eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌼زندگی نامه شهید مجید قربانخانی بسیجی شهید مجید قربانخانی متولد ۲۹ مرداد ماه ۱۳۶۹ هجری شمسی. می باشد. «شهید مدافع حرم مرتضی کریمی با مجید دوست بود. گویا در بسیج با هم آشنا شده بودند. یک بار مرتضی از مجید می خواهد به هیئت آن‌ها برود. اسباب تحولات مجید از همین جا آغاز شد. البتّه ناگفته پیداست که منشأ اثر این تحولات ریشه در باورهایی داشت که سرشت شهید قربانخانی با آن‌ها آمیخته شده بود. نفس سلیم مجید مثل آتش زیر خاکستری بود که در انتظار یک تلنگر نشسته بود تا صفای وجودش را بروز دهد.
🌱🕊تحول شهید مجید قربانخانی شهید قربانخانی از اعضای اصلی هیئت جوانان سیدالشهدا(علیه السلام) یافت‌آباد بودو ازکودکی ارادت خاصّی به اهل‌بیت و حضرت زینب(سلام الله علیها) داشت، امّا دعوت شهید کریمی به هیئت و شنیدن درباره ی مدافعان حرم و مظلومیت اهل بیت در سوریه ، اسباب دگرگونی او را فراهم می سازد . دوستان شهید اذعان داشتند: آن شب مجید، در هیأت آن قدر گریه می کند که از هوش می رود، وقتی به هوش می آید می گوید: من باشم و کسی نگاه چپ به حرم بی بی زینب(سلام الله علیها) بیندازد. از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر می کند. ساکت و آرام می شود. تمام تلاش خود را برای رفتن به سوریه می کند. همراهی یک دوست خوب، به او در نشان دادن مسیر کمک کرد. شهید مرتضی کریمی در تمام این مراحل با شهید مجید قربانخانی بود. اتفاقاً با هم در یک منطقه و عملیات در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۴ ه.ش. شهید شدند.
🌼🌿خصوصیات اخلاقی شهید مجید بربری تغییر خصوصیات اخلاقی شهید قربانخانی پس از سفر به کربلا خواهر شهید می گوید: وقتی از سفر کربلا برگشت، مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ... سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلّی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌ خواند و حتّی نماز صبحش را نیز اول وقت می‌ خواند. خودش همیشه می‌ گفت نمی‌ دانم چه اتّفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم.
🌼🌿اهتمام شهید مجید قربانخانی برای کمک به نیازمندان پدر شهید می‌گوید:‌«مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از ماشین نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمییکرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند.».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌼مهربانی شهید مجید قربانخانی مادر شهید می‌گوید: «مجید خیلی شوخ طبع بود و شیطنت داشت، از بیرون نگاه می کردی به نظرت می‌رسید این جوان جز خودش و جمع دوستانه‌ای که با بچه محل‌ها دارد به چیز دیگری فکر نمی‌کند اما من که مادرش هستم می دانم چه ذات خوبی داشت و چه قلب مهربانی در سینه‌اش می‌تپید. می دیدی کله سحر زنگ می ‌زد و می گفت مریم خانم سفره را بینداز که کله‌پاچه را بیاورم. گیج خواب می‌گفتم یعنی چه کله‌پاچه بیاورم؟ می‌گفت با بچه‌ها رفتیم طباخی دلم نیامد تنهایی بخورم. یا یک بار سه روز با ما قهر کرده بود، زنگ می‌زد برایتان غذا فرستاده‌ام. می‌گفتم آقا مجید شما با در و دیوار خانه قهر کرده‌اید یا با ما؟ می‌گفت با این چیزها کاری نداشته باشید، بیرون غذا خوردم دلم نمی‌آید شما از این غذا نخورید. آن قدر دل مهربانییداشت که نظیرش را ندیده بودم
🌼🌿گفته ی شهید مجید قربانخانی شب قبل از عملیات فرمانده یگان فاتحین تهران می گوید: شب قبل از آغاز عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی‌ ات مشخص است . چند بار گفتم بپوشان». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود».
💔نحوه ی شهادت شهید مجید قربانخانی مجید قربانخانی در ۲۱ دی‌ماه سال ۹۴ به همراه همرزمانش هم‌چون شهید مصطفی چگینی، شهید مرتضی کریمی و شهید محمد آژند در خان طومان حلب سوریه به شهادت رسیده و مفقود الاثر شد. ایشان پس از گذشت سه سال از شهادتش به وطن بازگشت. هویت شهید مجید قربانخانی در سال ۹۸ توسط گروه های تفحص شهدا کشف و توسط آزمایش "دی ان ای" شناسایی شد.
🕊وصیت نامه شهید مجید قربانخانی بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام عرض می کنم خدمت تمام مردم ایران، سلام می کنم به رهبر کبیر انقلاب و سلام عرض می کنم به خانواده ی عزیزم، امیدوارم بعد از شهادتم ناراحتی نداشته باشید و از شما خواهش می کنم بعد از مرگم خوشحال باشید که در راه اسلام و شیعیان به شهادت رسیدم. صحبتی با آیت الله خامنه ای صحبتم با حضرت امام خامنه ای، آقا جان گر صد بار دگر متولّد شوم، برای اسلام و مسلمین جان می دهم. و از رهبر انقلاب و بنیاد شهید و سپاه پاسداران و همین طور بسیج خواهشمند هستم که بعد از به شهادت رسیدن من، هوای خانواده ام را داشته باشید. والسلام و علیکم و الرحمة الله و برکاته شعری برای حضرت رقیه رقیه جان بر سینه می زنم که مبادا درون آن غیر رقیه خانه کند عشق دیگری
🕊🌱 به نیت... شادی روح شهدا و اهل بیت ، سلامتی و ظهور آقامون،مولامون حضرت مهدی(عج) و برای آروم شدن دل های بیقرار ، حاجت روایی تمام عزیزان ، حل شدن گرفتاری و مشکلات عذاب آور و مخصوصا شهید شدن ادامین کانال حیدریون🥀 بلند صلوات🌱 التماس دعای فراوان.. وَ مِن اللهُ توفیق.. یاعلی مدد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بریده بریده و با صدایی که خودمم با زور می‌شنوم میگم: - بفرست میام. لرزش صدام رو می‌فهمه و به خنده می‌افته و میگه: - باش، ۵ می‌بینمت! و گوشی رو قطع می‌کنه پاهام سست میشه دستم رو از میز می‌گیرم و آروم روی زمین می‌شینم! اسما که لباس‌هاش رو عوض کرده به سمتم بر‌می‌گرده و با صورتی که از نگرانی زرد شده میگه: - خوبی اسرا؟ بریده بریده میگم: - خو...بم، برو از پایین برام آب بیار! اسما نگران از جاش بلند میشه و از اتاق خارج میشه! با دست‌هام صورتم رو می‌پوشونم و هق می‌زنم! یعنی بعد این مدت عاشقی؟ محمدرضا داشته نقش بازی می‌کرده؟ اسما هول داخل اتاق میاد و کنارم می‌شینه من رو داخل آغوشش می‌کشه و میگه: - چیشده؟ بهم بگو به کسی نمیگم! دست‌هام رو از روی صورتم بر‌ می‌دارم و توی چشم‌هاش زل می‌زنم و میگم: - عاشق شدی تا حالا؟ چند ثانیه با مکث نگاهم می‌کنه و من رو بیشتر تو آغوشش می‌کشه و سرش رو روی شونه‌ام می‌ذاره و میگه: - نه، عاشق نشدم! - پس‌ تا عشق رو درک نکنی نمی‌فهمی چیشده و چی می‌کشم! با چشم‌هایی که از حدقه بیرون زده میگه: - چیشده؟ داداش محمد گریه‌ی اسرای‌ دل نازک من رو در آورده؟ اسما لیوان رو به‌‌ لب‌هام نزدیک می‌کنه و میگه: - بخور بعد برو بخواب خسته ای! اشک‌هام رو با پشت دست پاک می‌کنم و باشه‌ای زمزمه می‌کنم. هنذفری و گوشیم رو از داخل کیفم بیرون می‌کشم و داخل گوش‌هام می‌ذارم، شاید آهنگ یکم آرومم کنه... روی تختم دراز می‌کشم. ... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
#Part_80 بریده بریده و با صدایی که خودمم با زور می‌شنوم میگم: - بفرست میام. لرزش صدام رو می‌فهمه
آهنگ "رسم همسفری" از حامد زمانی رو پلی می‌کنم و مشغول گوش دادن و اشک ریختن با متن آهنگ میشم. یک نگاهتو نمیدم به عالمی خودت می‌دونی همه حس و حالمی اینه خواهشم ای همه‌ قرار من اینه خواهشم تو بمون کنار من اینه رسم همسفری بری من رو به همرات نبری قسمتمه در به دری آره می‌دونم! دوباره به هق هق می‌افتم، شاید این آهنگ روایت زندگی من بود! عاشقش بودم اما اون محبت هاش واقعی نبود و همش فیلم بود. اگه نباشی... اگه نمونی... اگر نیایی... می‌میرم اینو میدونی! اگه بیایی... اگه بخندی... با یک نگاهت جون می‌گیرم این رو میدونی! کلام نویسنده: (خواننده گرامی لطفا آهنگ" رسم همسفری" از حامد زمانی رو گوش بدهید با تشکر) *** دوباره به دفتر نگاه می‌کنم، این آخرین صفحه است و بعد این حدود پنج صفحه ای انگار کنده شده بود و برگه های بعد رد اشک روشون موج می‌زد... یعنی چی؟ چرا اینجوری شد؟ مثل یک پازل که چند تیکه اش گم شدن و پازل کامل نیست... به صفحه‌ی بعدی نگاه می‌کنم که هیچ چیزی نمی‌فهمم! دفتر صورتی رنگ رو با حرص پرت می‌کنم به سمت دیوار و قهوه‌ی داغم رو که مشغول خوندن دفتر بودم سرد شده رو نگاه می‌کنم. دفتر به دیوار خورد و افتاد پایین، چند برگه از لای دفتر روی زمین پخش میشه به سمت دفتر میرم و برگه ها رو از روی زمین جمع می‌کنم. شاید این برگه ها تیکه های گم شده پازل زندگی اسرا باشه... برگه‌ها رو به ترتیب کنار هم می‌ذارم تا کشف کنم، با باز شدن در اتاق سریع دفتر و برگه ها رو با پا به زیر تخت هل میدم و جواب میدم: - جانم مامان؟ - بیا بریم شام بخوریم @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و پرسید نشانی "عشـق" را و من بی تأمل نشان دادم لبخندِ زیبایِ شما را .. |سردارقلبم❤️| ✨ ♡j๑ïท🌱↷ 『 @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
آقا بیا وُ حالِ مرا رو به راه کن..؛ تا عاشقانه پَر‌بزنم در هوایِ تو🤍 ‌-اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج- سه سلوات بفرستیم برا ظهور آقامون؟!♥️🌿 (:✌️🏻💚 @Banoyi_dameshgh
بسم رب هادئ القلوب....💔
اول صبح بگویید: حســــــــــین جان رخصت💚 تا که رزق از طرف سفره ارباب رسد @Banoyi_dameshgh
بودن چیزی نیست جز عملی خالصانه💖 عبادتی عارفانه قیامی مظلومانه رزمی شجاعانه💪 و وصلی عاشقانه💞 📜🌿بخشی از وصیت نامه . 🖇 ...✨ 📚برگرفته از مهرمادر 🌹🍃🌹🍃 ..... ᴊᴏɪɴ...... @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖💔🖐🏻◗ • • ایـن‌را‌بنـویـسـید‌بـه‌هـرسـطرکـتاب یـك‌روز‌بـر‌سـراعتـقـاد‌خـود‌ مـیمـیریـم:)! - شهـیدآرمـان‌عـلی‌وردی🚶🏻‍♂' • • ‹ ッ . ›
-میگفت: شهدا‌نجواهایِ‌مارو‌میشنوند‌.. اشك‌هایی‌که‌درخلوت‌به‌یادشان‌میریزیم میبینند؛ چنان‌سریع‌دستگیری‌میکنند‌که مبهوت‌می‌مانی! اگر‌واقعا‌به‌آنها‌دل‌بسپاری‌با‌چشم‌دل عنایتشان‌را‌میبینی💕.. شهید‌ محمد‌رضا‌ تورجی‌زاده♥️
اعضای جدیدی که به ما پیوستید خیلی خوش امدید 🌹 خدارا شاکریم که خادم شما محبان امام علی ﴿؏﴾ هستیم برای چیزی که به کانال اومدید و ان شالله که موندگار باشید روی سنجاق کانال بزنید یا این لینک رو لمس کنید و از تمام مطالب ما لذت ببرید 💚 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/5265 یه توضیحی بدم ما در در طول هفته رمان به نام ( 💚لبخند مملو از عشق💚) قرار میدیم .خوش اومدید😊🌹
『🌱| 』 قسـمت نشـد که گاه به گاهے ببینمـت حتے به قـدرِ نیـم نگـاهے ببینمـت تکلیفِ بیقرارے ایـن دل چه میشود؟! اصلاً شـما اگر که نخواهی ببینمـت... ای کاش یک سھ شنبه شبے قسمتـم شـود در راهِ جمکـران سر راهـی ببینمـت یا که مُحَرَمی شود و بین کوچـه ای در حالِ کـارِ نصبِ سیاهے ببینمـت دارم یقیـن که روزِ وصـالِ تـو میرسـد ذکرِ لبـم شده که الهـے ببینمـت:) |✍🏻:محمد رسولے| •💚| @Banoyi_dameshgh |💚•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔗🚶🏻‍♂ . بدترین‌صحنہ . . امام‌زمان‌‹عج‌اللّہ›‌ با‌اشك‌بہ‌پرونده‌ات نگاه‌کنہ‌وبگہ‌این‌ کہ‌قول‌داده‌بود💔:)! @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزندم‌سلام حالت‌رانمیپرسم.چون.هیچکدام‌ازاحوالت برمن‌پوشیده‌نیست‌و‌از‌تو‌نسبت‌به‌تو‌آگاه‌ترم! همه‌ی‌حال‌و‌هوایت‌را‌میدانم‌ بهانه‌خنده‌هایت‌،دلخوشی‌ریز‌و‌درشتت‌ دلبستگی‌و‌نگرانی‌هایت،اه‌کشیدن‌های‌گاه و‌بی‌گاهت..! میدانم‌گاهی‌چقدر‌میرنجی! بی‌پناه‌میشوی! تنها‌میشوی:)) اما‌بدان‌در‌جهان‌کسی‌هست‌که‌به‌تو‌فکرمیکند هرکس‌کوچک‌تر‌از‌آن‌است‌که‌بخواهد‌حال‌فرزندم را‌برهم‌بزند! درست‌است‌که‌رسمش‌بی‌وفایی‌و‌فریب‌و‌در‌بساطش آرامش‌نیست‌اما‌آرام‌باش‌و‌بدان‌‌که‌پدرت‌در‌کنار‌توست!! با‌تبت تب‌میکنم درد‌میکشی‌درد‌میکشم و‌اوضاع‌نابسامانت‌سامانم‌را‌بر‌هم‌می‌زند دعایت‌را‌آمین‌میگویم‌و‌برایت‌دعا‌میکنم وتنهایت‌نمیگذارم هر‌زمان‌گرفتار‌شدی‌صدایم‌کن (عج)🌱