~حیدࢪیون🍃
#تسبیح_فیروزه_ای #پارت_چهل_و_پنجم🌈 چرا ،مگه دلت پیش آقا مرتضی نبود؟ نرگس: چرا بود،ولی تو نباید میگ
#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت_چهل_و_ششم🌈
رضا: خوب ،خواهر شوهرت و شناختیااا
) گوشیم زنگ خورد (
- بیا حلال زاده اس
- جونم نرگسی
نرگس: کجایی رها، خوبه گفتم زود بیای،نکنه همراه طرف دوما میخوای بیای
- داریم میایم نرگس جون ،تو راهیم
نرگس: وسیله ها یادتون نره
- چشم گلم، تو حرص نخور ،واسه پوستت خوب نیست
نرگس: دیونه ،زود بیاین
- رضا جان ،بریم وسیله بخریم ،یادمون بره نرگسه منو کشته
رضا: خریدم صندلی عقب ماشین و نگاه کن
- ای وااایی ،اصلا متوجه نشدم
رضا: از بس که من اینقدر جذابم ،فقط محو تماشای من شدی
- نکن بابا ،اعتماد به نفست داره میخوره به سقف ماشین
رسیدم خونه عزیز جون ،در حیاط و باز کردیم ،نرگس داشت تو حیاط رژه میرفت
- یعنی تو سرگیجه نگرفتی اینقدر راه رفتی تو دختر
) نرگس یه نگاهی به رضا کرد و خجالت کشید،آروم گفت(:سلام
رضا ) خندید(: علیک سلام نرگس خانم
نرگس از خجالت فرار کرد رفت تو خونه
وسیله ها رو آشپز خونه بردیم ،رضا هم رفت توی اتاق
منم رفتم توی اتاق نرگس
- وااییی فکر نمیکردم اینقدر خجالتی باشی تو دختر
نرگس: مگه تو فکرم میکنی95
- نه پس ،داداشت و از داخل لپ لپ برداشتم پس
نرگس: ععع ،باشه اگه به داداش نگفتم
- نرگس جون این شتریه که دم در خونه هر کسی میخوابه ،استرس نداشته باش
نرگس: پرفسور،انیشتین ،گراهامبل،احیانأ این مثال و واسه مردن نمیزنن؟
- عع ولی واسه هر دوجا کاربرد داره هااا
نرگس: پاشو ،برو تا منو مثل خودت دیونه نکردی
-خودتی
نزدیکای ساعت ۹بود که صدای زنگ در اومد
رضا رفت در و باز کرد آقا مرتضی به همراه مادر و پدرش اومده بود
بعد سلام و احوالپرسی رفتم تو آشپز خونه به نرگس سر بزنم که نکنه از خوشحالی پس بیافته
- نرگس چرا نشستی؟پاشو سینی چایی و آماده کن
نرگس: رها ،تمام تنم میلرزه
- خوب طبیعیه دیگه من خودم اینقدر میلرزیدم چایی تا برسه دست داماد نصف شده بود
نرگس: جدی؟ اگه منم بریزم چی؟ آبروم میره
- مگه آبروی من رفت
نرگس: چه میدونم ،فک کنم دارم چرت و پرت میگم ♀
- من میرم تو هم چند دقیقه دیگه رضا صدات کرد بیا
نرگس: نه نه ،رضا صدام کنه ،که سکته میکنم،خودت صدام کن
- باز به من میگه دیونه
رفتم کنار عزیز نشستم و بعد چند دقیقه نرگس و صدا زدم
نرگس هم وارد پذیرایی شد
چایی رو دور زد به همه چایی داد به جز من
از استرس نشمرد چند تا چایی باید بریزه
نرگس یه نگاهی به من کرد) آروم گفت( : واایی دیدی آبروم رفت
ادامه دارد...
نویسنده:فاطمه باقری
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@Banoyi_dameshgh
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛