💖 بیت یکپارچه صورتی 😍😍
کی فکرشو میکرد! 🥺
🆔 @Clad_girls | دختران چادری
🆔 @Banat_mahdi_sirjan | بنات المهدی
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴حضور دختران فرشتگان سرزمین من آبادان در برنامه تلوزیونی صبح و زندگی✨🌱
فرشتگان سرزمین من در بیت رهبری چطور حضور پیدا کردند؟ 🤔
+از زبان خانم محمدی نژاد اعضای فعال پویش فرشتگان سرزمین من بشنوید
این ویدیو رو از دست ندید😌✨
🆔 @Clad_girls | دختران چادری
هدایت شده از گروه فرهنگی جهادی حریم زینبی
40.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور دختران پویش فرشتگان سرزمین من
در باشگاه امید شبکه امید ویژه برنامه شب یلدا
گروه فرهنگی جهادی حریم زینبی
@harimezeynabii
هوالمحبوب...♡
اوست محبوب🌱
.
روایتِ دختران صورتی فرشتگان سرزمین من، از دیدار حضرت یار ...🥺😍🫀👇🏻
🆔 @Banat_mahdi_sirjan
هدایت شده از فرشتگانسرزمینمن ˒˒بخشنیاسر˓˓🕊 !
حتی از روز قبل رنگ آسمون تهران هم به
افتخار ما صورتی شده بود 💕..
.
♥️🔗. Bakhsh neiasar !
هدایت شده از فرشتگانسرزمینمن ˒˒بخشنیاسر˓˓🕊 !
.
از هدیههای قشنگمون تا کارت و ربانهایی که
باید به چوبپرخادمیمون میزدیم همه صورتی
بود..
چوبپرخادمی؟ آره چوبپرخادمی صورتیای
که قرار بود مارو برسونه به یه بارگاه صورتی
ـــــ ــ 🎀 ـ
همه چی از چهارشنبه هفته قبل ساعت ۲۳:۰۰
شروع شد، دقیقا وقتی که خانم ظاهری قشنگم
پیامی بهم داد به جهت محقق شدن آرزوم. ..
اهالی بیت قبول کرده بودن #لشگر_فرشتگان
خادم و کادر اجرایی برنامه باشن، ظرفیت فقط
۱۰۰ نفر بود و من اولین نفر از اون ۱۰۰ نفر بودم..
تا پیام رو دیدم جیغ بلندی توی خونه کشیدم،
همه پوکر وار نگاهم کردن که پیام رو به خالهم
که کنارم بود نشون دادم و گفتم: برم؟..
با لبخند بهم گفت: آره خاله جان.. حتما برو..
سر ساعت ۲۳:۳۰ با ذکر #یا_زهرا اعلام آمادگی
کردم و فرم اطلاعات رو کامل و بهعنوان اولین
نفر پر کردم..
.
♥️🔗. Bakhsh neiasar !
هدایت شده از فرشتگانسرزمینمن ˒˒بخشنیاسر˓˓🕊 !
~🌸 ـ .
همگی نگران استعلام بودیم و از اون بدتر
نگران این بودیم که گفته بودن زیر ۱۸ ها
تائید نمیشن ..
روز یکشنبه بود که گفتن همگی تایید شدن
حتی زیر ۱۸ سالهها 🥺 ..
اونموقع داشتم بااال درمیاوردم از خوشحالی.
با مدیر فرشتگان #اران_و_بیدگل بلیط گرفتیم
و روز دوشنبه راه افتادیم سمت اسلامشهر آخه
مدیر اسلامشهر اونجا یک محل اسکان برامون
تدارک دیده بود .
خلاصه بعد از اتوبوس و مترو و اسنپ رفتیم
اسلامشهر و از پله های حسینیه رفتیم بالا، از
همون اول نوشته و اطلاعات روی تخته نشون
از این میداد که اینجا مال خودمونه😉✌️🏽 ..
بالا که رفتیم یک میز برای مقاومت، یک میز
کاملا صورتی و میز دیگه پویشی بود؛ دیوارا
و حتی پرچم به پنجره همه صورتی و پویشی
از همینجا ممنونم از مدیر و گروه اسلامشهر🥺
بابت اون پذیرایی و استقبال جذابشون از مااا🥺♥️
تا صبح اونشب بیدار بودیم، استقبال از بچهها
شام و پذیرایی و هدیه دادن رو همه باهم
انجام دادیم و شاید باورتون نشه ولی ساعت ۲
و خورده بود که تازه جلسه ما با خانم ظاهری
شروع شد🦦😂 .
ساعت ۳ جلسه تموم شد و من نامههایی که به
دست همهی بچه ها نوشته شده بود رو یکی
یکی با بچهها داخل پاکت گذاشتیم آدرس و مهر
و برچسب پویش رو زدیم داخل یک پلاستیک
بزرگ نارنجی ریختیم و ساعت ۴:۱۵ سوار دوتا
اتوبوس شدیم و رفتیم به خدمت زائرای آقا..
.
♥️🔗. Bakhsh neiasar !
هدایت شده از فرشتگانسرزمینمن ˒˒بخشنیاسر˓˓🕊 !
.🫀ـ !
شما فکر کنین یهویی ۱۰۰ تا دختر با روسری
صورتی از اتوبوسها پیاده شدیم و رفتیم برای
ورود به داخل بیت..
سریع گشتنمون تموم شدیم و ایستاده همون
لحظه یه جلسه چیدیم مکانمون شیفتمون
مجدد مشخص شد و ایستادیم برای خدمت به
زائرها .. من و سه تا از بچه ها رابط بودیم آخه
نه گوشی داشتیم نه بیسیم؛ اما انقدر سر خادم
و انتظامات اونجا شلوغ شد که حتی ما هم
دویدیم به کمک.. اولش عین حرم امام رضا
صف مارپیچی ساختیم و بینش راه میرفتیم
تا صف ها به هم نریزه و با حرفامون سعی می
کردیم زائرهارو سرگرم کنیم
_ قربونتون من صفا به هم نریزه ..عزیزای من
همه خیلی خوش اومدین، خوش به سعادتتون
التماس دعا.. صفا دوتایی نشهها .. وای که شما
چقدر زیبایین.. لباساتون چقدر قشنگه🥺✨
خیلیا بغلم کردن و بوسیدنم.. با خیلیا هم کلام
شدیم و صحبت کردیم خیلیها این سعادت رو،
اینکه خادم #حضرت_عشق بودیم رو بهمون
تبریک گفتن..
مشغول مرتب کردن صف ها بودم که عزیزی از
بیرون اومد و گفت لعیا بیرونیها دارن از سرما
قندیل میبندن جا به جا بشین، چشمی گفتم و
با یه بچهها رفتیم سر کوچهی بیت همون اول
اول، هرکسی میومد داخل و مارو با اون حمایل
بنفش و روسری و چوبپر صورتی میدید باذوق
و لبخند سرشار از ذوق یهو میگفت: وااااییی
چه صورتییی😍💗!!
ماهم چون از فضای داخل خبردار بودیم گفتیم:
تازه داخلو ببینین چی مییگین😌😉 ..
خلاصه کلی هم خوش آمد به اقشار مختلف از
بانوان و دختران میهن عزیزم حتی به کسایی
که هم زبون با ما هم نبودن دادیم و نزدیک به
قندیل شدن بودیم که گفتن دوتاتون برین داخل
تا نیروی تازه نفس بیااد..
.
♥️🔗. Bakhsh neiasar !
.
پشتِ زیباترین لبخنـد
بیشترین رازها نهفته است
زیباترین چشـم
بیشترین اشکها را ریخته
و مهربانترین قلب
بیشترین دردها را کشیدهاست...🖤
مسافر۱:۲۰
@Banat_mahdi_sirjan
هدایت شده از فرشتگانسرزمینمن ˒˒بخشنیاسر˓˓🕊 !
• 🍇 . ـ!
داخل که رفتیم قرار شد یکسریا که بدون کارت
اومده بودن رو مرتب کنیم که یهو یه انتظامات
اونجا منو گرفت نشوند روی صندلی و گفت: با
کارتهارو چک کن و اجازه بده برن داخل کلی
هم مراقب باش، ازینکه همچین مسئولیتی به
این سنگینی روی دوشم بود با چشمای اندازهی
توپ تنیس و دهنی باز چشمی گفتم و نشستم!
چون اخر جمعیت بود حدود ۱۰ نفر رو که چک
کردم بچه ها صدام زدن که بیا اینجا...
نمیدونستم چه خبره پس کارتا و جایگاهم رو
تحویل دادم و رفتم کنار بچهها که گفتن: گفتن
اگر این بی کارتارو نظم بدیم و زود برن داخل
ماهم میتونیم بریم ..🥺 از ذوق میخواستم
جیغ بزنم پس با لبخند دوباره رفتیم بین خانما
و با کلی قربونصدقه اون جمعیت رو یک صف
مرتب کردیم و یکی یکی فرستادیمشون داخل..
ـــــ 🐳 ؛
همینکه جمعیت به آخر رسید قرار بر این شد
که با بچههای خودمون مرتب صف بشیم ولی
اینجا هم من خادم شدم و با قربونصدقه رفتن
بچههای خودمون هم زیر ده ثانیه مرتب شدن..
یکی یکی میرفتیم و گیتها نزدیک میشدیم
حسش میکردم.. به جایی رسیدیم که غرفهی
صورتی خودمون بود و یهو با دوتا بچهها جیغ
زدیم😭🥺💘 یه خادما گفت: چهخبره
چیشد؟
با ذوق گفتیم: خیلییی خوشگلههه. گفت: اره
چیه مگه؟ باخنده گفتیم: آخه غرفهی خودمونه،
کلی بهمون خندیدن😂!! باهم رفتیم سمت این
موکتهای آبی،همون گلیمهای کهبا غزاله دست
کشیدیم روش ببینیم واقعیه؟ دیدیم آره، جنس
گلیمهای خونه مامانبزرگها رو داشت، کلی ذوق
کردیم .. رفتیم روی سکو ایستادیم و برای بار
آخر گشتنمون و اون موقع بود که من و غزاله
داشتیم میوفتادیم به گریه از شدت قلقلکی بودن🤣
.
♥️🔗. Bakhsh neiasar !