#شبيه_ابراهيم_باشيم!
🌷توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
🌹خاطره اى به ياد #شهید ابراهیم هادی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهیدابراهیم_هادی
#مدیࢪ
🍃🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌸
🕊 @Banoyi_dameshgh
🌸🌿
صدای #اذان را که میشنید
سرگرم هر کاری که بود رهایش میکرد🚶♂ و
آرام و بیصدا میرفت و مشغول #نماز میشد
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#فرمانده_دلهــا ✨
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌷
#مرد_بلوری!
🌷خاکریزها از بس گلوله خورده بود دیگر جانپناه حساب نمیشد، فرمانده دستور داده بود که هر بسیجی یک گودال برای سنگر خود داخل خاکریز بزند. بچهها سخت مشغول کندن بودند و گرمای ۵۰ درجه عرق همه را درآورده بود. ظهر بود و همه منتظر مسئول تداراک بودند تا جیره غذایی خود را بگیرند. یک بسیجی لاغر اندام گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش میکرد. بدون اینکه حرفی بزند، سرش پایین بود و به....
🌷و به سرعت سنگرها را با قدمهای بلندش پشت سر میگذاشت. بچهها هم با او شوخی میکردند و هر کسی یک چیزی بارش میکرد: - اخوی دیر اومدی؟! - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بندهی خدا پایین. کارش که تمام شد، گونی را که زمین گذاشت، همه شناختنش. او کسی نبود جز (شهید) محمود کاوه، فرماندهی لشکر!!!
🌹⛔️⛔️⛔️(((خاطره ای به یاد فرمانده #شهید_سردار_محمود_کاوه)))
🔴⛔️به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّهام حضرت زینب(س) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند
🍃با عرض سلام خدمت شما بزرگواران
دسته های گل محمدی صلوات
به نیابت از #شهید_سردار_محمود_کاوه هدیه به ساحت مقدس حضرت حجت عج
باشد که به دعای حضرت مهدی عج به شما عنایت بسیار ویژه داشته باشند،الهی آمین🙏🙏🙏🕊
🍃 ☘الّلهُمَّ
🍃🍀صلّ
🍃 ☘علْی
🍃 🍀محَمَّد
🍃 ☘وآلِ
🍃 🍀محَمَّدٍ
🍃 ☘وعَجِّل
🍃🍀فرَجَهُم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
🕊🌹#شهید_سردار_محمود_کاوه
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات