eitaa logo
بانوی دو عالم 🥀
53 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1هزار ویدیو
19 فایل
-بِسمِ ربِّ مادرِ پهلو شکسته- -اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ‏- جرم ِ فاطمه ، حب ِ علی بود. ناشناسمون:https://harfeto.timefriend.net/17011693123934
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ (داستانی زیبا) 🔹احمد بن محمد، ابن ابی نصرِ بَزَنطی، که خود از علما و دانشمندان عصر خویش بود، بالاخره بعد از مراسله ها و نامه‌های زیادی که بین او و امام رضا(علیه السلام) رد و بدل شد و سؤالاتی که کرد و جوابهایی که شنید، معتقد به امامت حضرت رضا(علیه السلام) شد. روزی به امام گفت: "من میل دارم در مواقعی که مانعی در کار نیست و رفت و آمد من از نظر دستگاه حکومت اشکالی تولید نمیکند شخصا به خانه شما بیایم و حضورا استفاده کنم." یک روز آخر وقت امام رضا(علیه السلام) مَرکب شخصی خود را فرستادند و بزنطی را پیش خود خواندند. آن شب تا نیمه های شب، به سؤال و جوابهای علمی گذشت. مرتبا بزنطی مشکلات خویش را می پرسید و امام(علیه السلام) جواب می‌دادند... بزنطی از این موقعیتی که نصیبش شده بود به خود می‌بالید و از خوشحالی در پوست نمی گنجید. 🔸شب گذشت و موقع خواب شد. امـام(علیه السلام)، خـدمتکار را طلب کردند و فرمودند: "همان بستر شخصی مرا بیاور برای بزنطی بگستران تا استراحت کند" این اظهار محبت، بیش از اندازه در بزنطی مؤثر افتاد. مرغ خیالش به پرواز درآمد. در دل بـا خـود می گفت: "الان در دنیا کسی از من سعادتمندتر و خوشبخت تر نیست، این منم که امام مرکب شخصی خود را برایم فرستاد و با آن مرا به منزل خود آورد. این منم که امام نیمی از شب را تنها با من نشست و پاسخ سؤالات مرا داد. بعلاوۀ همۀ اینها این منم که چون موقع خوابم فرا رسید امام دستور دادند که بستر شخصی خودشان را برای من بگسترانند. پس چه کسی در دنیا از من سعادتمندتر و خوشبخت تر خواهد بود؟" 🔹بزنطی سرگرم این خیالات خوش بود و دنیا و مافیها را زیر پای خودش می‌دید. ناگهان امام رضا(علیه السلام) در حالی که دستها را به زمین عمود کرده بودند و آماده برخاستن و رفتن بودند، با جمله «یا احمد» بزنطی را مخاطب قرار داد و رشته خیالات او را پاره کردند و فرمود: "هرگز آنچه را که امشب برای تو پیش آمد مایه فخر و مباهات خویش بر دیگران قرار نده، زیرا "صَعصَعة بن صوحان" که از اکابر و بزرگان یاران علی بن ابیطالب(علیهما السلام) بود مریض شد، علی(علیه السلام) به عیادت او رفت و بسیار به او محبت و ملاطفت کرد، دست خویش را از روی مهربانی بر پیشانی صعصعه گذاشت، ولی همینکه خواست از جا حرکت کند و برود، او را مخاطب قرار داد و فرمود: "این امور را هرگز مایه فخر و مباهات خود قرار نده، اینها دلیل بر چیزی از برای تو نمی شود. من تمام اینها را به خاطر تکلیف و وظیفه ای که متوجه من است انجام دادم و هرگز نباید کسی اینگونه امور را دلیل بر کمالی برای خود فرض کند." 🌸🍃@Banooydoaalam
(شبیخون به تجّار!) 🔸عقیل، در زمان خلافت برادرش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به عنوان مهمان به خانه‌ی آن حضرت در کوفه وارد شد. علی(علیه السلام) به فرزند بزرگتر خویش حسن بن علی(علیه السلام)، اشاره کردند که جامه‌ای به عمویت هدیه کن. امام حسن(علیه السلام) یک پیراهن و یک ردا از مال شخصی خود به عموی خویش عقیل تعارف و اهداء کردند. شب فرا رسید و هوا گرم بود. علی و عقیل روی بام دارالاماره نشسته مشغول گفتگو بودند. موقع صرف شام رسید، عقیل که خود را مهمان دربار خلافت می‌دید طبعاً انتظار سفرهٔ رنگینی داشت ولی برخلاف انتظار وی، سفره بسیار فقیرانه‌ای آورده شد. با کمال تعجب پرسید: "غذا هرچه هست همین است؟" علی(ع): "مگر این نعمت خدا نیست؟ من که خدا رابر این نعمتها بسیار شکر میکنم و سپاس میگویم." عقیل: "برادر جان، من مقروضم و زیر بار قرض مانده ام دستور فرما قرض مرا ادا کنند و هر مقدار می خواهی به برادرت کمک کنی بکن تا زحمت را کم کرده به خانه خویش برگردم" 🔹- چقدر مقروضی؟ صدهزار درهم. - اوه صدهزار درهم؟ چقدر زیاد متأسفم برادر جان که این قدر ندارم که قرضهای تو را بدهم ولی صبر کن موقع پرداخت حقوق برسد، از سهم شخصی خودم برمیدارم و به تو میدهم و شرط مواسات و برادری را بجا خواهم آورد، اگر نه این بود که عائله خودم خرج دارند تمام سهم خودم را به تو میدادم و چیزی برای خود نمیگذاشتم" 🔸چی؟! صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟ برادرجان، بیت المال و خزانه کشور در دست تو است آنوقت به من میگویی صبر کن تا موقع پرداخت سهمیه ها برسد و از سهم خودم به تو بدهم؟ تو هر اندازه که بخواهی می توانی از خزانه و بیت المال برداری، چرا مرا به رسیدن موقع پرداخت حقوق حواله میکنی؟! بعلاوه مگر تمام حقوق تو از بیت المال چقدر است؟ فرضا تمام حقوق خودت را به من بدهی چه دردی از من دوا میکند؟ 🔹- من از پیشنهاد تو تعجب میکنم. خزانه دولت پول دارد یا ندارد چه ربطی به من و تو دارد؟! من و تو هم هر کدام فردی هستیم مثل سایر افراد مسلمین. درست است که تو برادر منی و من باید تا حد امکان و تواناییم از مال خودم به تو کمک و مساعدت کنم اما از مال خودم، نه از بیت المال مسلمین. مباحثه ادامه داشت و عقیل با زبانهای مختلف اصرار داشت که اجازه بده از بیت المال پول کافی به من بدهند تا مشکلاتم مرتفع گردد. آنجا که نشسته بودند به بازار کوفه مُشرِف بود. صندوقهای پول تجّار و بازاریها از آنجا دیده می شد. 🔸در این بین که عقیل اصرار و سماجت میکرد، علی(علیه السلام) به عقیل فرمود: "اگر باز هم اصرار داری و سخن مرا نمی پذیری پیشنهادی به تو میکنم، اگر عمل کنی می‌توانی تمام دِین خویش را بپردازی و بیش از آن هم داشته باشی. چه کار کنم؟ -در این پایین صندوقهایی است. همینکه خلوت و کسی در بازار نماند از اینجا برو پایین و این صندوقها را بشکن و هرچه دلت میخواهد بردار!!! صندوقها مال کیست؟ - مال این مردم کسبه است، اموال نقدینه خود را در آنجا می ریزند. 🔹عجب! به من پیشنهاد میکنی که صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بیچاره ای که به هزار زحمت به دست آورده و در این صندوقها ریخته و به خدا توکل کرده و رفته اند بردارم و بروم؟ - پس تو چطور به من پیشنهاد میکنی که صندوق بیت المال مسلمین را برای تو باز کنم؟ مگر این مال متعلق به کیست؟ این هم متعلق به مردمی است که خود، راحت و بیخیال در خانه‌های خویش خفته اند. اکنون پیشنهاد دیگری میکنم، اگر میل داری این پیشنهاد را بپذیر 🔸دیگر چه پیشنهادی؟ علی (علیه السلام): "اگر حاضری شمشیر خویش را بردار، من نیز شمشیر خود را بر میدارم، در این نزدیکی کوفه شهر قدیم "حیره" است در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگی هستند، شبانه دو نفری میرویم و بر یکی از آنها شبیخون میزنیم و ثروت کلانی بلند کرده می آوریم." 🔹- برادر جان من برای دزدی نیامده ام که تو این حرفها را میزنی، من میگویم از بیت المال و خزانه کشور که در اختیار تو است اجازه بده پولی به من بدهند، تا من قرضهای خود را بدهم. 🔸- اتفاقا اگر مال یک نفر را بدزدیم بهتر است از اینکه مال صدها هزار نفر مسلمان، یعنی مال همه مسلمین را بدزدیم، چطور شد که ربودن مال یک نفر با شمشیر دزدی است، ولی ربودن مال عموم مردم دزدی نیست؟ تو خیال کرده ای که دزدی فقط منحصر است به اینکه کسی به کسی حمله کند و با زور، مال او را از چنگالش بیرون بیاورد؟ شنیع ترین اقسام دزدی همین است که تو الان به من پیشنهاد میکنی... 🌸🍃@Banooydoaalam
(سفره خلیفه) 🔸شریک بن عبدالله نخعی، از فقهای معروف قرن دوم هجری، به علم و تقوا معروف بود. مهدی بن منصور، خلیفۀ عباسی علاقه فراوان داشت که منصب «قضا» را به او واگذار کند، ولی شریک بن عبدالله برای آنکه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زیر این بار نمی رفت همچنین، خلیفه علاقه مند بود که «شریک» را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حدیث بیاموزد. شریک این کار را نیز قبول نمیکرد و به همان زندگی آزاد و فقیرانه ای که داشت قانع بود. روزی خلیفه او را طلبید و به او گفت: «باید امروز یکی از این سه کار را قبول کنی یا عهده دار منصب «قضا» بشوی یا کار تعلیم و تربیت فرزندان مرا قبول کنی یا آنکه همین امروز ناهار با ما باشی و بر سر سفرهٔ ما بنشینی.» 🔻شریک با خود فکری کرد و گفت: "حالا که اجبار و اضطرار است البته از این سه کار، سومی بر من آسانتر است." خلیفه ضمنا به مدیر مطبخ دستور داد که امروز لذيذترين غذاها را برای شریک تهیه کن غذاهای رنگارنگ از مغز استخوان آمیخته به نبات و عسل تهیه کردند و سر سفره آوردند. شریک که تا آن وقت همچو غذایی نخورده و ندیده بود با اشتهای کامل خورد. خوانسالار آهسته بیخ گوش خلیفه گفت: "به خدا قسم که دیگر این مرد روی رستگاری نخواهد دید." 🔻طولی نکشید که دیدند شریک، هم عهده دار تعلیم فرزندان خلیفه شده و هم منصب قضا را قبول کرده و برایش از بیت المال مقرری نیز معین شد. روزی با متصدی پرداخت حقوق حرفش شد، متصدی به او گفت: "تو که گندم به ما نفروخته ای که اینقدر سماجت میکنی؟" شریک گفت: "چیزی از گندم بهتر به شما فروخته ام من دین خود را فروخته ام!!!" 🌸🍃@Banooydoaalam