاف عقیده و نظرش، نمی‌تواند با و نظام مقابله کند و اگر را کنار بگذارد، تبدیل به یک تفاله سیاسی می‌شود، شبیه دیگر که کردند و به زباله‌دان تاریخ پرت شدند! یک سلیطه‌ی پاچه گیره که برنامه سازان اون رو دعوت میکنن تا فائزه با سلیطه‌گری‌هاش بازدید برنامه اونها رو بالا ببره و در عوض خودشم به برنامه‌های دیگه دعوت شه تا زیست سیاسیش ادامه داشته باشه (خدمات متقابل برنامه ساز و فائزه)... به صحبت‌هاش ضریب ندید! / @baghdad0120
baghdad0120
✨ خاطراتی از شهید #حاج_قاسم_سلیمانی #قسمت_دهم ــــــــــــــــــ ـ ـ ـ ✨ ✅ راوی سردار چهارباغی
✨ خاطراتی از شهید ✅ راوی سردار چهارباغی ــــــــــــ ـ ـ ـ ــــ✨ جبهه فرو ریخت ؛ یک سری دلایل نظامی و فنی داشت که وقتی حاج قاسم علت را پرسید یک به یک دلایل را به ایشان گفتم و خیلی از آنها را هم قبول کرد. در کل عملیات خوبی نبود. مثل 8 سال دفاع مقدس ما که در خیلی از جاها با فتوحاتی توأم بود ولی بعضی مواقع هم نتوانستیم آنگونه که باید و شاید پیروزی به دست بیاوریم. بصری الحریر هم همانطور بود و همیشه از آن به عنوان یک عملیات بد و توأم با عدم الفتح یاد می‌کنیم. در این عملیات چند نفر از بچه‌های اهواز هم شهید شدند. به هرحال مدتی اوضاع اینگونه بود که مناطق مختلف در سوریه دست به دست می‌شد؛ گاهی دشمن می‌گرفت و گاهی ما می‌گرفتیم تا اینکه خبر دادند مسلحین در حال آمدن به سمت «ادلب» -که در آن مقطع (بهار 94) دست ما بود- هستند و می‌خواهند آنجا را بگیرند. به من گفتند توپ‌ها را به آنجا ببرم. من هم تعدادی از نیروها و توپ‌ها را از لاذقیه و حماه به ادلب فرستادم و آقای «ابو سعید» را هم فرمانده آنجا قرار دادم. یک نیرویی داشتیم به نام «حامد جوانی» که بچه تبریز بود. او یکی از توپ‌ها را کنار جاده آورده بود و به شدت به سمت مسلحینی که ادلب را گرفته بودند و در حال پیشروی به سمت «لاذقیه» و «سهل الغاب» بودند، شلیک می‌کرد و تعداد زیادی از آنها را با آتش همین توپ از بین برد. مسلحین وقتی دیدند این توپ مانع عبور آنهاست، مخفیانه از روی ارتفاعات و از لابه لای درختان، با یک موشک مالیوتکا به سمت او شلیک کردند. موشک بین توپ و صورت حامد جوانی منفجر شد. آنها هم از این صحنه فیلمبرداری کردند و آن را منتشر کردند. به ما خبر دادند حامد جوانی مجروح شده است. من و «ابوباقر» (سردار فلاح زاده) خودمان را به بیمارستان لاذقیه رساندیم و دیدیم هر دو دستش قطع شده و چشم‌هایش نابینا شده بود و فقط قلبش کار می‌کرد. خواستیم او را از لاذقیه به دمشق بیاوریم؛ گفتند نمی‌شود، اگر او را در هواپیما بگذارید یا به هرشکلی تکان دهید، از دست می‌رود، باید چند روز صبر کنید. بدنش باد کرده بود و وزنش 3 برابر شده بود. معلوم بود که دیگر زنده نمی‌ماند. هماهنگ کردیم و پدر و مادر و برادرش برای دیدنش به لاذقیه آمدند و مدتی بعد که کمی بهتر شد، او را به دمشق و پس از آن به تهران آوردیم ولی مدتی بعد شهید شد و الان هم در گلزار شهدای تبریز دفن است. خیلی جوان خوب، رعنا و شجاعی بود. مجرد هم بود. قبلا هم در عملیات دیر العدس با بنده همکاری می‌کرد. وقتی می‌خواست برود، گفتم کجا می‌روی؟ گفت می‌خواهم داماد شوم. برایش یک دست کت و شلوار خریدم و گفتم این هم هدیه من به تو که می‌خواهی داماد شوی. خودش برایم تعریف کرد که در تبریز به خواستگاری رفته بود و خانواده دختر گفته بودند شرطمان این است که دیگر به جبهه نروی. او هم گفته بود پس یک بار دیگر می‌روم و برمی‌گردم. یک بار دیگر آمد و این را برایم تعریف کرد ولی دیگر برنگشت؛ روحش شاد 💠ادامه دارد ... اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای شهادت @baghdad012