#Part_120
صدای بسیار قشنگی داره و شبیه خواننده مورد علاقه ام حامد زمانی!
کسری آهنگش تموم میشه و صدای دست زدن و تشویق کردن ماهم بلند میشه...
*
#حال
#؟
گوشیم رو از روی میز کنار تختم برمیدارم و آهنگ رو پلیمیکنم و بهش گوش میدم.
مشغول گوش دادن آهنگ هستم که یهویی در اتاق باز میشه و طاها خودش رو مثل گودزیلا میندازه داخل اتاقم...
آهنگ رو قطع میکنم و گوشی و دفتر رو روی میز میذارم و میگم:
- هان؟ چیه؟ مثل گاو سرت رو انداختی میای داخل؟
- بی ادب، شب مهمون داریم پاشو برو کمک مامان!
یک تای ابروم رو بالا میدم و میگم:
- کی هست؟
- میتراخانوم با مادر گرامیشان!
از ذوق جیغی میزنم و میگم:
- هورا! امیرعلی ام میاد؟
- نچ، با سیاوش رفتن شمال دور دور!
اهایی زمزمه میکنم و به سمت پذیرایی میرم و به مامان کمک میکنم.
*
بعد یک ساعت سر و کلهی کیاناجون و دخترش پیدا میشه، به سمت میترا میرم و بغلش میکنم.
طاها هم همزمان به سمت کیاناجون میره و بغلش میکنه و سلام و احوالپرسی میکنند...