eitaa logo
مؤسسه‌و‌کانون‌ِقرآنیِ«💞بانوانِ‌ولاییِ‌حافظِ‌قرآن💞» بامجوزرسمی‌از«وزارت‌ارشاد»و«سازمان‌تبلیغات‌اسلامی»
547 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
5.6هزار ویدیو
16 فایل
وَنُنَزِّلُ‌مِنَ‌الْقُرْآنِ‌مَاهُوَشِفَاءٌوَرَحْمَةٌ‌لِّلْمُؤْمِنِينَ... ✅هدف:ارتقاءآگاهی‌های‌دینی/قرآنی/انقلابی⁦🇮🇷⁩ ✅بستری‌برای‌ترویج‌‌فرهنگ‌قرآنی ✅حفظ‌قرآن‌کریم ✅صوت‌ولحن ✅تفسیروتدبر ✅تجوید پاسخگویی‌وثبت‌نام: @BanovanVelaei_Hafez_Quran1
مشاهده در ایتا
دانلود
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هفتاد و نهم ✨چرا وانمود میکنید که، من همکار اطلاعاتی شما هستم.؟! چرا منو رها نمیکنید؟! دنی حسابی عصبانی شده بود گویا با فردی صحبت میکند که با تمام تکنیک‌های اطلاعاتی آن‌ها آشنا هست. ✨از سالن ملاقات خارج شد ،وارد اتاق لیونی شد ،روی صندلی نشست و سرش را بین دستانش قرار داد. لیونی با دیدن قیافه دنی خندید و گفت: باورم نمیشه!! بازجوی امنیتی موساد، جلوی یه دختر مسیحی آمریکایی ، یه خانم دکتر پاستوریزه ، این جوری کم بیاره ،و بهم بریزه! تعریف کن! چی شده! ✨سرم به سرم نذار ،خیلی کلافه‌ام، چند ماهه حتی یک خطم نتونستیم ازاین دختره اطلاعات در بیاریم. هیچ سرنخی وجود نداره! ما اگه فقط یه پیامک از این ارتباط داشتیم ،به حرفش می‌آوردیم! ما فقط از روی دوربین‌های مداربسته به چند نفر رسیدیم که یکیش مریا بود. اینم که حرف نمیزنه! ✨خانم لیونی فکری کرد و گفت: میخوای بیارمش توی تیم خودم ،شاید همکاری کنه! من دیگه عقلم به جایی قد نمی‌ده ! از نظر من اون دیگه تموم شده هست،هیچ پیشرفتی نداشته . به آقای دنی گفت : تو از همینجا از مانیتور منو نگاه کن من میرم سراغش. ✨وارد سالن ملاقات شد ، به مریا سلام کرد و کنارش نشست. به موهای مجعد مریا دستی کشید و گفت: می‌دونم خیلی اذیت شدی. میخوای فضای کار و مأموریتت رو تغییر بدیم؟ چند دوره نفوذ و عملیات رو بگذرونی ،بعد در قالب شرکت مدلینگ بری اروپا!😱 از طریق نزدیک شدن..... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد ✨چند دوره نفوذ و عملیات رو بگذرونی ،بعد در قالب شرکت مدلینگ بری اروپا!😱 از طریق نزدیک شدن به مردهای ثروتمند ، هم خودت بهره ببری، و هم همکار سازمان را جلو ببریم!! ✨مریا با شنیدن این پیشنهاد وقیحانه ، سرش را روی میز گذاشت و های های گریه کرد.😭 دنی با دیدن این تصویر ، لیوان شرابش را روی میز خانم لیونی کوبید . ملاقات بدون پیشرفت تمام شد. ✨لیونی و دنی با هم به اتاق کوهن رفتند، کوهن حسابی عصبانی شده بود و از آن دو پرسید: پیش بینی رفتار مریا ، از نظر شما چیه ؟ دنی بی معطلی پاسخ داد: از امروز اعتصاب غذا می‌کنه و به هیچ عنوان پاسخ ما رو نخواهد داد. کوهن پرسید؛ چند درصد احتمال میدین که بنیامین و مریا با هم ارتباط داشتن؟ ✨دنی گفت: من به تمام مقدساتم قسم میخورم، که ارتباط وجود داره، اینو با تک تک سلول‌هام حس میکنم . مطمئنی دنی؟! اگه اشتباه کرده باشی ،تمام زحمات چندین ساله ما رو هدر دادی، ومن به عراق تبعیدت میکنم ،که روی پروژه‌های خشن داعش کار کنی. ✨اما اگه درست حدس زده باشی، به معاونت اداره اتباع موساد ،ارتقات میدم‌. آقای کوهن یه هفته فرصت داد تا این ادعا ثابت بشه. ✨از اون طرف در نیویورک به میخائیل و میشل، مأموریتی جدید و سری داده شده بود . یک مأموریت فوق‌العاده حساس و خطرناک ، ماموریت این پروژه ، ساخت یک ویروس خطرناک و مرگبار جهانی بود به نام زایو.😱 پروژه زایو برای سال ۲۰۴۱ تدارک دیده میشد. ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و یک ✨پروژه زایو برای سال ۲۰۴۱ تدارک دیده میشد. دانشمند اصلی این پروژه مخوف و مرگبار، میخائیل بود ، و قائم مقام این پروژه ، میشل‌. یهود خود را قوم برتر میداند، وایران همیشه برای آنها یه تهدید بود . ایران کشوری است که هیچ وقت اسرائیل را به رسمیت نشناخته و نخواهد شناخت . ✨ایران آخرین جمعه ماه رمضان را به یک جنبش ضد اسرائیلی تبدیل کرده است. روی سنگ قبر پدر موشکی ایران نوشته شده، اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند. ✨اگر پیش بینی رهبر ایران مبنی بر نابودی اسرائیل درست باشد. اسرائیل سال ۲۰۴۰ اثری ازش باقی نخواهد ماند ، و این پروژه حساس برای سال ۲۰۴۱ است . یعنی به موازات نابودی اسرائیل ، کل مردم جهان هم نابود شوند.😱 (پرده آخر)👇 ✨طبق پیش بینی مریا اعتصاب غذا کرده بود، به غیر از جرعه‌ای آب آن هم به اصرار خدمتکارش چیزی نخورده بود. هر روز داشت ضعیفتر میشد. برای مریا یک بدل درست کرده بودند،شببه خودش از نظر صدا، حرکات،..... فقط چند ایراد جزئی در صدایش بود که با جراحی پلاستیکی حل شده بود . ✨بدل مریا مدام با پدرش تماس می‌گرفت ، و از فضایی که کار میکرد بسیار تعریف میکرد ،اما خود مریا با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم می‌کرد. مریا کم کم توان حرف زدنش را از دست داد. ✨کوهن گفت؛ امشب به امنیت موساد دستور میدم که بنیامین را دستگیر کنند‌😔 ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و دو پرده آخر ✨کوهن گفت؛ امشب به امنیت موساد دستور میدم که بنیامین را دستگیر کنند‌😔 باید بنیامین و مریا رو با هم رو در رو کنیم شاید اینطوری مقاومت مریا هم شکسته بشه و به حرف بیاد. بنیامین یک پروژه آخرالزمانی برای موساد و اسرائیل بود ،اما ما غفلت کردیم و باید تاوان این غفلت را بپردازیم. ✨من امشب با نخست وزیر و وزیر جنگ مسئله را مطرح میکنم و مجوزهای لازم را میگیرم،چاره‌ای نیست اگه مریا بمیرد دیگه نمی‌تونیم به حقیقت دست پیدا کنیم. شب ،مأمورین موساد به خانه بنیامین ریختند و با همکاری محافظین ، بنیامین را به اورشلیم ، سالن جلسات ویژه آوردند، آقای کوهن هم شخصا در جلسه شرکت کرد. ✨دنی و لیونی هم بودند، بنیامین را روی صندلی نشاندند،رفتارشان با بنیامین به کلی تغییر کرده بود و اصلا محترمانه نبود بنیامین همه چیز را متوجه شده بود. کوهن با بلوف و اغراق گفت: جناب بنیامین، ما از شما غفلت کردیم و شما از مسیر تعیین شده ما منحرف شدی ✨شما مدت هاست که زیر نظر مایی ، ولی به شما فرصت میدیم که دوباره برگردید! ما هزینه‌های هنگفتی را برای شما خرج کردیم نباید به فکر ضربه زدن به اسرائیل می‌افتادید! بنیامین تمام این مسائل را قبلاً آموزش دیده بود و هر حرفی که میزد یه جوابی داشت بدهد. ✨زیر لب می‌گفت اگه راست میگویی، چرا مدرک نمیاری ؟! چرا فقط اتهام میزنی؟؛ میدانست دروغ میگوید و چیزی از او نمی‌دانند. از طرفی می‌دانست... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و سه پرده آخر ✨از طرفی می‌دانست کارش با اسرائیل تمام است ، و وقتی کسی را به این مرحله میرسانند، یعنی آینده‌ای جز اعدام، حبس یا تبعید نخواهد داشت.😔 ✨کوهن لحظاتی سکوت کرد و بعد از دقایقی ، پرونده ای که مقابلش بود را باز کرد، و مطالبی را بیان کرد: 👈شما محکوم هستید به کنکاش مشکوک در خصوص کشف نسخه اصلی کتاب مقدس، مگر کتابی که نزد ما است تحریف شده؟ 👈شما با یکی از دختران مسیحی دانشجوی دوره دکترا در فرانسه ،به نام مریا، رابطه عاشق و معشوقی داشتید و اون رو از چشم مأمورین محافظتون مخفی کردید، 👈شما به بهانه‌های واهی ، الیا رو که یک نجیب زاده با اصالت یهودی بود پس زدید چرا؟! 👈شما نسبت به نگاه دین یهود به جنسیت و برتری‌های مختلف جنس مذکر نسبت به مونث ،نقدهایی داشتید ،که گمان میکنم تحت تاثیر نگاه و تربیت مادرتون بوده! 👈شما اعمال زیادی رو مرتکب شدید و سعی کردید و اون ها رو از چشم ما مخفی کنید! چرا؟ چرا بنیامین ؟! ✨کوهن پرونده را محکم کوبید روی میز و گفت: شما قصد ندارید صحبتی کنید ؟! دفاعی از خودتون کنید؟! بنیامین با هوش و ذکاوتی که داشت سعی کرد ذهن آنها را منحرف کند ، پاسخ داد: ✨جناب کوهن و همکاران عزیزی که اینجا تشریف دارید ،بدونید من یک یهودی زاده هستم، و هنوز به آرمان‌ها و اصالت و ارزش‌های دینم پایبندم، اینکه امروز اینجام دو دلیل داره اول اینکه... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و چهارم پرده آخر ✨اینکه امروز اینجام دو دلیل داره اول اینکه، دشمنان یهود و صهیونیسم ، متوجه جایگاه من شدند و می‌خوان علیه من پرونده سازی کنند دوم اینکه: مأمورین کارکشته و خبرهٔ شما در تحلیل به خطا رفتند و به من مشکوک شدند و من را یک عنصر خطرناک معرفی میکنند. ✨حرف‌های بنیامین که به اینجا رسید آب دهان دنی در گلویش پرید و چندین سرفه پیاپی کرد، و رنگش به کلی قرمز شد. بنیامین در دلش خندید و ادامه داد: من هیچ تلاشی برای کشف نسخه اصلی نکردم و نمیکنم. من از دستورات سرپیچی نکردم قربان!! ✨چون در کتب مقدس همه ادیان خواندم که جان انسان‌ها شریف و عزیزه، و باید محترم شمرده بشه ،اون بخشی از مأموریت‌هام که منجر به ضررهای انسانی میشد را اجرا نمی‌کردم. کوهن با ناراحتی فریاد زد: مثلاً چی؟ ✨بنیامین کمی خودش را در صندلی جا به جا کرد و گفت: مثلاً، اصلاح فرمول برخی از مواد غذایی در کشورهایی مثل عراق، ایران ، لبنان، .... که منجر به عقیم شدن زن‌ها و از بین رفتن قدرت باروری‌شون میشه!😔 ✨رواج بذرهای ترا ریخته در تولید غلات! تولید عطرها و ادکلن‌هایی که با استفاده از اونها فرد دچار آسم و تنگی نفس میشه! کوهن تاب نیاورد و فریاد زد: بسه دیگه! این‌ها همه برای بقای یهود، بودند ،مگر در کتب مقدس نخوندی، که هر کسی که در مقابل یهود بایسته باید خونش ریخته بشه! مگر ما... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و پنجم پرده آخر ✨مگر ما، قوم و نژاد برتر در بین جهانیان نیستیم ؟! بنیامین سکوت کرد و چیزی نگفت. کوهن گفت: نمی‌خواد به سؤالات دیگه پاسخ بدی! اینجا دادگاه نیست ، و باید در دادگاه از خودت دفاع کنی ، آقای بنیامین!! ✨کوهن کنترلی که در کنار دستش بود را برداشت و دکمه پخش را فشرد ، نور سالن کم شد، و از تلویزیون دیواری بزرگی ،فیلم اعترافات مریا در خصوص همکاری اش با بنیامین پخش شد. همه چشم‌ها به چهره بنیامین دوخته شده بود ، بنیامین از لحن و نحوه ادای کلمات متوجه شد ،چند ثانیه اول مریا بوده ،اما زمانی که دوربین حضار رو نشون میده در ادامه بدل مریا بوده که صحبت میکرده. ✨اصلا واکنشی نشون نمیداد، این آرامش بنیامین کوهن را عصبانی میکرد، روی پیشانی دنی عرق سردی نشسته بود ، تا مرز سکته پیش رفته بود، خودش شک کرد که نکند در مورد بنیامین اشتباه کرده ! کوهن دستور داد : خانم کلارک را بیارید داخل! به گمان خودش این آخرین پرده نمایش و تیر نهایی بود که با آن بنیامین به حرف می‌آمد. ✨در باز شد ،دو نفر زیر بغل‌های مریا رو گرفته بودند ، به علت اعتصاب غذا ،خیلی ضعیف شده بود، روی صندلی رو به روی بنیامین نشست. نگاهشان به هم دوخته شد. طپش قلب هر دو نفرشان بالا رفت ! بنیامین سریع خودش را جمع کرد . همه منتظر واکنش غیر منتظره از بنیامین یا مریا بودند! بعد از چند ثانیه..... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و ششم پرده آخر ✨بعد از چند ثانیه، مریا که به سختی حرف میزد ، خطاب به بنیامین گفت: خوبی،مایکل؟ من نمیدونم اینجا چه خبره؟! تو کی هستی و اینا کی هستن؟! مریا بر اساس زبان رمز صحبت میکرد، خوبی،مایکل،یعنی خوبم بنیامین من نمیدونم اینجا چه خبره!؟ یعنی اینکه هیچ اطلاعاتی از تو ندادم. ✨بنیامین گفت: سلام مریا، منو بابت این همه زحمتی که برات ایجاد شده ببخش!!، متأسفم!! کوهن عصبانی شد و گفت : حالا چی میخوای بگی جناب بنیامین!؟ مریا زیر چشمی نگاه کرد و گفت: بنیامین!؟ رو به مریا کرد و گفت: اسم عبری من بنیامینه. ✨آقای کوهن ، شما اشتباه میکنید و این خانم را که از همکلاسی‌های خوب من هست به زحمت انداختید. کوهن از جایش بلند شد و گفت: خانم مریا ،شما هم چیزی برای گفتن ندارید؟ مریا هم مثل بنیامین ،آرام بود و بارنگ پریده گفت: هیچ چیزی بین ما نبوده. ✨کوهن از کشوی میزش ، اسلحه‌اش را برداشت ،روبه روی بنیامین ایستاد و اسلحه را روی شقیقه‌اش نشانه گرفت ،به مریا گفت: حوصله ادامه این بازی احمقانه رو ندارم. حرف میزنی یا تمومش کنم.😔 قلب مریا شروع به تپیدن کرد شک کرده بود که آیا شلیک می‌کند یانه!؟ قبلاً از بنیامین آموخته بود که اینها بلوف میزنند و هیچ وقت شلیکی صورت نمیگیرد. ✨مریا گفت: حرفی برای گفتن ندارم. دنی و لیونی هیچ وقت کوهن را اینقدر عصبانی ندیده بودند. همه ناآرام بودند،جز بنیامین و مریا. کوهن سلاح را طرف مریا گرفت....😳 ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴۰» قسمت هشتاد و هفتم پرده آخر ✨کوهن سلاح را طرف مریا گرفت....😳 و از بنیامین پرسید: این آخرین هشدار منه! می‌دونم که خیلی این دختر را دوست داری! فقط یک فرصت دیگه بهت میدم، حرف میزنی یا این مسخره بازی را تموم کنم؟! بنیامین هم خونسرد و آرام گفت: چیزی برای گفتن ندارم. ✨صدای شلیک گلوله ، سکوت سالن را شکست، کوهن ،به شانه راست مریا شلیک کرد.😔 مریا که به شدت ضعیف شده بود ، از عمق وجودش فریاد زد، آآآآآآآخ.....بنیامیییییییین بنیامین که شوکه شده بود ، خودش را کنترل کرد و گفت: واقعا براتون متاسفم ، شماها جلادید. ✨اون دختر بی‌گناهه و شما براساس حدس و گمان، با هر انسانی این طور وحشیانه رفتار میکنید! دنی مطمئن شده بود که اشتباه کرده، چون اگه واقعا بنیامین مریا را دوست داشت، الان باید واکنش نشون میداد! کوهن صورتش را نزدیک گوش مریا برد و آرام گفت: بنیامین که نشان داد چقدر تو را دوست داره! حالا ببینم تو چیکار می‌کنی ؟! ✨منتهی فرقش اینه تو شاید زنده بمونی ، ولی بنیامین ،رو جلوی چشمت میکشم😱 کوهن اولین تیر را به بنیامین شلیک کرد ، و شانه راست بنیامین را زد. بنیامین چشمانش را بست و صدایی از او در نیامد، سرش را روی صندلی تکیه داد، و درد تیری که در استخوانش فرو رفته بود را در همه اعضای بدنش تقسیم کرد.😭 ✨مریا درد خودش را فراموش کرد و گفت: بنیامین! کوهن دوباره بنیامین را نشانه گرفت و شانه چپ ...... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و هشتم پرده آخر ✨کوهن دوباره بنیامین را نشانه گرفت و شانه چپ بنیامین را هم زد 😔 مریا دوباره فریاد زد و بنیامین نعره کشید. دیونی و دنی اصلا توقع چنین منظره‌ای را نداشتند . دنی با صدای بلند فریاد زد : آقای کوهن ، من اشتباه کردم ، تحلیلم درست نبود.!!! کوهن به بازوی دنی هم شلیک کرد و گفت: خفه‌شو ترسوی بزدل!!! ✨دنی با شلیک کوهن فریاد زد و در بغل لیونی افتاد و از ترس زبانش بند آمده بود. کوهن به مریا گفت: دیگر همکاری بکنی یا نکنی برام مهم نیست . فقط جون دادن دوستت را نگاه کن.!😱 ✨میز کنفرانس را دور زد و بالای سر بنیامین ایستاد، دوباره برای بار سوم به بازوی بنیامین شلیک کرد. مریا فقط از عمق جانش فریاد می زد: بنیامییییین،بنیامییییین،بنیامییییین کوهن پای بنیامین را هم نشانه گرفت و تیری شلیک کرد . اما فقط نشان داد که پایش را نشانه گرفته چون زیر میز بود و دیده نمیشد. ✨مریا که مطمئن شده بود قصد کشتن بنیامین را دارد، فریاد زد: و با التماس گفت: میگم،اعتراف میکنم ! همه چیو میگم....بنیامین منو نکشید.😭 بنیامین که سه تا تیر خورده بود و توان زیادی نداشت ،همه انرژی‌اش را جمع کرد و فریاد زد: خفه‌شو مریا....اینا نقشه‌اس.....کم نیار... تو رو به مریم مقدس کم نیار.... ✨کوهن برای اینکه حرفهای بنیامین را بی‌اثر کند دوباره وانمود کرد که تیر پنجم را هم شلیک کرده. مریا دوباره فریاد زد..... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و نهم پرده آخر ✨کوهن برای اینکه حرفهای بنیامین را بی‌اثر کند دوباره وانمود کرد که تیر پنجم را هم شلیک کرده. مریا دوباره فریاد زد و گفت: بنیامیییییین....نه....نه‌‌‌‌..نه..... بنیامین خواست بگوید که تیری به پایش نخورده ، و گول نخورد تا دهانش را باز کرد ،کوهن با اسلحه به دهانش کوبید، و دندان‌هایش را خرد کرد.😔 ✨مریا گفت: تو رو خدا نکشیدش ! من اعتراف میکنم! کوهن گفت: ارتباط داشتید یا نه؟! مریا گفت: بله‌ بله‌ بله .... همه چیو میگم ! فقط بنیامین زنده بمونه! ✨کوهن اسلحه‌اش را روی میز گذاشت . با اشاره او درب های سالن باز شدند. سه تیم احیای مجهز وارد شدند. سریعا جلوی خونریزی زخمی‌ها رو گرفتند. از قبل براساس گروه خونی‌شان ، واحد‌های زیادی خون آماده کرده بودند. اتاق کناری را به وسایل جراحی مجهز کرده بودند. سریعا بنیامین، مریا، دنی را انتقال دادند واحیا به درستی انجام شد . ✨دنی را جوری زده بود که تیر به استخوانش نخورد، و صرفا خراش کوچکی برداشته بود، دنی بعد از چند روز به عنوان مدیر کل یکی از ادارات موساد ، منسوب شد و ارتقا گرفت. بنیامین دیرتر از مریا سرپا شد و مریا هم شروع به اعتراف کرد . ✨میشل بازداشت شد و از میخائیل جدایش کردند. و به زندانی در اورشلیم انتقالش دادند، او هم به همه چیز اعتراف کرد. بنیامین بعد از بهبودی ،باز هم اعتراف نکرد. تصمیم گرفتند او را به ..... ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃
اختصاصی کانال 🍁🍁🍁 🍁🍁 «پرونده‌فوق سری ۲۰۴» قسمت هشتاد و نهم پرده آخر ✨بنیامین بعد از بهبودی ،باز هم اعتراف نکرد. تصمیم گرفتند او را به زندان فوق سری موساد منتقل کنند! بنیامین که از قبل پیش بینی این روزها رو میکرد، چند برنامه آماده کرده بود. ✨اول اینکه با برنامه‌ای نرم‌افزاری ، اوراق نسخه اصلی کتاب مقدس را روی سروری در اینترنت قرار داده بود که اگر اول هر ماه ، کنتور زمانی آن را صفر نمی‌کرد ، به محض رسیدن به عدد ۳۰ ، ربات هوشمند ، شروع به انتشار کتاب مقدس در شبکه‌های اجتماعی ، وب سایت ها، ایمیل‌ها، و.....میکرد. ✨دقیقا بعد از یک ماه این اتفاق افتاد و موساد ضربه سنگینی خورد و تا مدتها موفق نشدند، جلوی انتشار آن را بگیرند. دوم اینکه بعد از انتشار این اوراق ،الیا متوجه قضیه شد و حالا نوبت او بود که با اسحاق پروژه‌ای سری را علیه موساد شروع کنند. ✨دقیقا همین اتفاق هم افتاد و منجر به بروز شورش های کوچک و بزرگی در ارتش اسرائیل شد .که تا مدتها علت آن را کشف نکردند! و چندین پروژه دیگه که عمدتا در فضای مجازی شکل می‌گرفت و هر کدام ضربات مهلکی بر اسرائیل وارد میکرد. و باعث میشد تجمعاتی علیه اسراییل در گوشه و کنار دنیا شکل بگیرد. ✨میخائیل افسرده شد، و امکان همکاری را از دست داد و به بیمارستان روانی منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. موساد مجبور شد پروژه مرگبار زایو رو به گروه دیگری منتقل کند. ادامه دارد.. https://eitaa.com/Banovan_Velaei_Hafez_Quran🍃🌸🍃