~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ #part44 -سلام دخترم حالت خوبه؟ +سلام بابا جون ممنون حال شما چطوره ؟ -
♡﷽♡
❣تاریکے شب❣
#part45
ساره رو دیدم که داره میاد سمتم ولی نگار پیداش نبود
-خوب الان نزدیکه خاموشیه اونجا نه؟
+آره تو از کجا میدونی
-خوب قبلا میرفتیم اینجوری بود دیگه،کاروان تون خوبه ؟
+آره خدا روشکر کاروان خوبیه با اینکه اولین باره مسافرت تنهایی میرم
خیلی خوب بود برام••
-خداروشکر ،آبجی برو استراحت کن .
+باشه داداشی
-تورو سپردم اول به خدا دوم به شهدا سومم به رفیقم مصطفی که واقعا بهش اعتماد دارم
+قربونت یاعلی داداشی
-علی یارت خواهری
ساره:آقا مجتبی بود
+اوهوم با عمو صحبت کردی خوب بودن؟
-آره صحبت کردم حالش خوب بود اصلا این شلمچه میاد حالش عالی میشه
+چون هرکسی پیش رفقای خوبش میره حالش خوب میشه عمو هم پیش رفقاش میره حالش خوب میشه دیگه
-آره کاش دایی هم شهید نمیشد
+شهادت بهترین آرزو و بهترین سعادته . حق عمو این بود که شهید بشه چرا که همه میگن همیشه احترام میذاشت و ادب و رعایت میکرد و مهربون بود .
-آره مامانمم همیشه میگه
نگار از دور اومد سمتمون و لبخند از روی لب هاش نمیرفت .
+چیه خانم خوشگله چه خبرا؟
-خبر خوب داشتم با نامزدم حرف میزدم
ساره:وا مگه نامزد داری نگار جون ؟
○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از 👇
به قلم:#بانوی_دمشق(علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10