eitaa logo
بانوی عفیف ومتمدن(مجموعه فرهنگی سیاسی حجاب وعفاف)
112 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی 🔸غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی یک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی ميده؟! گفت: راست میگی، ولی برای من نيست. يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت. وقتی بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظی کرد. ‌ 🔸با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شـدند و با هم افطاری ميخورند. از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــردای آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه، منزل کوچکی بود که در زديم و کله پاچه را به آن‌ها داديم. چند تا بچه و پيرمردی که دم در آمدند خيلی تشکر کردند. ابراهيم را کامل می‌شناختند. آن‌ها خانواده‌ای بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان. ‌ 📚سلام بر ابراهیم/ص۱۸۶ 🔴امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: افطاری دادن تو به برادر روزه دارت، فضلیتش بیشتر از روزه داشتن توست.
•|🐬💎|• در جبهه یک فرمانده ارتشی داشتیم که خیلی با ابراهیم رفیق بود.🦋 مرتب به ما سر میزد و ابراهیم هم حسابی او را تحویل می‌گرفت.😍 تعجب کردم که اینها از کجا همدیگر را می‌شناسند.🤔 این فرمانده می‌گفت: ماجرای آشنایی ما به یک امر به معروف برمیگردد. 😯 یکبار من عمل حرامی انجام دادم و نمی‌دانستم این کار گناه است.🥀 همان روز دیدم جوانی خوش سیما از سنگر بسیجی‌ها به سمت من آمد. بعد از سلام و احوالپرسی، مقداری میوه تعارف کرد و کمی صحبت کردیم. بعد مرا از میان جمع بیرون آورد و خیلی محترمانه تذکر داد که کار من اشتباه بوده و بهتر است دیگر انجام ندهم.🤗 اینقدر با مهربانی و روی خوش تذکر داد که شیفته این جوان شدم و مرید اخلاق خوبش شدم.🤩 ✨"شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اند؛ (چون) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید."✨ [📚آل عمران،110] 💎🐬¦➺ ••❥ اللهم عجل الولیک الفرج
‍ 💠 شهیدی که حضرت زهرا(س) به او گفت: ما تو را دوست داریم: 💠 ✅پاییز سال 1361 بود. بار دیگر با ابراهیم عازم منطقه شدیم. اینبار نقل همه مجالس،توسل های ابراهیم به حضرت زهرا(س) بود.هرجا میرفتیم حرف از او بود.به هر سنگری سر میزدیم از ابراهیم میخواستند مداحی کند و از حضرت زهرا بخواند. 🌙 شب بود. ابراهیم در جمع بچه شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم بخاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، دونفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند که باعث ناراحتی ابراهیم شد. ✳️آن شب ابراهیم عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت زهرا(س) را به شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمیکنم. هرچه میگفتیم به دل نگیر اما فایده ای نداشت. 💯ساعت یک نیمه شب بود خسته و کوفته خوابیدیم. قبل از اذان بچه ها را بیدار کرد، اذان گفت و نماز جماعت به پا کردند و بعد از تسبیحات ابراهیم شروع به دعا خواندن و روضه خوانی حضرت زهرا(ع) کرد. اشعار زیبای ابراهیم اشک همه را جاری کرده بود. 🔘 بعد از خوردن صبحانه برگشتیم. گفتم: دیشب قسم خوردی دیگه مداحی نمیکنی ولی بعد نماز صبح...؟! گفت:دیشب توی خواب دیدم وجود حضرت صدیقه طاهره(س) تشریف آوردند و گفتند: « نگو نمیخوانم، ما تو را دوست داریم. هرکس گفت بخوان تو هم بخوان » 🌸