eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید ابراهیم هادی
- نام:ابراهیم هادی زاده:۱ اردیبهشت ۱۳۳۶ زادگاه:خراسان ملیت:ایرانی تاریخ شهادت:۲۲ بهمن سال ۶۱ وضعیت تاهل:مجرد شهید ابراهیم هادی شهید ابراهیم هادی دراول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. وی فرزند چهارم از ۶ فرزند خانواده بود. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین علاقه خاصی به او داشت. وی نیز منزلت پدر خویش را به درستی شناخته بود. پدری که توانسته بود با شغل بقالی به بهترین نحو فرزندانش را تربیت نماید. هنگامی که ابراهیم نوجوان بود، پدرش فوت کرد و از آن جا بود که زندگی را مانند مردان بزرگ، به پیش برد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#رایحہ_ے_محراب #قسمت_چهاردهم #عطر_یاس #بخش_اول . چشم بند سیاهے ڪہ رو چشم هایم‌ نشست،همہ جا تاریڪ شد.
. جگر گوشہ... چقدر سادہ...چقدر عمیق...چقدر نازڪ... چقدر لطیف... آخ حاج بابام...آخ آتام...بغض گلویم را گرفت. با صداے خشنِ ناآشنایے بہ خودم آمدم. _بیا پایین! خوش گذشتہ؟! پشت سر جملہ اش،در ماشین باز شد. با احتیاط از ماشین پیادہ شدم. چادرم را ڪیپ نگہ داشتم! ڪیپِ ڪیپ! حضور دو نفر را در دو طرفم احساس ڪردم،صداهاے مبهمے بہ گوشم مے رسید! صداے باز شدن قفل سنگینے در فضا پیچید. بعد از چند دقیقہ همان صدا گفت:وایسا! سپس دوبارہ صداے باز شدن درے آمد. ترس بہ جانم چنگ زد! _برو تو! چند قدم ڪہ برداشتم گفت:برو جلوتر! باز چند قدم برداشتم ڪہ گوشہ ے چادرم زیر پایم گیر ڪرد و زانویم خم شد. تازہ یادم افتاد زانویم زخم برداشتہ! ڪاسہ ے چینے دلش بہ حالم سوخت طاقت نیاورد و شڪست... انارها برایم اشڪ ریختند و همراہ تڪہ هاے شڪستہ ے ڪاسہ ے چینے،زانوهایم را بوسیدند! صداے بستہ شدن در ڪہ بلند شد مردد چشم بند را بہ سمت پیشانے ام بالا ڪشیدم. همہ جا تاریڪ بود،بہ زور هالہ اے از فضا دیدہ مے شد. شاید وسعت اتاق یا در واقع سلول بہ پنج شش متر هم نمے رسید! دیوارها خاڪسترے رنگ‌ بودند و پتوے ڪهنہ اے ڪف زمین پهن بود. آب دهانم را فرو دادم و بہ پاهاے برهنہ ام نگاہ ڪردم. خاڪے بودند و آغشتہ بہ سنگ ریزہ! تازہ متوجہ زخم هایم شدم. صورتم از درد در هم رفت،ڪشان ڪشان بہ سمت پتوے رنگ و رو رفتہ اے ڪہ شاید روزے قهوہ اے رنگ بود،رفتم! با اڪراہ روے آن نشستم،چادرِ سوغاتے مشهدِ خان جون طهارتش را از دست داد! چادر خاڪے را از روے پاهایم ڪنار زدم،سر زانوے شلوارم پارہ شدہ بود و خونے! دستم را روے زانوے چپم گذاشتم و لبخند بے جانے زدم. _از ڪجا بہ اینجا رسیدے رایحہ؟! از ڪوچہ پس ڪوچہ هاے منیریہ اے ڪہ اهلش یہ حاج خلیل میگفتن و دہ تا حاج خلیل از دهنشون بیرون مے ریخ؟! ڪہ جونِ حاج خلیل بود و دو تا دختراش! آخ محراب! ببین بہ ڪجا ڪشوندیم؟! دوبارہ بغض خودش را نشان داد،خواست از گلویم عبور ڪند و بہ چشم هایم برسد ڪہ ڪسے در را باز ڪرد! سریع چادر را روے پاهایم ڪشیدم،قبل از این ڪہ از جا بلند بشوم قامت مردے میان چهارچوب در نمایان شد! تنم ڪرخت شد و پاهایم بے توان،چند قدم ڪہ جلوتر آمد شناختمش! اعتماد بود! شلوار سیاہ و پیراهن سفید بہ تن! شیڪ و مرتب! عطر زدہ! خوشتیپ! بہ قول زهرا جنتلمن وار! چشم هایم را ریز ڪردم و با حرص بہ صورتش خیرہ شدم. بدون این ڪہ نگاہ از صورتم بگیرد با جدیت گفت:درد ببند! بہ ثانیہ نڪشیدہ در بستہ شد،خواستم دهان باز ڪنم ڪہ مودبانہ گفت:سلام! خانم نادرے! رایحہ...خانم! غریدم:حدس میزدم ڪار شما باشہ! مقابلم ایستاد،باز بدون این ڪہ چشم از چشم هایم بگیرد! لبخند مهربانے زد! _واے از این چشما! واے! با غیظ مقابل پایش تف ڪردم... . ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے 🖤⃝⃡🖇️• ❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎ @Banoyi_dameshgh ❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
~حیدࢪیون🍃
#هر_روز_یک_آیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ بارهـاعـرض‌کـردم‌کـه‌ایـن‌کـداساسـی زندگـی‌اسـت‌کـه‌هـر‌کـس ولـوبـه‌لحظـه‌ای‌تصـوّرکنـد‌کسـی‌شده‌اسـت همـان‌لحظـه ، لحظه‌سقـوط‌اوسـت یعنـی‌دیگـردرهمـان‌لحظـه‌سقـوط‌کـرده ونیـازنـداردکـه‌درآینـده‌سقـوط‌کنـد🚶‍♂!! ـــــ‌حـاج‌آقـاقرهـی🖇📮ـــــ
~حیدࢪیون🍃
●➼‌┅═❧═┅┅─── ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت 💢 قسمت بیستم ( اعجاز اشک)👇 🌷اما تمام حواس من در آن لحظه
●➼‌┅═❧═┅┅───┄ ﷽ 💢 قسمت بیست و یکم (بیت المال)👇 🌷من نيز وقتی در مجالس اهل بيت (ع) گريه می کردم اشک خود را به صورت و سينه ام می کشيدم. حالا فهميدم که چرا اين سه عضو بدنم نمی سوزد! نکته ديگری که در آن وادی شاهد بودم بحث اشک و توبه بر درگاه الهی بود. من دقت کردم که برخی گناهانی که مرتکب شده بودم در کتاب اعمالم نيست! بعد از اينکه انسان از گناهی توبه می کند و ديگر سمتش نمی رود، گناهانی که قبلا مرتکب شده کاملا از اعمالش حذف می شود. 🍁 آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم. حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است اما از طلبکار خود بی اطلاع است، با دادن رد مظالم برطرف می شود. اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد بايد در دنيا برگرداند. حتی اگر يک بچه از ما طلبکار باشد و در دنيا حلال نکرده باشد، بايد در آن وادی صبر کنيم تا بيايد و حلال کند. 🌷از ابتدای جوانی و از زمانی كه خودم را شناختم، به حق الناس و بيت المال بسيار اهميت می دادم. پدرم خيلی به من توصيه ميكرد كه مراقب بيت المال باش. مبادا خودت را گرفتار كنی. از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب اين مطالب را می شنيدم. 🍁لذا وقتی در سپاه مشغول به كار شدم، سعي می كردم در ساعاتی كه در محل كار حضور دارم، به كار شخصی مشغول نشوم. اگر در طی روز كار شخصی داشتم و يا تماس تلفنی شخصی داشتم، به همان ميزان و كمی بيشتر، اضافه كاری بدون حقوق انجام می دادم كه مشكلی ايجاد نشود. 🌷با خودم می گفتم: حقوق كمتر ببرم و حلال باشد خيلی بهتر است. از طرفی در محل كار نيز تلاش می كردم كه كارهای مراجعين را به دقت و با رضايت انجام دهم. اين موارد را در نامه عملم می ديدم. جوان پشت ميز به من گفت: خدا را شكر كن كه بيت المال بر گردن نداری وگرنه بايد رضايت تمام مردم ايران را كسب می كردی! 🍁اتفاقاً در همان جا كسانی را می ديدم كه شديداً گرفتار هستند. گرفتار رضايت تمام مردم، گرفتار بيت المال. اين را هم بار ديگر اشاره کنم که بُعد زمان و مكان در آنجا وجود نداشت. يعنی به راحتی می توانستم كسانی را كه قبل از من فوت كرده اند ببينم، يا كسانی را كه بعد از من قرار بود بيايند! يا اگر كسی را می ديدم، لازم به صحبت نبود، به راحتی می فهميدم كه چه مشكلی دارد. 🌷يكباره و در يك لحظه ميشد تمام اين موارد را فهميد. من چقدر افرادی را ديدم كه با اختلاس و دزدی از بيت المال به آن طرف آمده بودند و حالا بايد از تمام مردم اين كشور، حتی آنها كه بعدها به دنيا می آيند، حلالیت می طلبيدند! اما در يكی از صفحات اين كتاب قطور، يک مطلبی برای من نوشته بود كه خيلی وحشت كردم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ التماس دعای فرج 🍃🌹 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 🕊 @Banoyi_dameshgh ❤️
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
✍حاج قاسم سلیمانی: خدا را قسم میدهم به محمد و آل محمد؛ کشور ما را و رهبر ما را و ملت ما را و سرزمین ما را در کنف عنایت خود حفظ بفرماید. 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
رفاقت با امام زمان... خیلی سخت نیست! توی اتاقتون یه پشتی بزارین.. آقا رو دعوت کنین.. یه خلوت نیمه شب کافیه.. آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه! 🚛⃟🌵¦⇢ 🚛⃟🌵¦⇢ ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ ⇢ @Banoyi_dameshgh