💌 #وصیتنامهشهـــید
🌹#شهـــید_عباس_دانشگر:
میگن آدما دو دستهاند: یا زندهان یا مرده! زندههاشون دو دستهاند: یا خوابن یا بیدار! بیداراشون دو دستهاند: یا معمولیان یا عاشق! عاشقاشون دو دستهاند: کسانی که فقط لاف عشقو میزنن و اداشو درمیارن که همیشه تا آخر باهات نمیان و کسایی که واقعاً عاشقن! کسایی که واقعاً عاشقن فقط یه دستهاند: کسایی که زندگیشون طعم مهربونی، رابطهشون بوی صداقت میده.
باید با هم تلاش کنیم تا عاشق بشیم!
#حیدریون
~حیدࢪیون🍃
‹📒💛›
-
-
گاهیوقتابهشوخیمیگفت
درجهبرایآبگرمکناست..
"بهدرجهاعتقادینداشت
ودنبالشهمنمیرفت
رویلباسشهمنمیزد"
میگفتدرجهروبایدخدا
بدهتاشهادتنصیبتبشه...シ
-
-
💛⃟📒 ¦⇢ #خآطࢪه_شهید ••
📒⃟ 💛¦⇢ #شهیدانه ••
~حیدࢪیون🍃
🚦ادامه قسمت چهل و دوم 👇 مادرم نگاہ تندے بهم انداخت و گفت:میگم بچہ ناراحت میشے،حسودے میڪنے! مادرم ب
🌱ادامه قسمت چهل و دوم 👇
مادرم لبخند زد و گفت:باید با پدر هانیہ مشورت ڪنم!
مادر حمیدے سرش رو تڪون داد و گفت:اون ڪہ حتما اما خب باید بدونم هانیہ جونم میخوان یا نہ؟
موهاے بافتہ شدم افتادہ بود روے شونہ م با دست انداختمشون روے ڪمرم و گفتم:پدر و مادر اجازہ بدن
منم راضے ام تشریف بیارید!
مادر حمیدے از روے مبل بلند شد و گفت:ان شاء ہللا ڪہ خیرہ!
مادرم سریع بلند شد و گفت:ڪجا؟چیزے میل نڪردید ڪہ!
بلند شدم و ڪنارشون ایستادم،مادر حمیدے ڪش چادرش رو محڪم ڪرد و گفت:براے خوردن شیرینے
میایم!
دفترچہ و خودڪارے از توے ڪیفش درآورد و مشغول نوشتن چیزے شد.
برگہ رو ڪند و گرفت بہ سمت مادرم:این شمارہ ے خودمہ هروقت خواستید تماس بگیرید.
با مادرم دست داد،دستش رو بہ سمت من گرفت و گفت:چشم امیدم بہ شماستا.
و گونہ م رو بوسید.
دستش رو فشردم،توقع انقدر گرمے و مهربونے رو از مادر یڪ طلبہ نداشتم.
حتے منتظر بودم بخاطرہ پوششم بد نگاهم ڪنہ!
واقعا مادر یڪ طلبہ بود!
💜💚💙❤️💜💚💙❤️💜
نویسنده: خانم لیلی سلطانی
@Banoyi_dameshgh
.
اگرمیدیدکسیتوانمالی💸برایرفتن
بهکلاسزبانروندارهبراشکلاسزبانو
انگلیسیمیذاشتبیشترهمسعیمیکردبه
بچههاکمککنهتحقیقمیکرد،میگشتافراد
نیازمندراپیداکنہبہشونکمککنہ.🌱
برایکساییکهدوستاشمعرفیمیکردن
وبچه هاےمحلمعلمخیلیخوبیبود❤️
وقتیبهکسیقولمیدادکهتایمآموزش
داشتهباشهتمامسعیخودشومیکردکه
بدقولنشہاگرمفکرمیکردکهنمیتونهو
وقتندارهاصلاقولنمیدادچوندوست
نداشتبدقولبشہ...🙂
#شهید_بابک_نوری
#عزیزبرادرم
#مدافعحرم
#حیدریون