eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈 بغلش کردم(: وایی که چقدر دلم برات تنگ شده بود ) دستمو نیشگون گرفت(: آییی چته دیونه؟ نگار: تو الان باید زیر مشت و لگدم له بشی ،این که چیزی نبود یعنی نباید میگفتی،برگشتی، واااییی از اون بدتر ،زلیل شده نباید میگفتی شوهر کردی؟ ) خندم گرفته بود از حرفا یه نفس داشت میگفت(: شرمندتم نگار جون نگار : کوفت و شرمندم ، بشین تعریف کن برام کل ماجرا رو - چشم ) همه ماجرا رو واسه نگار تعریف کردم( نگار: خوب احیانا یه برادر شوهر نداری بیاد مارو بگیره - شرمنده ،یه خواهر شوهر دارم ،اونم واسه یه نفر دیگه است نگار: ولی خدا خیلی بهت رحم کرد،حقش بود اون نوید عوضی - بیخیال ،از خودت بگو ،چیکارا میکنی ؟ نگار: هیچی از وقتی تو غیب شدی ،منم زیاد دانشگاه نمیرفتم ،البته بیشتر از ترس نوید بود ،احتمالن همه درسارو ترم بعد با هم برمیداریم - من دیگه نمیخوام ادامه بدم نگار:چرا ؟ - دلم میخواد اینجا باشم،پیش بچه ها،اینقدر شیرینن که نگو نگار: دیونه ای به خدا - خواهر شوهرمم میگه نگار: حالا عروسیت دعوتم میکنی دیگه ؟ - عروسی نمیخوام بگیرم ،ولی اگه یه مهمونی ساده گرفتیم حتمن خبرت میکنم نگار: چقدر این شاه دوماد تغییرت داده، مهره مار داره حتمن87 - اره خیلییییی نگار: باشه ،من دیگه برم ،دیدمت خیالم راحت شد - قربونت برم،بازم شرمندم که خبر ندادم نگار: باشه ،تلافی میکنم این کارتو - بازم بیا اینجا ببینمت نگار: شعور نداری دیگه،یه دعوت نمیکنی بیام خونت ،میگی بیا اینجا ‍ ♀ - وای از دست تو نگار: فعلا خداحافظ - به سلامت نزدیکای ظهر بود که گوشیم زنگ خورد ،رضا بود - جانم رضا: جانت سلامت بانو ؟ خوبی؟ - با شنیدن صدای شما عالی رضا: باش ،خودم میام دنبالت بریم خونه - رضا جان میخوام برم خونه ،با مامان و بابا صحبت کنم واسه عروسیمون رضا: رها جان ،جدی جدی بود حرفای صبح؟ - نه گلوم خشک شده بود ،گفتم یه کم حرف بزنم خوب بشه رضا: آخه تو اینقدر خوابت میاومد گفتم حتمن ،داری ادامه خوابت و تعریف میکنی برام - ععع یعنی تا اینقدر خل و چلم رضا: دور از جونت خانوم،باشه بمون خودم میرسونمت خونتون - باشه منتظرت میمونم رضا: فعلا یا علی - علی یارت وسیله هامو جمع کردم رفتم سمت دفتر نرگس درو باز کردم ادامه دارد... نویسنده:فاطمه باقری ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @Banoyi_dameshgh ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛