eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرگاه در نماز عجله کردی خواستی زودتر به پایان برسانی به یاد بیاور همه ی آنچه که می خواهی بعد از نماز بروی به آن برسی ؛ و همه ی آنچه که می ترسی در این مدت از دست بدهی به دست همان کسی است که در مقابلش ایستاده ای برای حرف زدن با خدا بیشتر وقت بزار☘ •┈┈┈𝐣𝐨𝐢𝐧┈┈┈• ↳‌‌ @Banoyi_dameshgh
دل‌شکسته ی عاشق را هوس پرواز نیست ...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما نمک گیر حسینیم حرام است به ما هر نانی به‌ جز نان °اباعبدالله° 🖤
♥️ 💎 امام‌‌رضاعلیه‌السلام:😍 هر‌گاه‌سختی‌ای‌به‌شمارسیدبه‌ واسطه‌ماازخــدا‌کمک‌بجویید👌🏻🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜تفسیر العیاشی:ج۲،صفحه ۱۷۶ ح ۱۶۶۲ 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی قاضی دادگاه شهید عجمیان از پدر و مادر شهید عذرخواهی میکنه 😔 اللهم عجل الولیک الفرج🎗 ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @Banoyi_dameshgh ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
روزچهارشنبہ‌مجروح‌شدنش‌آخرین‌ ڪلاس‌حوزه‌روباهم‌بودیم... ڪلاس‌ڪہ‌تموم‌شد‌سریع‌وسایلشو جمع‌ڪرد‌که‌بره؛ گفتیم‌آرمان‌ڪجا‌میری؟ گفت‌امشب‌آماده‌باش‌هستیم‌:) گفتم‌آرمان‌نرو گفت‌نہ‌!باید‌برم.. بہ‌شوخۍ‌گفتیم:آرمان‌میرۍ‌شهید‌ میشی‌ها!باخندھ‌گفت این‌وصلہ‌ها‌بہ‌ما‌نمیچسبه:) گفتیم‌بیاعڪس‌بگیریم‌‌‌شھیدشدی‌ میگذاریم‌پروفایلمون نیومد‌؛هرکاری‌ڪردیم‌نیومد:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با بی‌اهمیتی از کنارش بلند میشم و میگم: - پاشو بریم که کم کم داره هوا تاریک میشه! از جاش بلند میشه و موهای پریشونش رو از روی صورت سفیدش جمع می‌کنه و باهم راه می‌افتیم! به سمت ماشین می‌ریم، که همون لحظه صدای زنگ گوشی کیانا بلند میشه، کیانا گوشی رو از داخل کیف زرشکی رنگش بیرون می‌کشه! - وای مامانه، حتما نگران شده! - آره شب شده. کیانا تماس رو وصل می‌کنه و مشغول صحبت میشه: - الو؟ که با شنیدن صدای مامانش رنگ صورتش عوض میشه! - چیشده مامان؟ و با لحنی که نگرانی توش موج می‌زنه میگه: - چرا گریه می‌کنی مامان؟ نگرانی توی لحن و صورت کیانا به من هم اضافه میشه و میگم: - چیشده؟ که انگشتش رو به نشونه‌ی هیس نشون میده و میگه: -کسری چی؟ یعنی چه بلایی سر کسری اومده؟ بغضش می‌ترکه و هق هق کنان میگه: - کدوم بیمارستان آدرسش رو برام بفرست الان خودم رو می‌رسونم! - نگران نباش مامان، الان حرکت می‌کنم! و گوشی رو قطع می‌کنه، به درخت تکیه میده و می‌زنه زیر گریه... - چیشده؟ که هق هق کنان ناله می‌کنه: - داداشم، کسری! دستش رو می‌گیرم و با نگرانی میگم: - کسری چیشده؟ گوشی رو داخل کیفش می‌ذاره و کلید رو سمتم می‌گیره و میگه: - اگر زحمتی نمیشه بشین پشت فرمون من رو تا بیمارستان برسون! کلید رو می‌گیرم و به سمت در راننده میرم، کیانا هم کنارم می‌شینه و میگه: - ببخشید! - عیب نداره این حرفها چیه!