#زندانموصل
📖گزیدهای از کتاب
📕 چند ماه از ورودم به زندان موصل ۴ می گذشت که متوجه شدم چند نفر از بچه ها در اردوگاه سواد چندانی ندارد و خواندن و نوشتن برایشان سخت است. تصمیم گرفتم برای استفاده بهتر از وقتم، با برنامه ریزی منظم، خواندن و نوشتن به آنان یاد دهم. از مجموع هزار و پانصد نفر، تنها پنج نفر کم سواد بودند.
یک روز آنها را جمع کردم و تصمیمم را برایشان گفتم؛ با خوشحالی پذیرفتند و گفتند: " ما هم دوست داریم مثل بقیه خودمان برای خانوادهمان نامه بنويسيم و نامههای آنها را بخوانیم. " به آنها قول دادم در طول دوره اسارت آنها را با سواد کنم.
جلسات تدریس را شروع کردم. مشکل اصلی کاغذ بود. به جای کاغذ از مقوای پودر رخت شویی استفاده کردم و آموزش را با حروف الفبا شروع کردم. قرار شد به خاطر محدودیت های اردوگاه و آسایشگاه، هفته دوجلسه بیشتر نمیتوانستیم برگزار کنیم.
شغل من معلمی بود و به همین دلیل تمام توانم را برای آموزش با شیوه درست، به کار بستم. کار مشکلی بود. هیچ متنی در دست نداشتم؛ حتی یک جلد کتاب کلاس اول اول دبستان هم نداشتیم.
📝🖇خاطرات آزاده، اصغر رباط جزی
#دفاع_مقدس
@Bagheria_Neighborhood_Library
این بزرگوار ☝🏻 پاکبان «محمدرضا آقایی» هستند.
پاکبانی کتابخوان و اهل سینما که در دو سال گذشته ۳۶۰۰ کتاب خوانده😧
یعنی به صورت متوسط ۳_۴ روزی یه کتاب ! 😵
و در سال ۹۷ هم با خواندن ۱۸۵۶ کتاب، نفر اول کتابخوانی خراسان رضوی شده است. 😌
ایشون در خانهاش آرشیوی از هشت هزار فیلم دارد.😯
ایشون ثابت کردند که علم و سواد و دانایی و عشق به دانستن ، به پرستیژ اجتماعی نیست! 👌🏻
👈🏻بنده و شما در طول 👈🏻سال👈🏻 چند تا کتاب میخونیم؟؟
@Bagheria_Neighborhood_Library
#زندانموصل
با ذهنیتی که از کتاب های اول تا پنجم دبستان داشتم سعی کردم برایشان کتاب درسی درست کنم. از دوستانم در این مورد خیلی کمک می گرفتم. مشکل کاغذ و خودکار را هم آنها حل میکردند. یک اراده جمعی پشت این کار بود و کارها خوب پیش می رفت.
موقع خواندن دکلمههای حماسی، شور و حال خاصی پیدا می کردم و همین حس را هم به بچه ها منتقل می کردم. تا پایان مقاله خوانی، جیک هیچ کس در نمی آمد.
در دوران اسارت سعی میکردم دکلمه خوانی را به هر مناسبتی اجرا کنم و روحیه خودم و دیگر اسرا را در برابر سختی ها و مشکلات اسارت افزایش دهم. در جلسات شعرخوانی اغلب این شعر را میخواندم که همه را به وجد می آورد و بعد در غم فرو می برد :
آبیتر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد
در غیرت ما نیست که در ننگ بمیریم
خیلی ها با شنیدن این شعر، به یاد وطن به گریه می افتادند. به نوعی بیان و شرح و حال اسارت بود.
#دفاع_مقدس
@Bagheria_Neighborhood_Library
Part12_نمایش من زنده ام.mp3
6.14M
🎙📗
قسمت 2⃣1⃣
پایانی 🥀🍁
@Bagheria_Neighborhood_Library
هدایت شده از محبان الزّهرا(س)
توجہ🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹توجہ
#مسابقه
#روایتعاشقی
💠ویژههفتهدفاعمقدس
✅به مناسبت هفته دفاعمقدس
در کانال محبان الزهرا(س)بهمدت
۶ روز هر روز مهمان یکی از شهدای دفاع مقدس هستیم.😊
📝و در پایان پس از مطالعه زندگی نامه ۶شهید عزیز به سوالات طراحی
شده در روز جمعه پاسخ دهید.✔️
🔸آغازمسابقه⇦شنبه۲مهرماه۱۴۰۱
🔸پایانمسابقه⇦جمعه۸مهرماه۱۴۰۱
🍃پسمنتظرمهمونهاےشهیدمون
باشین☺️
🎁 بهقیدقرعهبهدوستان شرکتکننده درمسابقهجوایزاهداخواهدشد.
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#مهربانترینآقایدنیا
📙این کتاب نوشته ی داوود امیریان و با تصویرگری نادیا بیژنی کتابی در مورد امام رضا علیه السلام است که انتشارات قدیانی آن را به چاپ رسانده است.📦
📌داوود امیریان در این کتاب، ماجرای ضمانت امام رضا(ع) را برای آزادی آهویی از دست صیاد، به زبانی لطیف و داستانی بیان کرده و در کنار آن به زندگی و سایر برکات هشتمین ستارهی آسمان ولایت نیز اشاره کرده است.👌🏼
🖼 تصویرگری های زیبای نادیا بیژنی، به کتابی که امیریان از امام رئوف به رشته تحریر درآورده جذابیت بیشتری بخشیده و هر خواننده ای را مشتاق به مطالعه کتاب می کند.😍
🖋گزیدهای از کتاب
📝🖇 چشم عسلی و تیزپا سر بلند کردند و چشم شان به یک کبوتر زیبا افتاد. در کنار کبوتر، یک بلبل کوچک و قشنگ نشسته بود. ناگهان، تکه سنگی که چشم عسلی تا لحظه ای قبل، سرش را روی آن گذاشته بود، شروع به حرکت کرد. تیزپا با کنجکاوی و تعجب به آن نگاه کرد. آن تکه سنگ یک لاکپشت پیر بود. چشم عسلی با خجالت گفت: "مرا ببخشید. خسته بودم و فکر کردم که سرم را روی یک تکه سنگ گذاشته ام. "
#شهادت_امام_رضا
@Bagheria_Neighborhood_Library