eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈 رضا رفت یه اتاق دیگه که آقایون بودن ،خانوما هم یه اتاق دیگه بودیم بعد از خوردن شام یکی یکی رفتن خیلی خسته بودم عزیز جون: رها جان ،دخترم برو تو اتاق رضا ،خسته شدی - چشم نرگس: زنداداش ،ساکت هم تو اتاق داداش گذاشتم - دستت درد نکنه نرگس جون در اتاق و باز کردم ،باز همون اتاق ،باز همون آرامش یه دفعه رضا زیر گوشم آروم گفت: دنبال کسی میگردی؟ ) خجالت کشیدم با این حرفش، که نرگس اومد ( نرگس: داداش ،دایی یوسف کارت داره رضا: الان میام رضا رفت و منم چادرمو برداشتم لباسای راحتی و از داخل ساک بیرون آوردم پوشیدم موهامو باز کردم لباسامو گذاشتم داخل کمد رضا بعد روی تخت نشستم و این بار با دقت به اطرافم نگاه میکردم دراتاق باز شد و رضا اومد داخل ،با چشمام براندازش میکردم اومد کنارم نشست موهامو نوازش کرد رضا: چقدر موهای قشنگی داری راستی لفظی سر عقدت و باز کردی ببینی چی بود؟ - نه69 رضا : عع چه بی ذوق - وقتی بهترین هدیه زندگیم بودن کنار توعه ،چیز دیگه ای نمیخوام رضا: ولی بازش کنی بهتره هااا - چشم ،الان میرم میارمش رفتم داخل کیفم ،جعبه کوچیک کادو شده رو آوردم کنارش نشستم بازش کردم ،خیره شده بودم بهش باورم نمیشد همون تسبیح فیروزه ای که دیدمش تو راه شلمچه - از کجا میدونستی من اینو میخواستم ؟ رضا: اون روز که تو اون مغازه بودیم ،دیدم چشمت بهش خیره شده بود ،همون روز نخریدمش قبل اینکه بیایم خواستگاری رفتم خریدم و برگشتم - یعنی رفتی همونجا خریدی ؟ رضا: اره - واااییی خیلی ممنونم رضا : اینجور مواقع کاره دیگه ای هم میکنناااا - چه کاری ؟ صورتشو آورد جلو رضا: ماچ ) داشتم از خجالت آب میشدم ( رضا: چشمامو بستم که خجالت نکشی ،بدو بدو - آروم صورتشو بوسیدم رضا هم بغلم کرد :،خوشحالم که تو اینجایی و مال من شدی - من خوشحالم که تو مال من شدی و من الان اینجام توی اتاق تو ادامه دارد... نویسنده:فاطمه باقری ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @Banoyi_dameshgh ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛