eitaa logo
baghdad0120
1.2هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
5هزار ویدیو
50 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یک نفر داد زد چرا غزه؟ نان ما واجب است یا غزه ؟
🛑حال‌وهوای فرودگاه بغداد در شب سالگرد شهید سلیمانی و ابومهدی‌ المهندس.
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ابراهیم حاتمی‌کیا در «ملک سلیمان»: وقتی درباره فعالیت‌های تحقیق کردم فهمیدم او چقدر درد کشیده است ... تنها چیزی که حاج قاسم را پیش می‌برد، ارتباطی بود که با حضرت آقا داشت. |
3.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺فیلم شهید اصغر پاشاپور را به یاد دارید؟ همان فیلمی که بسیاری از ما بیش از صد بار آن را دیده‌ایم. در صحنه‌ای از این فیلم، اصغر با دل‌ نگرانی شدید، تلاش می‌کند تا مانع از پیشروی حاج قاسم به خط مقدم شود؛ جایی که تنها چند صد متر با داعشی‌ها فاصله دارد. او به هر دری می‌زند تا حاجی را از رفتن بازدارد. ▪️اما حاج قاسم مقاومت می‌کند و با همان لهجهٔ صمیمی می‌گوید: آقای اصغر، خجالت بکش! من را از دو تا گلوله می‌ترسانی؟ ▪️این بخش از فیلم در خاطر بسیاری از ما نقش بسته است، اما شاید کمتر به گفت‌وگوی بعدی آن توجه کرده باشیم. هنگامی که حاج قاسم و اصغر پاشاپور پیاده به سمت جلوترین سنگرها می‌روند، حاجی می‌گوید: «من که می‌دانم یونس بهت زنگ زده...» ▪️آری، همان یونس؛ سردار شهید ابوالفضل (حسین) نیکویی در حملات ١١ روز پیش رژیم صهیونیستی در تهران به شهادت رسید و به دوستان شهیدش پیوست.
4.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم گرفته برایت زبان ساده عشق است سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت...
هدایت شده از شهدا٠۱۲٠
🍃مزار مطهر سردار پاسدار حمیدرضا روزبهانی از شهدای حمله ی موشکی رژیم منحوس صهیونیستی به پادگان ۲۴ بعثت سپاه بروجرد (صلوات،فاتحه) 🇮🇷🌷
هدایت شده از شهیدالقدس ✨
میگفت در اوایل جنگ سوریه که نیروهای معارض 48 نفر از زائران ایرانی را با خانواده‌هایشان به اسارت گرفته بودند ، علاوه بر تهدیدات و رایزنی‌ هایی که کردیم ، چهل روز ، من چله زیارت عاشورا گرفتم ، درست روز چهلم بود که خبر آزادی آن‌ها را دادند . @shahidalqods
📌آخرین نگرانی شهید، سلامت آقا بود برادر شهید سردار میثم معظمی گودرزی(شهرستان بروجرد) تعریف می‌کرد که برادرش بر اثر انفجار جراحات زیادی برداشته بود و در بیمارستان بقیة الله بستری شد، شهید عزیز، در لحظات آخر که می‌خواست به فیض شهادت نائل بشه... دیدیم داره با ناله ای ضعیف حرف میزنه...هر چه دقت میکردیم که متوجه بشیم چی میگه، صحبت هاش نامفهوم بود...به اطرافیان گفتم یک قلم و کاغذ بیارید تا بنویسه که چی میخواد بگه. قلم و کاغذ رو دادیم بهش ولی متاسفانه بر اثر شدت جراحات توان نداشت که بتونه قلم رو روی کاغذ فشار بده و بنویسه...مقداری خطوط روی کاغذ کشید ولی باز هم مشخص نبود که چیه اما تمام توانش رو جمع کرد و روی کاغذ نوشت، آقا سالمه؟؟ بهش گفتم آره الحمدلله سالمه...بعد از شنیدن این حرف به فیض شهادت نائل شد.