eitaa logo
بانوی دو عالم 🥀
52 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
19 فایل
-بِسمِ ربِّ مادرِ پهلو شکسته- -اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ‏- جرم ِ فاطمه ، حب ِ علی بود. ناشناسمون:https://harfeto.timefriend.net/17011693123934
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🍃 بوی صبحانه می آید عــطــر چــــای ☕️ صفای سفره صبح چند لقمه زندگی کافیست تــا انــرژی جــاودانگی در وجودمان شکوفا شود🪴 و برای خلق ثانیه‌های آفتاب طلوع کنیم☀️ صبحتــون بخیر و شــادی 🥀🍃@Banooydoaalam
🌷قرآن به چه مناسبت اسم مگس راآورده‌.؟ جواب:آنانکه به عنوان خدا میخوانید، یک مگس نمیتوانندبیافرینند.۷۳ سوره حج 🌷قرآن به چه مناسبت اسم عنکبوت راآورده.؟ تکیه به غیرخدا مثل تکیه به لانه عنکبوت است. ۴۱ سوره عنکبوت 🌷قرآن به چه مناسبت اسم کلاغ راآورده؟ کلاغ دفن کردن مرده را به قابیل یادداد.۳۱مائده 🌷اسم مار درقرآن کریم به چه مناسبت آمده.۲۰طه معجزه حضرت موسی ع. فلما راهاکانها جان.۱۰نمل مار کوچک تیزرو حَیَّه تَسعَی .۲۰طه.مارعظیم ثُعبَانُ مُبین‌.۱۰۷ اعراف،۳۲شعراء.اژدها 🌷اسم الاغ رابه چه مناسبت آورده؟ آنانکه کتاب خدارامیخوانندوعمل نمیکنندمثل خری میمانندکه قرآن حمل میکند کمثل الحماریحمل اسفارا.۵ سوره جمعه 🌷قرآن درسوره ص و سوره فجر به چه کسی لقب ذوالاوتاد یعنی صاحب میخ ها، داده؟ به فرعون که مخالفانش رابه ۴ میخ میکشید 🌷خاکستر به چه مناسبت آمده؟ اعمال کافرمثل خاکستربی ارزش است کرماداشتدت به الریح فی یوم عاصف.۱۸ ابراهیم 🌷اگرشتراز سوراخ سوزن رد شد این اتفاق هم می افتد؟۴۰ اعراف رفتن کافربه بهشت..حتی یلج الجمل فی سم الخیاط 🌷کلمه فاسعوا بشتابیددرچه موردفرموده رفتن به نمازجمعه.۹ سوره جمعه 🌷سارعوا و سابقوا، سرعت وسبقت درچه موردفرموده؟۱۳۳ آل عمران،۲۱حدید توبه واستغفار وآمرزش خواهی 🌷وسعت بهشت چقدره؟ به اندازه آسمانهاوزمین.۱۳۳آل عمران،۲۱حدید 🌷بهشت برای کی ساخته شده؟ برای اهل ایمان وتقوا.۱۳۳آل عمران ،۲۱حدید 🌷جهنم برای کی ساخته شده؟ برای کافرین.اعدت للکافرین.۲۴ بقره،۱۳۱آل عمران 🌷قرآن به چی گفته چنگ زدن به ریسمان محکمی که پاره شدنی نیست؟ به پشت کردن به طاغوت وایمان به خدا فمن یکفربالطاعوت ویومن بالله فقداستمسک بالعروه الوثقی لاانفصام لها... 🥀🍃@Banooydoaalam
🔴چرا خداوند با همه انسانها یکسان رفتار نمیکند؟ نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله به نقل از جبرئیل فرمودند که: 🌺خدای تبارك و تعالى می فرماید‏: برخى از بندگان مؤمن من هستند كه مى ‏خواهند عبادتى را انجام دهند ولى منصرفشان مى ‏كنم، تا عجب و خود بينى به ايشان راه نيابد و فاسدشان نکند، و عدّه ای از بندگان مؤمن من، سلامتى ايمان شان صرفاً با فقر است، به طورى كه اگر غنى(و دارا) شوند ايمانشان فاسد مى ‏شود يا بعضى ديگر هستند كه سلامتى ايمان آنها فقط با ابتلاء به بيمارى تأمين می گردد، لذا اگر جسمشان سالم شود، فاسد الايمان مى ‏شوند و به عكس جمعى از اهل ايمان مى ‏باشند كه تنها در صورت سالم بودن (مریض نبودن) ايمانشان سالم مى ‏ماند، از اين رو اگر آنها را مبتلا به بيمارى كنم ايمانشان فاسد مى ‏گردد، بنابراين با علم به قلوب و دلهاى بندگان، بين ايشان تدبير مى ‏كنم، چون من عالم و *خبير* هستم. خبیر یعنی کسی که اسرار و باطن افراد را با جزئیات کامل و بدون کاستی میداند. 📚علل الشرائع ج 1 ص 12 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🥀🍃@Banooydoaalam
قسمت بیست و ششم-AudioConverter.mp3
14.64M
❇️ دستور العمل هایی عرفانی، اخلاقی از عارف و عالم بزرگ شیخ محمد بهاری(ره) (۱) ✅ نامه ای از بزرگ مرد علم و معنویت، آیت الله شیخ محمد بهاری همدانی به شخصی طالب سیر و سلوک. ⬅️ برگرفته از کتاب کهکشان نیستی (۱). شیخ محمد بهاری وصی عرفانی، سلوکیِ ملا حسینقلی همدانی بودند. 🥀🍃@Banooydoaalam
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایام فاطمیه هست این صحبت‌های آقای رئیسی در مورد توسل به حضرت فاطمه زهرا را حتماً ببینید 🥀🍃@Banooydoaalam
〖•🌸 زیــــآرتنامہ شهـــداء °.〗 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم ‌ ❲ 🌱"❳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🌿🥀🌿🥀 🥀پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔 🤲 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ🤲       التماس دعا   🤲 🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀 🥀پنج شنبه است 🌿یاد کنیم ازگذشتگان 🥀كه جايشان هميشه 🌿در كنار ما خالیست 🥀برای شادی روح آنها 🌿فاتحه و آیه‌ای از قرآن بخوانیم 🥀جایگاه رفتگان تان بهشت باد🥀 🥀🍃@Banooydoaalam
♥️🍂 بہ‌خـود مےبالـم ‌ازعشقـت ‌ولے‌ همـواره ‌میپرسـم چہ‌ در ما یـافتے آقـا ڪہ مـا را عاشقـت ڪردے..؟!🌿 صلی الله علیڪ یا ایاعبدالله 🖐🏻🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨ 🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🍂وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🥀وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🍂وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ 🥀🍃@Banooydoaalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مادر ؛ به تپش‌های دل حیدر ما رو تنها نذاری محشر ... استوری_مداحی |محمدحسین پویانفر 🥀🍃@Banooydoaalam
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 ‌ ‌ روز بعد کاملا حواسم به رفتارات فاطمه بود تا به یقین برسم که از چیزی خبرنداره . ولی همه چیز مثل دیروز بود و حتی او با من مهربانتر وصمیمی ترشده بود.ترجیح دادم من هم دیگر به روی خودم نیاورده و حرفی از دیشب به میان نیاورم.روزهای باقی مانده ما رو به فکه وشلمچه واروندرود بردند.مسیر گرم و غذاهای بی کیفیت اردوگاه اصلا با معده ی من سازگار نبود و روزی که ما را به شوش زیارتگاه دانیال نبی بردند حال مساعدی نداشتم. ناهارم رو نخورده بودم و به پیشنهاد فاطمه دربازارهای اونجا دنبال یک رستوران یا اغذیه فروشی میگشتیم تا بتونم چیزی بخورم.من که واقعا حالم مناسب نبود به فاطمه التماس میکردم به زیارتگاه برگردیم تا استراحت کنم.ولی فاطمه میگفت اگر چیزی بخورم حالم بهتر میشه!! در راه ،خاک شیر مهمانم کرد و گفت : -گرما زده شدی.اینو بخوری حالت خوب میشه.خاک شیر را که خوردم فقط چند قدم تونستم راه بیام و در شلوغی بازار گوشه ای نشستم. فاطمه کنارم نشست و با نگرانی پرسید : -چیشد؟ حالت بدتر شد؟ حالت تهوع مانع پاسخم میشد.و فقط سر تکان دادم.بدنم خیس عرق شده بود و دلم میخواست همانجا دراز بکشم .بی چادر!! سرم رو تکیه دادم به دیوار و آهسته ناله زدم.چشمانم سیاهی میرفت وتمام سعیم این بود که بالا نیارم.فاطمه شانه هایم را ماساژ میداد.نمیدانم آب از کجا آورده بود وروی صورتم میپاشید.چندنفری دوره ام کرده بودند و نظری می‌دادند. میان آن همه صدا ولی یک صدای آشنا زنده ام کرد: -یا الله! !چیشده خانوم بخشی؟! فاطمه صداش نگران و مستاصل بود: -نمیدونم.حاج آقا.حالشون به هم خورده رنگ به رو ندارن -هیچی نیست..گرما زده شدن.با خانمها کمکشون کنید ببریمشون یک مرکز پزشکی! چشمان نیمه بازم رو به سوی صدا چرخاندم.نیم رخ زیبا و پر ابهت او را دیدم که گوشی موبایلش رو کنار گوشش قرار داده بود و با کسی چیزی را هماهنگ میکرد. انگار داشت درباره ی من حرف میزد.میگفت شما منتظر ما نمونید.ما اگر رسیدیم با یک وسیله ی دیگر خودمونو بهتون میرسونیم. تا همین چند دقیقه پیش آرزو میکردم هرچه زودتر حالم خوب شود و بتونم سرپا بشم ولی حالا تمام سلولهام خداروشاکر بود بخاطر این حال خراب.!! نمیدانم دیگران هم از چشمان نیمه بازم متوجه میشدند که من به چه کسی نگاه میکنم؟ فاطمه شانه ام رو گرفت و با مهربانی پرسید که آیا میتونم راه برم یا نه؟ صدای یکی از بومی های آنجا رو شنیدم که خطاب به حاج مهدوی گفت: -حاج آقا خواهرمونو سوار ماشین من کنید برسونمتون درمونگاه. حاج مهدوی گفت:خیر ببینید و چندثانیه بعد من به کمک فاطمه داخل اون ماشین بودم.تکانهای ماشین وگرمای بیش از حد صندلیها وضعم را بغرنج تر کرد.دستم را جلوی دهانم گرفتم تا محتویات معده ام خالی نشود.با ناله واشاره به فاطمه فهماندم چه اتفاقی در شرف افتادن است.فاطمه سراسیمه به کیفش نگاه کرد وگفت تحمل کن من چیزی همراهم ندارم. راننده که متوجه گفتگوی ما شده بود به فاطمه گفت: تو زیب صندلی باید یک پلاستیک باشه. فاطمه با عجله دنبال پلاستیک گشت ومن پشت سر هم آب دهانم را قورت میدادم تا بالا نیاورم.بدترین لحظات عمرم همان لحظات بود.چون اگر این اتفاق می افتاد نمیتونستم تو روی هیچ کدامشون نگاه کنم.تافاطمه پباستیک را جلوی دهانم گرفت حالم به هم خورد و معده و روده ام از شدت حمله ی محتویات به سمت بالا میسوخت ودرد گرفت.. ولی بعدش کمی آرام گرفتم وسبک شدم.روی صندلی ولو شدم و با صدای نسبتا بلندی ناله میکردم. دستانم خواب رفته بود و گلویم می‌سوخت. فاطمه کمی بهم آب داد.و با کتاب دعایش بادم میزد. نگاهم رو بسمت حاج مهدوی که کنار راننده نشسته بود دوختم و خوشحال از اینکه او بخاطر من اینجا بود اشکهایم روان شد.طفلک فاطمه فکر میکرد اشکهایم بخاطر حالم است، خبر نداشت که من وقتی به این مرد نگاه میکنم دنیا رو فراموش میکنم.نمیدانم چرا دست از این عشق دوراز دسترس برنمیداشتم و چرا هربار با دیدن قدو بالای حاج مهدوی دست وپایم رو گم میکردم و دنیارو زیبا میدیدم.چرا با اینکه حاج مهدوی کوچکترین توجهی به من نداشت باز هم گرفتارش بودم.به درمانگاه رسیدیم .حاج مهدوی مقابلم قرار گرفت و با نگرانی پرسید : -بهترید خانوم ان شالله؟ -من تکیه به شانه ی فاطمه زدم و با اشاره ی چشم وسر پاسخش را دادم. او با رضایت گفت:خوب الحمدالله..الان میریم پزشکها یک نگاه میندازن بهتون.احتمالا سرمی هم تزریق میکنند وبهتر میشید. دلم میخواست بخاطر مزاحمتم عذرخواهی کنم ولی نای صحبت نداشتم. دقایقی بعد من در بخش اورژانس بستری بودم و طبق پیش بینی حاج مهدوی بهم سرم آمپولهای تقویتی تزریق کردند. ✍ ف.مقیمے ادامه دارد... ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂