💠⚜💠⚜💠
.
⚜امیرالمؤمنین علیه السلام:
خداوند متعال، بر زمین نظاره کرد، پس، ما را برگزید، و برای ما، شیعه ای را برگزید که ما را یاری می کنند و برای شادی ما، شاد می شوند و برای اندوه ما، غمناک می شوند، و مال و جان خود را، در راه ما، بذل می کنند. آنان، از مایند و بازگشت شان به سوی ما است.
📚
بهار🌱
#عروسافغان 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 #پارت124 از سوراخ کلید، توی سالن رو نگاه کردم. صدای کیمیا هنوز میاومد ولی
#عروسافغان 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#پارت125
پام رو روی سرامیکهای کرم رنگ اتاق فشار میدادم.
خودم رو محکم به در چسبوندم.
صدای تکون خوردن دستگیره رو شنیدم.
-باز کن.
لبهام رو به هم فشار دادم و قدرتم رو بیشتر کردم.
محکم به در کوبید.
چشمهام رو بستم و فشارم رو به در بیشتر کردم.
-میگم باز کن.
قدرت من برای نگه داشتن در کافی نبود.
سعید در رو هول داد.
همراه در سر خوردم و در کامل باز شد.
از لای در سرک کشید و نگاهم کرد.
از پشت در بیرون اومدم و سر پا ایستادم.
قدمی از در دور شدم.
در رو بست و نزدیک اومد.
به زبون اومدم.
-سعید، من جای خواهرتم.
سر جاش ایستاد.
کمی نگاهم کرد.
چشمهاش کاسه خون بود.
به خودم اشاره کردم و تاکیدی گفتم:
-من سپیدهام.
یکم دیگه نگاهم کرد.
یهو و بلند خندید.
بعد ساکت شد و گفت:
-منم سعیدم.
روی پاهاش جوری ایستاده بود که انگار یه وزنه چند تنی بهش آویزون کردند.
تعادل نداشت.
معلوم بود که تو این یک ساعت و خوردهای حسابی تو حلق خودش الکل ریخته.
نزدیکتر اومد.
راه فراری نداشتم.
دستم رو گرفت.
تلاشم و تقلام و سعید سعید گفتنم، برای آزاد شدن اون دست فایدهای نداشت.
از پشت به دیوار چسبیدم.
اون یکی دستم رو هم گرفت.
مثل یه اسیر گرفتارش شده بودم.
تکون نمیتونستم بخورم.
تو صورتم نگاه کرد، دقیق و جز به جز.
-سحر از تو خیلی قشنگتره.
صورتش رو جلوتر آورد.گ، خیلی خیلی جلوتر.
طوری که نفسهاش تو صورتم پخش میشد.
چندش کردم.
ترسیده صورتم رو برگردوندم.
-چرا سحر اینجا نیست؟
دهنش بوی گند میداد.
از نزدیکی زیادش هق هقم شروع شد و التماسهام برای اینکه رهام کنه.
دستم رو کشید و روی تخت پرتم کرد.
خودم رو عقب کشیدم.
انگشتش رو به طرفم گرفت.
-تو میدونی اون کجاست، اگه همین الان حرف نزنی...
نمیتونست درست کلمات رو ادا کنه.
دستش رو روی صورتش کشید.
جلو اومد و من عقب رفتم.
با دو زانو روی تخت اومد و من تو یه حرکت از اون طرف تخت پایین اومدم.
پایین لباس رو بالا گرفتم و از در اتاق بیرون زدم.
هنوز کامل از در رد نشده بود که روسریم کشیده شد.
لحظهای احساس خفگی بهم دست داد.
گردنم از پشت کشیده شد و دست سعید روی بازوم نشست.
-کجا؟
تن صداش یه حالتی داشت. حالتی که مو رو به تنم سیخ میکرد و حس وحشت به بند بند وجودم میریخت.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ویآیپی عروس افغان🌹
دوستانی که تمایل دارند رمان عروس افغان رو همراه با نگارش نویسنده مطالعه کنند، میتونند با پرداخت مبلغ ۳۰ هزار تومن وارد کانال ویآیپی بشن.
مبلغ فوق رو به شماره کارت زیر
6277601241538188
به نام آسیه علیکرم واریز کنید و عکس فیش واریزی رو به آیدی زیر بفرستید.
@baharedmin57
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
باید #باهام ازدواج کنی تا از #اعدام برادرت بگذرم.
نگاهی با ترس به او انداختم
_ ولی من #نامزد_دارم.
_ یا ازدواج میکنی #قید_برادرتو میزنی.یا...
حرفش رو خورد و ادامه نداد چشمهاش رو ریز کرد و بهم خیره شد
این نگاه و سکوتش داره دیونه م میکنه گفتم
_داداشمو ول کن، من تا ابد کنیزت میشم، هربلایی خواستی سرم بیار، فقط ببخش!
نیش خند زهر داری زد گفت...
https://eitaa.com/joinchat/75759635C93604a9334
می بینی چطور از عرش به زمینم کوفتند، می بینی چطور همه دربها را با فریبکاری به رویم بسته اند؟ هیچ راهی به جایی ندارم، خودت از همه چیز آگاهی. تورا به خدا قسم شما دیگر دست رد به سینه ام نزن”. بعد هم با ناامیدی فراوان از زمین و زمان، گوشه ای نشستم و به حال آواره گی و خانه خرابیم گریه کردم تا سبک شدم. درهمان حالت ادامه می دهد: شاید چیزی شبیه معجزه است که چند ساعت بعد از گلایه و درد دل هایم با امام رضا، پیامکی از همسرم دریافت کردم که نوشته بود...
https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
یعنی چی بهش گفت؟
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
باید #باهام ازدواج کنی تا از #اعدام برادرت بگذرم.
نگاهی با ترس به او انداختم
_ ولی من #نامزد_دارم.
_ یا ازدواج میکنی #قید_برادرتو میزنی.یا...
حرفش رو خورد و ادامه نداد چشمهاش رو ریز کرد و بهم خیره شد
این نگاه و سکوتش داره دیونه م میکنه گفتم
_داداشمو ول کن، من تا ابد کنیزت میشم، هربلایی خواستی سرم بیار، فقط ببخش!
نیش خند زهر داری زد گفت...
https://eitaa.com/joinchat/75759635C93604a9334
🌊
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غم خوش،به جهان ازاین چه خوش تر
توچه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی
#هوشنگ_ابتهاج🖋
🍃
مال حرام
مثل پشمكه
فقط حجم داره !🌸
اما ...
فقط يك لقمه است
يعنــي ...
هيچ بركتي نداره !
حلال خور باشيم🍃🌸