#لبخندخدا
کتاب لبخند خدا نوشته کلر ژوبرت داستانی زیبا ، تخیلی و کوتاه برای خردسالان👦🏻👧🏻 است.
داستان در مورد یک🕸عنکبوت🕸است که میخواهد لبخند خدا را ببیند. بهار آمده و زوزون 🐌حلزون کوچولوی داستان به همراه پروانه🦋 و سنجاقک🐛در مورد🌼🌸بهار و زیبایی هایش🌺🌱صحبت می کنند.
به نظر شما منظور عنکبوت از لبخند خدا چیه ؟☺️🤔
🖋 بخشی از کتاب
🐌«زوزون، حلزون کوچولو با شادی گفت:«چه خوب که بهار آمده! من بهار را خیلی دوست دارم؛ به خاطر باران🌧خوبش.»🙂
🦋پروانه گفت:«من به خاطر شکوفه های گیلاس🌸🌸، بهار را خیلی دوست دارم.»
🐛سنجاقک کمی فکر کرد و یک نفس گفت:«من به خاطر رقص آفتاب🌞روی رودخانه عاشق بهارم.»
🐌 زوزون با شادی گفت:«چه قشگ گفتی سنجاقک!»😍
#کتابخانهمحلهباقریه
✅#موجوددرکتابخانه
@Bagheria_Neighborhood_Library
#قشنگترینداستانهایدنیا
🖋گزیدهای ازکتاب
📖 پسر تاجر
🖇📝 یکی بود یکی نبود. در زمانهای قدیم در شهر اصفهان تاجر ثروتمندی زندگی می کرد که یک پسر داشت. این پسر تنبل و بیکار بود و حز خوشگذرانی کار دیگری نداشت. پسرک هر شب با دوستان بدتر از خودش به خوشگذرانی می رفت. تاجر که مرد دنیا دیده ای بود هر چه نصیحتش می کرد، ثمری نمی بخشید.
تاجر همیشه می گفت: " این پسر بعد از من به بدبختی خواهد افتاد. "
به همین دلیل یه روز ...
✅ #موجوددرکتابخانه📚
@Bagheria_Neighborhood_Library