ـــــــــــــــــــ••🖇☁️••ــــــــــــــــــــــ
بسم رب الزینب
ـــــــــــــــــــ••🖇☁️••ـــــــــــــــــــــ
°🦋
•
.
↺متن دعای عهد↯❦.•
.
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»
.
°↵❀اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
.
°↵❀اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
.
°↵❀اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
.
°↵❀حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
.
•.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
.
•.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
.
•.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
#قرار_روزانه
@Banoyi_dameshgh
مخالفتبا" نَفْس"سختوطاقتفرساست
امالذت" #شهادت درراھِخدا "باهیچلذت
دیگهقابلتعویضنیست:)
@Banoyi_dameshgh
✨﷽✨
🌼خسارت بزرگ
✍مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق(علیه السّلام) که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد امام از آن استخاره در تعجب بود پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض کرد:
یابن رسول الله ! یادتان هست چندی قبل به خدمت شمارسیدم، برایم استخاره کردید و بد آمد، استخاره ام برای سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراوانی کردم و به من خوش گذشت.
امام صادق(علیه السّلام) تبسمی کرد و به او فرمود: (در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشایت را خواندی شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدارشدی که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟
عرض کرد آری . حضرت فرمود: اگر خداوند دنیا و آنچه را که در دنیاست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی شد. ۱
قال امیر المومنین علیه السلام:
لَا یَخْرُجِ الرَّجُلُ فِی سَفَرٍ یَخَافُ مِنْهُ عَلَى دِینِهِ وَ صَلَاتِهِ
انسان نباید به سفری برود که ترس آن دارد به دین یا نمازش لطمه وارد شود.۲
📚۱-جهاد با نفس، جلد ۱ صفحه ۶۶
📚۲-وسائل الشیعه جلد ۱۱ صفحه ۳۴۴
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
♡بسم الرب عشق♡ 💓*تاریکی شب*💓 #part4 اوهوم پس بی زحمت تا من برم پیششون شما دخترمو نگه د
♡بسم الرب عشق♡
💓*تاریکی شب*💓
#part5
+چادرم کو
-همون جا رو آویز دیگه ؟
+نه این مال من نیست ،یک دقیقه بیا
-باز چی شده خانم خانوما
+این چادر من نیستتتت
_پس مال کیه
+چمیدونم مال من نخ دستش گره داره
-اه پس بگو من امروز تا حالا اینو پوشیدم نمیتونم نخشو بزارم تو انگشتم پس مال تو بود
+وای ساره تو چادر منو پوشیدی دیوانه
خنده بلنده کرد :
-چی شده مگه خانوم
+بده من گامبالو چادرِ بیچاره من ترکید .
-من کجام چاقه بچه بد
+نه عزیزم شما خیلی لاغری بهتون یه موقع برنخوره خدایی نکرده
-پرو بیا اینم چادرت ،چادر منو بده ببینم
+وا چقدر تو رو داری ساره دستی هم میخوای بگیری
چادرمو پوشیدم و گوشی مو از شارژ گرفتم راه افتادیم سمت خونه سمیه خانم اینا که فاطمه جون و تحویل مادرش بدیم ،توی راه ساره مثلا با من حرف میزد من که اصلا حواسم به حرف هاش نبود از در خونه عمه جون اینا تا الانی که تو راهیم به این فکر میکنم که خدایی نکرده آقا مصطفی من و نبینه کلا سرم پایینه تپش قلبمم که رفته روی100 که دیدم رسیدیم سرمو بلند کردم دیدم کوچه (شهید رضایی 6)وای خدای من
-من میرم فاطمه رو میدم میام تو همین سر کوچه صبر کن
+باشه : وقتی ساره رفت یاد اتفاق دیشب افتادم ،یاد لباسش که چقدر قشنگ بود یاد ریشوو موهای قهوایی سوختش یاد اینکه یک لحظه نگام کرد ،چقدر اون یک لحظه ام برام زیبا بود
من هیچ وقت به عشق در یک نگاه اعتقاد نداشتم ولی اون شب وقتی توی چشمام نگاه کرد نمیدونم چرا قلبم جوری لرزید که هیچ وقت اینجوری نلرزیده بود با اینکه اینهمه خواستگار های هیکلی ترو خوشگل تر از اون اومده بود پس چرا اون چشمش دلمو به نگاهش لرزید ؟
با صدای دویدن ساره به خودم اومدم اومد جلو نفس نفس زنان گفت :
-بریم سمت آژانس
+بریم ، میگم ساره تو توی بسیج شهرکتون هستی
-آره ثبت نام کردم ،چطور مگه ؟
+هیچی همین جوری میگم ،میخوام ببینم چجوریه
-مگه شهرک شما بسیج نداره
+چرا داره ولی من تا حالا نرفتم
-اوهوم ،خیلی خوبه آدم با بسیج و کلاسهاش سر گرم میشه به نظر من .
رسیدیم دم آژانسو ساره رفت داخل بهمون یه ماشین سمند نقره ایی نشون دادن همین که سوار شدیم راننده هم اومد
-راننده:ببخشید کجا تشریف میبرید
-ساره :شهرک بهزاد لطفا
-چشم
تا برسیم شهرک ساره یکسره تو گوشی بود منم سرم طرف پنجره بود و داشت مغزم آش میپخت یادم اومد اگه شوهر عمه بیاد منم برم خونه بازم مامان صبح ها خونه نیست حوصله ام سر میره بابا که صبحش دانشگاهه و بعد از ظهرش کار داره .(بابام استاد دانشگاهِ ،مادرمم یه کارگاه خیاطی داره و زیر دستش دانش آموزه ،منم که دانش آموز آخر سالیم و سال دیگه کنکوریم من و ساره هم سنیم فقط ساره 3 ما از من بزرگتره داداشمم وکالت میخونه الان دوساله که مشغوله و تازه کاره هنوز دفتر نزده .......
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از 👇
به قلم :#بانوی_دمشق(علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
@Banoyi_dameshgh
May 11
سلام رفقا✋🏻
ما یه کانال زدیم که داخلش باهمکاری هم پست هایی میزاریم که انشالله هممون جزویاران باوفای آقامون امام زمان(عج)باشیم.
#خدا
#چالش
#شهدا
#معصومین
#روضه_مولودی
#دانستنی
#تفسیر_آیات
#رمان_مذهبی
وکلی پست ها وموضوع های دیگه که براتون میزاریم.
جوین↙️
https://eitaa.com/joinchat/836567174C41887c949b
تازه کپی باذکرصلوات هم مشکلی نداره✅🌼
ازهمتون دعوت میکنم تا عضوکانال بشید ومارو همراهی کنید🙏🏻🌸
@dawngeneration
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#شــــــهـــــدا 🌷
•→🕊←•
📌شهـید مصطفۍصـدرزاده
بۍبۍزینب(س) آن زمانۍکهشما
در شام غریببودید گذشت دیگر
به احدۍ اجازه نمیدهیم به شما
و به سلالهی حسین علیه السلام
بــےاحتـرامــۍ ڪند.
🕊🏴اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🏴🕊
─═हई{🦋}ईह═─
@Banoyi_dameshgh
─═हई{🦋}ईह═─
.
.
چهره ی شما
گرافیکی ترین طرحِ خداست (: 🌱
.
.
#شهید_قاسم_سلیمانـے | #پروفایل
.
─═हई{🌹}ईह═─
@Banoyi_dameshgh
─═हई{🌹}ईह═─
| مثل شکوفه هاے بهار ! |🌸🍃
و در بهار اگر
بوته ها به گل نشسته اند،🎈
اگر درختان جامه سبز و لطیف به تن دارند،
به راحتے به اینجا نرسیده اند ...
« به راحتے نرسید هر که زحمتی نکشید »
یعنے سرماهاے سختی
پشت سر گذاشتند🌧
و برف و باران و رگبار تگرگها
را تحمل کردند؛
گاهے حتے شاخه هاشان هم شکست،🥀
اما خم به ابرو نیاورده،🌷
بلکه پاے بر جا ایستاده و ایستادگے کردند.
« هزار نکته ز باران و برف مے گوید
شکوفه اے که به فصل بهار در چمن است »
حال ما هم اگر سختے ها را تحمل کنیم،
یک روزے سبز می شویم،🍃
یک روزے بهارے می شویم،
یک روزے تماشایے می شویم.🌹
-حجت السلام رنجبر-✍🏻
─═हई{🌹}ईह═─
@Banoyi_dameshgh
─═हई{🌹}ईह═─
#به_روایت_تصویر 🕊🌱
🏴🕊اللهم صل
علی محمد و
آل محمد و
عجل فرجهم🕊🏴
─═हई{🦋}ईह═─
@Banoyi_dameshgh
─═हई{🦋}ईह═─
჻ᭂ࿐
اشک تا باشد وضو لازم ندارد نوکرت
غیر بغضے در گلو لازم ندارد نوکرت
یا وجیها عِندَ رَبّے آبرویم را بخر
تا تو باشی، آبرو لازم ندارد نوکرت
#حب_الحسین_یجمعنا 🖤
~حیدࢪیون🍃
♡بسم الرب عشق♡ 💓*تاریکی شب*💓 #part5 +چادرم کو -همون جا رو آویز دیگه ؟ +نه این مال من
♡بسم الرب عشق♡
💓*تاریکی شب*💓
#part6
همین جور که داشتم فکر میکردم که رسیدیم .دیدم جلوی در شهرکیم رو کردم سمت راننده :ببخشید بی زحمت بریم(شهید بابایی 12)
-راننده :چشم
رفتیم داخل رسیدیم دم کوچه روبه راننده گفتم :ممنون همین جا نگه دارید .
راننده ایستاد ساره پیاده شد ،منم کرایه آژانسو حساب کردم و پیاده شدم . تا دم درخونمون 2 قدم بیشتر راه نبود ساره زنگ خونه رو زد صدای مامانم اومد : بله
-مامان درو باز کن
تعجب کرده بودم مامان الان خونه هست چه عجب
در باز شد مامان اومد بیرون
-سلام بَه ساره خانم
-سلام زندایی روزتون بخیر
+سلام مامان چه عجب زود اومدی خونه
-مامان:بیاید داخل
رفتیم تو دیدم بوی غذا میاد وای مامان غذا روی گازه
-آره شکمو ناهار نخوردین
+نه من الان میرم حمام به ساره غذا بده من اومدم میخورم
رفتم حموم اومدم دیدم ساره روی تختم ولو شده چی شده چرا ولویی
-هیچی یکم امروز درس ها روم فشار اورد 2تا صفحه رو ترجمه کردم بخاطر همین خستم
+آها من فکر کردم دلت برا مامانت تنگ شده
-برو بچه بد حالا مگه کوچیکیم نه یکم خستم فقط تا تو ناهار بخوری منم یه چرت بزنم
+باشه
-بی زحمت برق اتاقم خاموش کن
برق و خاموش کردم رفتم که ناهار بخورم دیدم مامان روی مبل نشسته داره کتاب میخونه
+مامان جون ما چیکار میکنه
-هیچی مادر دارم کتاب میخونم یکم سر گرم شم
+حالا این کتاب چیه که مورد علاقه مامان ما قرار گرفته
-سلام بر ابراهیم مادر،یکی از بچه های کلاس بهم داد چون خودش خوشش اومده بود داد بهم تا منم یکم بخونم و سرگرم بشم
+آها حالا مطالبش خوبه
-آره مادر قشنگه درمورد شهید ابرهیم هادیه واقعا قشنگه بعضی موقع به این فکر میکنم اینا کی بودنو ما کی هستیم ،میخوام برم جلد دومشو برای خودم بخرم تا این تموم شد اونم بخونم
+خوب مادر من جلد اولشم بخز تا منم باز بخونم دیگه
-باشه مادر
+راستی ناهارم کو
-بالای گازه مادر ببین اگه سرده گرمش کنم برات
+نه ممنون همینجوری میخورم
دیدم توی آشپز خونه تنهام بشقاب و گرفتم اومدم توی حال برای خودم سفره پهن کردم شروع کردم به خوردن انقدر لوبیا پلو دوست دارم که خیلی خوردم حتی نمیتونستم پاشم ازجام
بعد دیدم مامان هنوز داره کتاب میخونه
+خوب میبینم خیلی خوشت اومده ها مامان خانم ،راستی داداش امروز سر ظهری زنگ زد میگه 5 روز دیگه کارش تموم میشه میاد، میگه چیزی میخواد بهم بگه براش تهیه کنم
-جدی میگی زهره وای پسر خوشگلم میخواد بیاد انقدر دلم براش تنگ شده برای صداش برای قد و بالاش
+قاهقاه خندیدم، مامان شما که هرشب براش زنگ میزنی باز برای صداش دلت تنگ شده
-هر چی باشه دیگه پسرم عزیز دله
+پس من چی حسودیم شد
اومد طرفم لپم کشید
-توهم شیرینی زهره خانم مامان ناز گل مامان
دختر برای مادر یه همدمه
+راستی بابا کی میاد
-مثل همیشه ساعت 5نیم 6 عزیزم
+اوهوم
مامان رفت آشپز خونه برای تهیه شام ، منم تلوزیون و روشن کردم تا ساعت 4 فیلم دیدم مامان رفت خوابید. دیدم گوشی ساره زنگ خورد جواب داد
از طرز حرف زدنش فهمیدم عمه است
-ساره:نه مامان من الان آمادگیشو ندارم
نه الان یکم سرم شلوغه ،خوب حداقل بزار بابا بیاد از شلمچه بعد بیان
باشه خداحافظ .
یک دفعه ایی به فکرم رسید برم ببینم چی شده
رفتم تو اتاق
+چی شده ساره خانم
-هیچی بابا
+چی شده بگو دیگه میدونی من فوضولم خودت که میدونی باید بگی وگرنه تا خود شب میرم روی مخت ها
-خوب باشه بابا تسلیم ، هیچی دیروز زنگ زدن میخوان بیان خواستگاری ،منم گفتم نه تمام
+چرا خنگه بزار بیان دیگه ندیده میگی نه شاید از تو قشنگ تر باشه
-پرو من از همه قشنگ ترم اصلا بحث این حرف ها نیست آشناست
+اوه پس عشق و عاشقی شد
-نه بابا تو چقدر منفی هستی ، پسر یکی از همکارای بابامه ولی من ازش خوشم نمیاد
+خوب چرا
-یکم پسره روکه منم از مرد روک خوشم نمیاد
+اِه برعکسی توها آدم تو زندگی باید مرد روک داشته باشه اینجوری بهتره که ، حالا سنش چند هست
-نمیدونم بهش میاد 22 یا 23 باشه بازم نمیدونم .ولی من کلا از مردای سنگین خوشم میاد
+اوهوم پس منتفیه
-آره بهتره که نیاد ..........
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از 👇
به قلم :#بانوی_دمشق(علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
@Banoyi_dameshgh
✨﷽✨
#پندانه
✅قرار بود با سواد شویم...
✍یک عمر صبح زود بیدار شدیم و لباس فرم پوشیدیم. صبحانه خورده و نخورده، خواب و بیدار، خوشحال و ناراحت، با ذوق یا به زور، راه افتادیم به سمت مدرسه...
قرار بود با سواد شویم...
روی نیمکت نشستیم، صدای حرکت گچ روی تخته سبز رنگی که میگفتند سیاه است را شنیدیم، با زنگ تفریح نفس راحت کشیدیم و زنگ آخر که میخورد مثل پرنده که درِ قفسش باز میشود از خوشحالی پرواز کردیم...
قرار بود با سواد شویم...
بند دوم انگشت اشارهمان را زیر فشار قلم له کردیم و مشق نوشتیم، به ما دیکته گفتند تا درست بنویسیم، گفتند از روی غلطهایت بنویس تا یاد بگیری، ما نوشتیم و یاد گرفتیم...
قرار بود با سواد شویم...
از شعر، از گذشتههای دور، از مناطق حاصلخیز، از جامعه، از فیثاغورث، از قانون جاذبه، از جدول مندلیف گفتند تا ما همهچیز را یاد بگیریم...
استرس و نگرانی... شب بیداری و تارک دنیا شدن. کنکور شوخی نداشت، باید دانشجو میشدیم.
قرار بود با سواد شویم...
دانشگاه، جزوه، کتاب، امتحان و نمره ... تمام شد. تبریک حالا ما دیگر با سواد شدیم.
فقط میخواهم چند سوال بپرسم...
ما چقدر سواد رفتار اجتماعی داریم؟
ما چقدر سواد فرهنگی داریم؟
ما چقدر سواد رابطه داریم؟
ما چقدر سواد دوست داشتن داریم؟
ما چقدر سواد انسانیت داریم؟
ما چقدر سواد زندگی داریم؟
💢 قرار بود با سواد شویم...
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Banoyi_dameshgh
||•🥀🌿
یڪحسینگفتموغمها
همہازیادمرفت..
همہدلخوشےمازجهاناستحسین..♥️!'
#السلامعلیکیااباعبدالله
#اعمالقبلازخواب🌿'
°
.
حضرترسولاڪرمفرمودندهرشب
پیشازخواب↓🌙
-
1. قرآنراختمکنید
[=٣بارسورهتوحید]🌱
-
2.پیامبرانراشفیعخودگردانید
۱بار↓
[ اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
اللهمصلعلیجمیعالانبیاءوالمرسلین]♥️
-
3. مومنینراازخودراضیکنید
۱بار↓
[اللهماغفرللمومنینوالمومنات]🍃
-
4. یکحجویکعمرهبهجاآورید
۱ بار↓
[سبحاناللهوالحمدللهولاالهالااللهواللهاکبر]✨
-
شبتونمھدیپَـسند^^💚'!
•
🦋─═हई╬
شب همگی حیدری🕊🌑
فردا میایم پر انرژی✋🏻🥀
صبور باشید 🕊🥀
وضو قبل از خواب یادتون نره🏴
🖇یاعلی علیه السلام 🏴
╬ईह═─🦋