#شهید_میثم_نجفی
🔅روحیه خاصی داشت. انگار از همان بچگی خمیرهاش با نام اهلبیت(ع) شکل گرفته بود. حق هم داشت. هیچوقت مادر بدون وضو به او شیر نداده بود؛ برای همین وقتی صحبت از#امام_حسین(ع) میشد میثم حال دیگری پیدا میکرد. او سوگند خورده بود که تا پای جان برای اهلبیت(ع) بایستد و به عهدش هم خوب وفا کرد. در اوج جوانی و بهرغم انتظاری که برای تولد فرزندش میکشید راهی #سوریه شد. مدتی در آنجا بود و مردانه برای حفظ حریم اسلام جنگید. سرانجام در 12آذرماه سال1393 بر اثر اصابت ترکش به سرش به درجه رفیع #شهادت رسید.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود ...
#گفت و گریستی با پدر شهید #سیدمیلادمصطفوی❤️🩹
🍂روی موج چشمانش التهاب داشت و آغشته به پردهای از جنس غم بود با این حال چقدر حال چشمانش خوب بود انگار زیارت آنها ثواب داشت.. منتها من میترسیدم چشم در چشمش بدوزم و هزاربار نگاهم را دزدیدم تا مبادا لعاب اشک چشمانش مرا بارانی کند..
حتی میترسیدم سوال کنم، آخر تبدار عشق بود و هنوز زیر لب با او نجوا میکرد، دل به دریا زدم و از پچپچهای پدر فرزندی پرسیدم، سر به زیر انداخته بود و با دانههای گرد تسبیح یاقوتیرنگش ذکر فراق میگفت که آهی بلند کشید و گفت:
درست ۱۳ مهر سال ۹۴ بود که حول و حوش ساعت ۱۰ شب تلفن سیدمیلاد به صدا در آمد و همین تماس چند دقیقهای آغازی شد برای خداحافظی ما..
بغض از مژههای سید عباس روی گونههایش لغزید و یاد آخرین گپوگفتهای پدر و پسری کرد و ادامه داد:
مهران بودم که میلاد تماس گرفت و گفت بابا میخواهم بروم #سوریه بالاغیرتاً اجازه بده، من پارسال پیش از فوت مامان از او اجازه گرفتم تو هم اجازه بده 🙏
گفتم صبر کن تا برسم خانه با هم صحبت میکنیم.. دمدمای صبح رسیدم و بعد از نماز رفتم سر مزار مادرش بدون اینکه خبر داشته باشد او هم آمد؛ همانجا گفتم به سن و سالی رسیدی که هر کاری به صلاحت باشد را انجام دهی نیاز به اجازه نیست،
برو خدا به همراهت..💔
🌱🕊@BandeParvaz
.
باند پرواز 🕊
#شهادت_به_سبک_کربلا_در_شام❤️🔥 اینجا جنوب حلب، سیدمیلاد ۲۹ ساله مهمان خانم حضرت زینب(س) است با چش
.
این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سیدمیلاد اما پیکری بیسر و بیدست و بیپا 😭😭
روز تشییع با اصرار دوستان و نزدیکان پیکر میلاد را ندیدم و دیدار ما ماند به قیامت و وداع آخر شد همان شب ۱۳ مهر و شام دو نفری پدر و فرزندی..💔 هرچند روز خاکسپاری کم از صحرای محشر نداشت و تا چشم کار میکرد جمعیت بود اصلا ولولهای در شهر به راه افتاد و پیکر تکه تکه شده سید میلاد روی دوش مردم به خانه ابدی رسید..🕊🥀
_بعد از گفتن این جملات سید دیگر صدایی نداشت گویی از اینجا به بعد را باید از نگاهش میخواندم؛ حس پدری که جوان برومندش تکه تکه شده را با واژه نمیتوان گفت و نوشت، دردی است از اعماق جانش و تنها مرهم این زخم کاری همان دفاع جانانه سیدمیلاد و همرزمانش از حرم عمه سادات و نابودی دشمن است. دخیل بست که شهید شود
سید عباس بغضاش را فرو خورد و با چند نفس عمیق بر خود مسلط شد و ادامه داد:
میلاد ۱۲ سال پی در پی به شوق خدمترسانی در مناطق عملیاتی عید نوروز در راهیان نور شرکت میکرد اما نوروز سال ۹۴ اولین باری بود که نرفت و مرا در فراق مادرش یاری کرد. تابستان همان سال متوجه شد نیروهای #بسیجی به #سوریه اعزام میشوند، هیچ معطل نکرد و رفت برای ثبت نام از خوشحالی بال درآورده بود، دورههای مختلف گذراند و همیشه میگفت «من پاشنه کشیدهام برای مبارزه.» تا اینکه راهی سوریه شد، دوستان نزدیکش تعریف میکنند خود را که در صحن و سرای حضرت زینب(س) دید اشک امانش نداد و به ضریح دخیل بسته و میگفت «عمه جان مرا قبول کن تا همین جا پیشت بمانم.
#شهیدسیدمیلادمصطفوی
.
تازه #نامزد کرده بود اومد پیش فرماندش گفت: حاجی اجازمو بده برم #سوریه
فرمانده گفت: میزارم ولی الان نه
گفت: دارم زمین گیر میشم،
بزار برم..🕊
میترسید عشق به خانومش، باعث بشه نره برای دفاع از حرم...
دست نوشته شهید برای همسرش..
#شهید_عباس_دانشگر
#سالروز_تولد
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
.
همه نگران سنا بوديم، چون خيلي به پدرش وابسته بود.
همان شب شهادت با تب زياد از خواب بلند شد فكر كنم اولين كسي كه متوجه شهادت سجاد شد سنا بود💔
شبي هم كه پيكرش را از #سوريه ميآوردند سنا با دو جيغ از خواب بيدار شد.
یه روز سجاد زنگ زد گفت: از حضرت رقيه(س) خواستهام تا دل سنا را آرام كند
واقعاً هم همينطور شد..❤️🩹🥺
#شهید_سجاد_عفتی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
. #شهید_رسول_خلیلی 20 آذر 1365 در زمان جنگ تحمیلی عراق در تهران به دنیا آمد. پدرشان همیشه در جبهه ه
.
_از دوران کودکی به دنبال نقاشی و درس عربی و قرآن بود. سوریه هم که رفته بود در آنجا با بچهها عربی صحبت میکرد. به زبان عربی تسلط کامل داشت و در خانه هم اخبار را به زبان عربی گوش میداد.
رسول به #ولایت و #حضرت_آقا و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت. وقتی از همان ابتدا در خط ولایت بود در انتها نیز به دفاع از حریم ولایت رفت. چه ولایتی بالاتر از #امام_حسین(ع) که از حریم خواهرش دفاع کند و این هم نتیجهاش بود که به مقام #شهادت رسید.
شهید رسول خلیلی بصیرت دینی داشت و مطیع حرف پدر و مادرش بود. از ایشان مشورت می گرفت و راهکار میخواست حتی در انتخاب دوست و رفیق. در #تشییع جنازهاش سیل جمعیت، همه از قشر جوان و دوست و همکار و همکلاسیهای خودش بودند.
به رعایت حلال و حرام اهمیت زیادی میداد. روزی که فردای آن عازم #سوریه بود، #خمس مالش را حساب کرد. در رابطه با #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر فعال بود. یکی از دوستانش میگفت بعد رسول کسی نیست که به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن..😢
اواسط #شهریور ماه بود که تصمیم به رفتن گرفت، #وصیتنامه اش را هم نوشت و به رسم امانت به پدر سپرد تا اگر برنگشت دستخطی برای آن ها به یادگار گذاشته باشد. از زیر #قران رد شد و رفت و از همه چیز دل کند و مادر و پدر و برادرش برایش آرزو های خوب کردند.
از آنجایی که شهید رسول خلیلی به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشت و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشت بیشتر به تخریب علاقه داشت و تخریب چی به روز و ماهری بود و بر حسب وظیفه راهی دفاع از حرم آل الله شد و یکی از #مدافعان_حرم بانوی مقاومت عقیله بنی هاشم بود.مانند تمام کسانی که در مسیر پیشوایشان #اباعبدالله_الحسین (ع) گام برداشتند واز دین خدا دفاع کردند و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفتند.
سرانجام شهید رسول خلیلی روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 و 18/11/2013 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر در حال پاکسازی یکی از محورهای دشمن بال در بال ملائک گشود و زندگی جاودانه اش در بهشت را آغاز کرد و به فیض عظیم شهادت نائل گشت.🕊🥀🥀
یکی از عنایات پروردگار متعال و سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) #سنگ_مزار شهید رسول خلیلی که مزد دفاع از حرم بانو زینب (س) میباشد که توسط دوستان شهید از #کربلا آورده شده
این سنگ از سنگ های دیوار داخل حرم میباشد و به دلیل قدمت بالای سنگ با عنایت پروردگار صحیح و سالم به ایران آورده میشود و سنگ مزار شهید رسول خلیلی میشود.طبق وصیت شهید که گفته بود بر سر مزار من روضه حضرت زینب (س) بخوانید ،این شعر روی سنگ نوشته شده است:
ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان
نام زینب (س) شـــنوم زیر لحد گریه کنم..💔
#شهید_رسول_خلیلی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید👌👌
آخرین حرفای رفاقتی شهید خلیلی قبل از اعزام به #سوریه💔
همه رفتنی اند..
چه خوب که زیبابریم!
#شهید_رسول_خلیلی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
تازه #نامزد کرده بود اومد پیش فرماندش گفت: حاجی اجازمو بده برم #سوریه
فرمانده گفت: میزارم ولی الان نه
گفت: دارم زمین گیر میشم،
بزار برم..🕊
میترسید عشق به خانومش، باعث بشه نره برای دفاع از حرم...
دست نوشته شهید برای همسرش..
#شهید_عباس_دانشگر
#سالروز_شهادت 🕊🥀
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷حاجت روا شدن دعای عباس توسط حضرت اباالفضل العباس(ع)
🥀 اربعین سال ۱۳۹۴ بود. بعد از راهپیمایی در بینالحرمین عباس را دیدم. بعد از احوالپرسی لحظاتی در کنار هم نشستیم.
روبروی ما گنبد و گلدسته حرم باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس(ع) بود.
عباس گفت: «بیا یه دعایی بکنیم.»
همونطور که صورتش رو به حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس(ع) بود گفت: «ان شاءالله سال دیگه در محضر اربابم حضرت اباعبدالله الحسین(ع) باشم.»
🥀بعد رو کرد به من و گفت شما هم یه دعایی واسه من بکن. وقتی دیدم درخواستش جدی است همان دعای خودش را تکرار کردم و گفتم: « السلام علیک یا اباالفضل العباس(ع)»
یکلحظه دیدم عباس سرش را پایین انداخته و گویا خودش را برای آمین گفتن آماده کرده . من گفتم: «خدایا این عبدت، عباس آقا رو سال دیگه پیش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) مهمون کن.»
🥀هرگز باور نمیکردم که به زودی دعای او به اجابت برسد. عباس اربعین سال بعد در محضر حضرت اباعبدالله شرف حضور پیدا کرد.
راوی :مهدی میرزایی (رفیق شهید)
🎥 فیلم #شهید_عباس_دانشگر در پیاده روی #اربعین مشاهده میکنید
عباس یکی از شهدای مدافع حرم است که به تعبیر مقام معظم رهبری لفظ «جوان مؤمن انقلابی» شایسته اوست.
عباس در هیجدهم اردیبهشت سال ۱۳۷۲ در شهرستان #سمنان در خانوادهای متدین به دنیا آمد و در ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ در حالی که ۲۳ بهار از سن او میگذشت در منطقه خلصه در حومه جنوبی استان حلب #سوریه با موشک تاو آمریکایی به #شهادت رسید..🕊🥀
🌱🕊@BandeParvaz
.
🌷🌷#حاج_قاسم میگفت در اوایل جنگ #سوریه که نیروهای معارض 48 نفر از زائران ایرانی را با خانوادههایشان به اسارت گرفته بودند ، علاوه بر تهدیدات و رایزنی هایی که کردیم ،
چهل روز ، من #چله_زیارت_عاشورا گرفتم ، درست روز چهلم بود که خبر آزادی آنها را دادند .
#شبزیارتیاباعبدالله
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
📸 #قاب_دلتنگی
همه نگران سنا بوديم، چون خيلي به پدرش وابسته بود.
همان شب شهادت با تب زياد از خواب بلند شد فكر كنم اولين كسي كه متوجه شهادت سجاد شد سنا بود💔
شبي هم كه پيكرش را از #سوريه ميآوردند سنا با دو جيغ از خواب بيدار شد.
یه روز سجاد زنگ زد گفت: از حضرت رقيه(س) خواستهام تا دل سنا را آرام كند
واقعاً هم همينطور شد..❤️🩹🥺
#شهید_سجاد_عفتی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz