eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈 رضا : جان دلم - کجا داریم میریم ؟ رضا: گلزار ،رفتی تا حالا ؟ - نه نرفتم رضا: الان بری عاشقش میشی - من فقط عاشق یه نفرم رضا : این که صد البته ،ولی این عشق با اون عشق فرق داره بانو تا برسیم،رضا اینقدر حرفای قشنگی میزد ،که مسافت برام مثل برق گذشت رسیدیم به گلزار ،رضا دستمو گرفت و حرکت کرد در کنارش قدم زدن حس خوبی بود ،انگار دنیارو به من بخشیدن چه برسع به اینکه دستانم در دستانش گره خورده بود اول رفتیم سر مزار بابای رضا ،یه فاتحه ای خوندیم بعد رفتیم سمت گلزار روی سنگ قبر ها رو میخوندم ،نوشته بود شهید ،شهید ،شهید گمنام ،شهید مدافع حرم تا زمانی که رضا ایستاد نشست کنار قبر شهید گمنام شروع کرد به حرف زدن رضا: سلام دوست من ،با رها خانم اومدم ،دستت درد نکنه که کمکم کردی بهش برسم رها جان ،این دوست شهیدمه خیلی وقته که با هم دوستیم اولین باری که تو رو دیدم هیچ حسی بهت نداشتم ،تو رو مثل نرگس میدیدم تا وقتی که تو شلمچه روی خاک نشسته بودی و گریه میکردی ،نمیدونستم چی میخواستی از شهدا ولی وقتی دیدمت ،فهمیدم که نمیتونم تو رو مثل نرگس ببینم هر روز که گذشت قلبم بیشتر میتپید برای بدست آوردنت67 نمیدونستم تو قبول میکنی با من ازدواج کنی یا نه ، از دوست شهیدم خواستم که کمکم کن تو مال من بشی )رفتم روبه روش نشستم ، اشک از چشمام جاری شد، با دستای قشنگش اشکامو پاک میکرد( رضا: دیگه نبینم چشمای خانومم گریون باشه هااا - چشم رضا: چشمت بی بلا بعد مدتی یه کم دور زدیم تو خیابونا بعد رفتیم سمت خونه عزیز جون در حیاط و باز کردیم ،یه نگاهی به هم انداختیم و خندیدیم رضا: نا سلامتی ما عروس و دوماد بودیماا ،چه استقبالی شد از ما - خوب ،تو کلید داشتی دیگه ،کسی که خبر نداشت ما داریم میایم ،به نظرم الان بریم با هم تو خونه همه ذوق زده میشن رضا: چشم - چشمت بی بلا درو باز کردیم وارد خونه شدیم همه با دیدنمون اول جا خوردن بعد شروع کردن به دست زدن نرگس: کجا بودین تا حالا - رفته بودیم گلزار نرگس: ععع میگفتین منم میاومدم دیگه ،خیلی لوسی - انشاء الله دفعه بعد همراه آقا مرتضی، ۴تایی میریم نرگس: هییییسسسسس ! لال شی دختر مامانش اینا هم اینجان - ععع بی ادب ،عشق ادبم ازت گرفته هااا یه دفعه یکی از خانوما گفت: نرگس جان ،این عروس خانمو ول کن بزار ما هم یه کم ببینیمش نرگس: ببخشید ،رها جان برو ادامه دارد... نویسنده:فاطمه باقری ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @Banoyi_dameshgh ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛