~حیدࢪیون🍃
🌱 #رایحہ_ے_محراب #قسمت_دهم #عطر_مریم #بخش_چهارم . مرد زخمے ڪہ از ڪنارم رد شد تنم لرزید،قلبم لرزید،رو
🌱
#رایحہ_ے_محراب
#قسمت_یازدهم
#عطر_مریم
#بخش_اول
.
گیج از حضور حافظ و محراب در جا خشڪم زد،چشم محراب ڪہ بہ من افتاد رگ متورم گردنش برجستہ تر شد و صورتش سرخ تر!
حافظ را هل داد و بہ سمت من خیز برداشت،فریاد ڪشید:تو اینجا چے ڪار میڪنے رایحہ...؟!
با ترس نگاهے بہ پشت سرم انداختم،مضطرب بہ سمت محراب برگشتم. سعے ڪردم آرام باشم و خودم را نبازم. حتے "خانمی" ڪہ پشت سر اسمم جا گذاشت را نادیدہ گرفتم!
_هیس! برا چے صداتو گرفتے رو سرت؟!
بہ چند قدمے ام ڪہ رسید حافظ پشت سرش آمد.
ڪم ماندہ بود چشم هایش از حدقہ بیرون بزنند،از بس آشفتہ و دل نگران بود. این را چشم هایش برایم گفتند!
با غیظ گفت:میدونے اینجا ڪجاس؟! تو چرا انقد سرڪشے بشر؟!
انگشت اشارہ ام را بہ سمتش گرفتم و دندان هایم را روے هم سابیدم:حرفتو مزہ مزہ ڪن بعد ببین باید بہ زبون بیاریش یا نہ!
بہ شما چہ ڪجا میرم و میام؟! اصلا میخوام خودمو بندازم تو چاہ،میخوام خودمو بڪشم شما چے ڪارہ حسنے؟!
حافظ بازوے محراب را گرفت ڪہ با حرص دستش را پس زد.
_ول ڪن حافظ! این خانم ڪوچولو هنوز نمیدونہ این چیزا بچہ بازے نیس!
حافظ نفس عمیقے میڪشد:عزیزِ من! برادرِ من! اینجا جاے این بحثا نیسا! بریم یہ جاے بهتر،یالا
بجنبین.
محراب نفسش را با شدت بیرون داد و بدون این ڪہ نگاهم ڪند ڪنار حافظ راہ افتاد.
زهرا و ریحانہ بہ سمتم دویدند،چشم هاے ریحانہ از شدت گریہ بہ سرخے میزد.
با استرس پرسید:چے شد آبجے؟!
_هیچے! فقط میخواس ازم زهرہ چشم بگیرہ ڪہ پام بہ این جور جاها وا نشہ و بدونم دارہ بهم چہ لطفے میڪنہ.
زهرا نگران پرسید:بے احترامے ڪہ نڪرد؟! یعنے...
منظورش را گرفتم،براے اطمینانش لبخند زدم:نہ! اتفاقا خیلے هم با احترام باهام رفتار ڪردو خواس سریع برگردم.
نفسش را بیرون داد:خدا رو شڪر! منو ریحانہ داشتیم پس میوفتادیم. چے بهت گفت؟!
تمام آنچہ اتفاق افتادہ بود را برایشان تعریف ڪردم.
اخم غلیظے ابروهاے زهرا را در هم برد:مرتیڪہ خواستہ حسابے بترسونتت! جنتلمنے و لفظ قلم حرف زدنش بخورہ تو فرق سرش!
آدمے ڪہ دَسِش بہ آزار و اذیت و خونِ مردم آلودہ باشہ... واے چرا دارم بهش میگم آدم؟! مگہ همچین جونورایے،آدمن؟!
طبق معمول ڪہ رگ تند خویے اش ورم ڪردہ بود،یڪ ریز حرف میزد.
سریع حرفش را قطع ڪردم:خب حالا! دور و ورمون مطمئن نیسا!
با حرص نفسش را بیرون داد و سڪوت اختیار ڪرد. حافظ و محراب دو سہ متر جلوتر از ما بودند.
ریحانہ مردد پرسید:حالا میخواے چے ڪار ڪنے؟! اگہ حاج بابا بفهمہ امروز اینجا اومدیم...
_نباید بفهمہ وگرنہ واویلا میشہ ریحانہ! سر و ڪلہ ے این دوتا از ڪجا پیدا شد؟
ریحانہ با زبان لبش را تر ڪرد و گفت:تو ڪہ رفتے داخل،دیدیم حافظ ڪنارمون واسادہ. پرس و جو ڪرد چرا اومدیم اینجا و تو رفتے داخل و ما بیرون موندیم. گفت محراب بعد از جریان ساواڪیا ازش خواستہ حواسش بہ رفت و آمدت باشہ.
امروزم دنبالمون اومدہ و دیدہ بود اومدیم اینجا از تلفن عمومے زنگ زدہ بود بہ محراب خبر دادہ بود.
یڪم قبل اومدن تو،محراب رسید. ڪاردش میزدے خونش در نمے اومد.
ڪم موندہ بود منو زهرا رو قورت بدہ ڪہ پا شدیم اومدیم اینجا! میخواس بیاد تو ڪمیتہ دنبالت،حافظ بہ زور نگهش داشتہ بود ڪہ تو اومدے!
زمزمہ ڪردم:خدا بہ خیر ڪنہ!
زهرا آرام در گوشم پرسید:این همیشہ انقد خودمونیہ؟!
متعجب نگاهش ڪردم ڪہ ادامہ داد:اونطور اسمتو داد زد! ڪیشمشم دم دارہ والا! نہ خانمے نہ نادرے اے نہ چیزے!
بے خیال خندیدم!
_وقتے قاطے میڪنہ همہ چیو قاطے میڪنہ! جدے نگیر!
مقابل پیڪان عمو باقر رسیدیم،حافظ سوییچ را از محراب گرفت و پشت فرمان نشست.
محراب با چهرہ اے گرفتہ ڪنارش نشست،من و ریحانہ و زهرا نگاهے بہ هم انداختیم.
محراب ڪہ تعلل ما را دید با تحڪم گفت:استخارہ میڪنین؟ نڪنہ از اینجا خوشتون اومدہ؟!
حافظ نرم تر گفت:لطفا سریع سوار شین.
ریحانہ و زهرا جلوتر از من سوار شدند تا میانشان قرار نگیرم و اذیت نشوم. من هم سوار شدم و در را بستم.
حافظ ماشین را روشن ڪرد و از محراب پرسید:ڪجا بریم داداش؟!
محراب بہ خیابان خیرہ شدہ بود:نمیدونم!
سڪوت سنگینے حڪم فرما شد،یادم افتاد خالہ ماہ گل گفتہ بود اگر محراب خیلے عصبانے باشد سڪوت مے ڪند وگرنہ مے ترسد حرفے بزند یا برخوردے ڪند ڪہ نتوان جمعش ڪرد!
سڪوتش ڪمے مرا ترساند،حافظ سڪوت را شڪست.
_رایحہ خانم!
آرام گفتم:بلہ؟
_شما ڪجا؟! اینجا ڪجا؟!
نفسم را بیرون دادم:شاید بخاطرہ حاج بابا! شاید بخاطرہ شما!
از داخل آینہ نگاهم ڪرد و ابرو بالا انداخت:بخاطرہ من؟!
_دوستتون و شما!
محراب بہ سمتم برگشت،با ڪلے شربت بهار نارنج هم نمے شد اخم هایش را شیرین ڪرد!
_ڪے از شما خواستہ بود دنبال ما بیوفتے و ڪارگاہ بازے دربیارے خانمِ فداڪار؟!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
🖤⃝⃡🖇️• #حیدࢪیوݩ
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
@Banoyi_dameshgh
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
↻🎻🍊••||
میگفت↯
زندگیڪردنت،
طوریهستڪھاگهگفتن:
الهیخدایڪیمثلخودتروبهتبده؛
راحتبتونیبگیآمین؟!🌱
#بهخودمونبیایم!
🍊⃟🎻¦⇢ #تلنگࢪانہ✌️🏻
🍊⃟🎻¦⇢ #حیدࢪیوݩ
↠ @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
●➼┅═❧═┅┅─── ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت💢 قسمت دوازدهم (نیت)👇 🌷نكته ديگری كه شاهد بودم اينكه؛ هرچه
●➼┅═❧═┅┅───┄
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت سیزدهم👇
🌷به جوان پشت ميز گفتم: من كاری برای آن ها نكردم!؟ او گفت: تو نيت اين كار را داشتی و در اين راه تلاش كردی، اما به نتيجه نرسيدی. برای همين، نيت و حركتی كه كردی، در نامه عملت ثبت شده.
البته فكر و نيت كار خوب، در بيشتر صفحات ثبت شده بود.
🍁هرجايی كه دوست داشتم كار خوبي انجام دهم ولی امكانش را نداشتم، اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود.
ولی خدا را شكر كه نيت های گناه و نادرست ثبت نمیشد.
در صفحات بعد و جای جای اين كتاب مشاهده می كردم كه چنين اتفاقی افتاده.
🌷يعنی نيت های خوب من ثبت شده بود.
البته باز هم مشاهده كردم كه اعمال خوبم با اشتباهات و گناهانی که هيچ منفعتي برايم نداشت از بين رفته!
به قول معروف: آش نخورده و دهان سوخته. هرچه جلو می رفتم، نامه عملم بيشتر خالی ميشد!
🍁خيلي از اين بابت ناراحت بودم. از طرفی نمی دانستم چه كنم. ای كاش كسی بود كه می توانستم گناهانم را به گردن او بيندازم و اعمال خوبش را بگيرم! اما هرچه می گذشت بدتر ميشد.
جوان پشت ميز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ريا بدهد پيش خدا ارزشی ندارد.
🌷كاری كه غير خدا در آن شريك باشد به درد همان شريك می خورد. اعمال خالصت را نشان بده تا كار شما سريع حل شود. مگر نشنيده ای: «اَلاعمال بِالنيات. اعمال به نيتها بستگي دارد.»
التماس دعای فرج 🍃🌹
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
🕊 @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
✍حاج قاسم سلیمانی:
خدا را قسم میدهم به محمد و آل محمد؛
کشور ما را
و رهبر ما را
و ملت ما را
و سرزمین ما را
در کنف عنایت خود حفظ بفرماید.
#شبتون_شهدایی 🌙
#مدیر
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #نیمهشب
🚛⃟🌵¦⇢ #مدیر
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
#جهٺبیدارشدنازخواببراۍنماز^^
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۰۱۱
#سورهۍڪهف🌿
شبتونحسینۍ✨
دعاۍفرجآقاجانمونفراموشنشھ🌼🧡
⚡️دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود⚡️
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🌻 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
⛅️ دعای غریق⛅️
🌸 دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان 🌸
⚡️یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ⚡️
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
⚡️ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک⚡️
🎄أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج