#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت_شصت_و_یکم
رفتم دوتا بلیط هواپیما گرفتم برای
مشهد
ساعت پروازش ۸شب بود
رفتم سمت خونه ، عزیز جون تو آشپز خونه در حال غذا درست کردن بود
- سلام عزیز
عزیزجون: سلام دخترم
- عزیز جون ،واسه امشب دو تا بلیط هوا پیما گرفتم واسه مشهد ،میخوام با فاطمه برم زیارت آقا
عزیزجون: خدا پشت و پناهتون
رفتم توی اتاقم یه ساک کوچیک برداشتم ،شروع کردم یه کم وسیله و لباس برداشتن
موقع ظهر ،نرگس و فاطمه اومدن خونه
فاطمه بدو بدو دوید تو بغلم
- الهی قربونت برم ،عمه رو که اذیت نکردی
فاطمه: نه
نرگس: مامانش بیشتر اذیت میکنه تا بچه ،کجا رفتی ؟
- رفتم دو تا بلیط واسه مشهد گرفتم
نرگس: مشهد واسه چی؟
- زیارت دیگه
نرگس: نمیگفتی ،فک میکردم داری میری دور دور
حالا یکی اضافه تر میگرفتی ورشکست میشدی خسیس؟
- نه خیر ،خواستم مادر و دختری بریم
نرگس: ست لباس مادر و دختری شنیده بودم ولی زیارتی رو نه
- دیونه
نرگس: حالا کی میری1 25
- امشب ساعت ۸
نرگس: باشه پس خودم میبرمتون
- باشه قربون دستت
نرگس: فدات، من برم خونه ،که الان اقا مرتضی میاد خونه
- باشه برو
ساعت ۶نرگس اومد دنبالمون ،از عزیز جون خداحافظی کردیم بعد رفتیم خونه مامانم ،بابا نبود از مامان و هانا هم خدا
حافظی کردیم
بعد رفتیم سمت فرودگاه
از ماشین پیاده شدیم
نرگس هم شروع کرد به بوسیدن فاطمه
- ول کن دختر کشتی بچه رو
نرگس: به تو چه ،دارم از سهمیه خودم استفاده میکنم
- مگه بنزینه دخترم
نرگس: کوفت ،نخند! فاطمه ،عمه مواظب مامان دیونه ات باش! باشه؟
فاطمه: باسه
-عع حرفای غیر اخلاقی به دخترم یاد نده
نرگس: قربون اخلاق ،دربه داغون خودت برم من ،برین که دیر میشه
از نرگس خداحافظی کردیم رفتیم داخل فرودگاه
یه کم داخل سالن نشستیم بعد سوار هواپیما شدیم
اولش فاطمه یه کم ترسید
بعد تسبیح امو دادم دستش که حواسش پرت بشه
بعد ۴۰ساعت رسیدیم مشهد
اول رفتیم یه هتل نزدیک حرم ،برای دو شب اتاق رزرو کردیم
وسیله ها رو گذاشتیم داخل اتاق
و چادر فاطمه رو سرش کردمو راهی حرم شدیم
ادامه دارد...
نویسنده:فاطمه باقری
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@Banoyi_dameshgh
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛