eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
30 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🥀💐🌼💐 می گفت: مدتها بعد از در رویایی او را دیدم. درون قطار با آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، بود که بر صورتش داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در ایستاده بود. به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش شدم. بود. به من اشاره کرد و با رسا گفت: نباش، من دارم . فردای آن روز بی منتظر خوابم بودم. ساعت نه صبح از تماس گرفتند و گفتند یک بسیجی به نام به منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای راهی شدیم. گفته بودند باید او را کنم. باورش خیلی سخت بود. به طور کامل ، استخوان هایش در هم و متعددی بر نشسته بود. وقتی چشمم به ، که قبلا خورده بود افتاد پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن دیگه آرام و قرار نداشتم. بار دیگر در به آمد و گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از تعداد زیادی را منهدم کردم و لحظه ی هیچ چیز نفهمیدم. چرا که در کنارم بود و بالای نشسته بودند!" 📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶ شادی روح مطهر شهید صلوات🌷 https://eitaa.com/BandeParvaz
🌿گذری داریم بر زندگی شهید پاسدار مدافع حرم سال1367 به دنیا آمد. پدرش با روزی کارگری، زندگی‌شان را اداره می‌کرد و همه سعی‌اش بر این بود که فضای آرامی برای خانواده فراهم کند. میثم زیر نظر پدر و مادری خداترس پرورش یافته و همین باعث شده بود از همان دوران کودکی، بیشتر وقت خود را در مسجد بگذراند. رفت‌وآمد او انگیزه‌ای شد تا عضو نیروی بسیج شود و آینده‌ای درخشان و پربرکت برای خود رقم بزند. وقتی پا به جوانی گذاشت، به نیروی سپاه پیوست. کمی بعد هم به مادرش گفت که دوست دارد زودتر سروسامان بگیرد و همسری اختیار کند. پدر و مادر خیلی راضی به این امر نبودند چون میثم خیلی جوان بود و تجربه زیادی نداشت؛ با این حال مادر آستین بالا زد و دختری خوب و نجیب برایش انتخاب کرد که مورد پسند میثم واقع شد. آنها زندگی مشترک خود را سال1388 شروع کردند درحالی‌که میثم 21ساله تنها دارایی‌اش یک موتور و 500هزار تومان پول بود. اخلاق خوب میثم و محبتی که بی‌دریغ نثار قلب پرمهر همسرش می‌کرد باعث شده بود خانه‌اش همیشه حس شادابی و سرزندگی کند. به یاد آن لحظه‌ها می‌افتد؛ «میثم خیلی شوخ بود. سر به سر همه می‌گذاشت. وقتی به خانه می‌آمد آنقدر شلوغ می‌کرد که اگر ساعتی نبود خانه سوت‌وکور می‌شد. میثم یک بسیجی شاد بود؛ اهل مسافرت و کوهنوردی. همه‌جا با هم می‌رفتیم. همه سعی‌اش را می‌کرد که به من بد نگذرد. بهترین روزهای زندگی‌ام را با میثم گذراندم.» 🌱🕊@BandeParvaz .