به وقت معرفی شهید😉😚
نام و نام خانوادگی: رضا حاجیزاده
تاریخ تولد: ۶/ ۱۰/۶۶
تاریخ شهادت: ۱۷/۲/۹۵
محل شهادت: سوریه، خان طومان
تعداد فرزندان: یک فرزند دختر (فاطمه حلما) و یک فرزند پسر (محمد طه)
شهید مدافع حرم رضا حاجیزاده اهل آمل از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به همراه ۱۲ تن دیگر از یارانش در روز ۱۷ اردیبهشتماه سال ۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسید که پیکرش در معرکه نبرد جا ماند.
از این شهید بزرگوار دو فرزند یه یادگار مانده است.
وصیت نامه
«و اما خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی» آیات ۴۰ و ۴۱ سوره مبارکه النازعات
«و اما آن کس که از مقام و مرتبه پروردگارش ترسیده و خود را از هوا و هوس بازداشته است، به یقین بهشت جایگاه اوست.»
با سلام و صلوات به محضر منجی عالم بشریت حضرت صاحبالزمان (عج) و نائب بر حقش امام خامنهای و شهدای اسلام و ایران، به خصوص شهدای مدافع حرم.
اینجانب رضا حاجیزاده فرزند رجبعلی در صحت و سلامت کامل عقلی وصیتنامه خود را مینویسم، من نمیخواهم که عمرم بیثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی میخواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد.
من به خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهلبیت (ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه مینمایم و میروم تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.
من از مردم ایران میخواهم تفرقهاندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگهدارید، به دوستان و آشنایان توصیه میکنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.
پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار (ع) و بهخصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به یاد داشته باشید.
خدمت پدر و مادر عزیز و گرامی!
موفقیت من در مراحل گوناگون زندگی مرهون زحمات و دعای خیرتان بوده است، امیدوارم کوتاهی و قصورم را در رسیدگی به اوضاع و احوالتان بخشنده باشید و حلالم کنید و این را بدانید تا آنجا که در توان داشتم در حد بضاعتم تلاش کردم تا رضایت شما را در زندگی خود داشته باشم.
هر پدر و مادری عاقبت به خیری فرزندشان را خواهانند و این را بدانید که بنده عاقبت به خیر شدم و این عاقبت به خیری را مدیون زحمات دیروز شما هستم.
داداش جان!
در نبود من پدر و مادر را فراموش نکن و همواره تابع بیچون و چرای ولایت باش، دشمن همواره از دینداری و ولایتپذیری تو هراس دارد، پس کاری کن که دشمن همواره از تو و امثال تو بترسد.
همسر مهربان و صبورم!
میدانم که بعد از رفتن من تمام سختیهای این زندگی بر دوش توست، من برای شهادت نمیروم، من جوانی و زندگی با شما را دوست دارم و میخواهم با شما باشم، ولی این تکلیف ماست که از حریم اسلام و اهلبیت (ع) دفاع کنیم و راضی هستیم به رضای خدا ولی این بار سنگین بر دوش توست و از تو میخواهم صبر زینبگونه پیشه کنی و در برابر تمام سختیها و مشکلات یاد خدا را فراموش نکنی و در تمام مراحل از خدا کمک بگیری.
از تو میخواهم که فرزندانم را طوری تربیت کنی که در مسیر اسلام و ولایت ادامهدهنده را شهدا باشند و بابت تمام کمبودها و نبودهایم از تو میخواهم حلالم کنی.
فاطمهحلما جان!
دِتِر (دختر) بابا، دوستت دارم، دوستت دارم، بدان که بابا رفته است که تا تو و امثال تو در امنیت و آرامش در خاک خود قدم بگذارید و بدان که ناموس شیعه در واقع ناموس خودمان است، تکلیف ما این است که از ناموس شیعه دفاع کنیم و جان خود را در این راه بدهیم و از تو میخواهم که در سنگر خود که همان چادر توست، بمانی و بایستی و مقابله کنی تا پرچم اسلام و تشیع همیشه پیروز و سرافراز بماند.
محمدطه جان!
مرد خانه بابا، تو دیگر ستون خانهای، از تو میخواهم که دینت را حفظ کنی و در خط ولایتفقیه باشی و گوش به فرمان رهبر عزیزمان باشی، دعا میکنم که در رکاب امام زمان (عج) ادامهدهنده راه شهدا باشی و در زندگیات طوری باشی که موضع اسلام و مسلمین به خطر نیفتد.
از همه دوستان و آشنایان و همکارانم میخواهم که مرا حلال کنند و قصورم را ببخشند و اگر دینی از کسی بر گردنم مانده است، برای تسویه به خانوادهام مراجعه نمایند که خداوند میفرمایند هر گناهی از شما بخشیده میشود، غیر از حقالناس.
و من الله التوفیق
رضا حاجی زاده
۳۰/۱/۱۳۹۵
#خادمحیدر4
#تباهیات
شھدااصرارداشتنهرچھزودتردربھترینحالت
خداروملاقاتڪنن
براۍدنیاذرهاۍارزشقائلنبودن!
ماتــٰازمیخاییمسعۍڪنیمگنــاهنڪنیم . .!
چقدرعقبیم . .(:
•.🕳' ⸤
#خادمحیدر4
‹📻🕊›
میگفت↓
همهنگاهشونبھماست
مااونکاریکھ بایدمیکردیم
راهکربلاروبازکردیم…(:
شماهمیھکاریکنیدراهظهوربازشھ🙂✋🏼
#حاجحسینیکتا🍃
#خادمحیدر4
#برادرشھیدم 🌱
خداکند به دݪت مهر این غلام افتد
به رنگِ سرخ شهادت در آوری ما را ♥️
#خادمحیدر4
🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌸
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ و ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
✨الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✨اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✨السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَة
✨الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
✨یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِ
✨مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
~حیدࢪیون🍃
#رایحہ_ے_محراب #قسمت_دوم #عطر_مریم #بخش_چهارم . خالہ ماہ گل از صمیم قلب و با شوق گفت:ان شاء اللہ! ری
#رایحہ_ے_محراب
#قسمت_سوم
#عطر_مریم
#بخش_اول
.
با شرم سرم را پایین انداختم و سعے ڪردم گونہ هاے گل انداختہ ام دور از دید همہ باشد.
خالہ ماہ گل براے این ڪہ جو را عوض ڪند گفت:راستے رایحہ! پیرهنت چقد قشنگہ خالہ،از ڪجا گرفتے؟
سر بہ زیر گفتم:چشماتون قشنگ مے بینہ. مامان برام دوختہ.
محراب چند قدم نزدیڪ تر شد:ڪمڪ لازم ندارین؟
خالہ ماہ گل گفت:نہ عزیزم! فقط عصرے باید زحمت بڪشے اینا رو پخش ڪنے.
محراب دستش را روے چشمش گذاشت و با لبخند گفت:چشم!
در این بین هم مردمڪ قهوہ اے تیرہ ے چشمش لحظہ اے مرا پایید!
عمہ خدیجہ با لذت سر تا پایش را برانداز ڪرد:خدا حفظت ڪنہ جیگر گوشہ! ایشالا تو رخت دامادے ببینمت.
محراب آرام خندید.پشت عمہ خدیجہ ایستاد و سرش را بوسید.
_قوربان اولوم سَنہ! (قربان تو بشوم) حالا اول علے رو داماد ڪن بعد من.
عمہ خدیجہ نیم نگاهے بہ من انداخت و گفت:ایشالا هر دوتون با هم.
محراب چشمڪے نثارش ڪرد:چہ بهتر! فقط عمہ حواست باشہ چہ لقمہ اے براش مے گیریا.
ترجیحا از این دور و ور براش لقمہ نگیر ڪہ خدایے نڪردہ خفہ ش میڪنہ!
عمہ خدیجہ هاج و واج نگاهش ڪرد:وا! یعنے چے بالام؟! (فرزندم/بچہ م)
محراب مستانہ خندید!
_هیچے! یعنے منظور بہ این ڪہ علے آروم و بے سر و صداس یہ وقت براش زن شر و شیطون نگیرے!
سر بلند ڪردم و بہ صورتش خیرہ شدم. منظورش من بودم.
خواستم دهان باز ڪنم و بگویم از نظر ڪوتہ فڪرے مثل تو زن لقمہ است اما حرفم را قورت دادم و دندان روے دندان سابیدم.
خالہ ماہ گل ڪہ منظور محراب را متوجہ شدہ بود جدے گفت:تو نگران نباش عزیزم! خدیجہ خانم از تو چندتا پیرهن بیشتر پارہ ڪردہ میدونہ چے بہ چیہ.برو تا صدات ڪنم!
دلم خنڪ شد،محراب بشاش چشمے گفت و بوسہ اے هم روے موهاے مشڪے رنگ خالہ ماہ گل ڪاشت و رفت!
چند دقیقہ بعد مادرم هم بہ جمع مان پیوست،لقمہ ها ڪہ آمادہ شد محراب و ریحانہ لقمہ ها را داخل سینے گذاشتند و بردند تا میان همسایہ ها و چند محلہ بالاتر پخش ڪنند.
محراب و ریحانہ ڪہ رفتند،همراہ خالہ ماہ گل سفرہ ے ترمہ ے بزرگے را در ایوان پهن ڪردیم.
با وسواس ظرف هاے گل سرخ را ڪہ محتویاتشان پنیر،گردو،خرما،سبزے خوردن،نان سنگڪ تازہ و هندوانہ بود را در سفرہ چیدم.
عمہ خدیجہ هم با وسواس نگاهم میڪرد و گاہ و بے گاہ لبخندے تحویلم میداد.
از ڪنار سفرہ ڪہ بلند شدم خالہ ماہ گل وارد ایوان شد.
_بہ بہ ببین رایحہ جانم چہ ڪردہ.
همانطور ڪہ چادر رنگے اش را روے سر مے انداخت ادامہ داد:بیا بریم یہ لیوان شربت بهت بدم ڪہ مے چسبہ.
لبخند زدم:ڪارے نڪردم ڪہ!
خواستیم وارد خانہ بشویم ڪہ صداے باز و بستہ شدن در آمد.
عمو باقر و حاج بابا شانہ بہ شانہ ے هم وارد حیاط شدند.
سریع بہ سمت پلہ ها رفتم و گفتم:سلام! خداقوت!
اول عمو باقر سربلند ڪرد و جوابم را داد:سلام بہ روے ماهت! خوش اومدے عمو.
عمو باقر را بہ اندازہ ے حاج بابا دوست داشتم. جز مهربانے و خوبے چیزے از او ندیدہ بودم.
نمیدانم محراب بہ چہ ڪسے رفتہ بود ڪہ گاهے انقدر نچسب و بد عنق میشد!
حاج بابا و عمو باقر از پلہ ها بالا آمدند و سر سفرہ نشستند. چند لحظہ بعد عمہ خدیجہ و مامان فهیم هم بہ جمع شان پیوستند.
همراہ خالہ ماہ گل بہ آشپزخانہ رفتم و پارچ شربت زعفران را برداشتم خالہ ماہ گل هم پشت سرم لیوان ها را آورد.
همین ڪہ نشستیم محراب و ریحانہ هم آمدند.
حاج بابا و عمو باقر بالاے سفرہ نشستہ بودند،عمہ خدیجہ هم نزدیڪ عمو باقر نشستہ بود و مامان فهیم و خالہ ماہ گل هم ڪنارش.
میخواستم ڪنار حاج بابا بنشینم ڪہ نگاهم بہ محراب افتاد.
پایینِ سفرہ نزدیڪ جمع زنانہ نشستم،ریحانہ هم سریع ڪنارم نشست.
محراب نگاهے بہ جمع انداخت و ڪنار حاج بابا رفت.
خالہ ماہ گل پرسید:لقمہ ها رو پخش ڪردین؟ بہ همہ رسید؟
محراب سرش را بہ نشانہ ے مثبت تڪان داد:بلہ!
مامان فهیم با محبت بہ خالہ ماہ گل چشم دوخت:دستت درد نڪنہ خواهر! خدا پدرشوهر و مادرشوهرتو بیامرزہ و بہ سفرہ تون برڪت بدہ.
حاج بابا ادامہ ے حرف مامان را گرفت:براے شادے روح رفتگان خصوصا پدر و مادر حاج باقر فاتحہ ختم ڪنیم.
همہ صلواتے فرستادیم و مشغول ختم فاتحہ شدیم.
عمو باقر تشڪرے ڪرد و با لبخندے مهربان گفت:عجب سفرہ اے ردیف ڪردین! دست و پنجہ تون طلا!
خالہ ماہ گل با سر بہ من اشارہ ڪرد:رایحہ جون زحمتشو ڪشید.
عمہ خدیجہ با لذت گفت:معلومہ از هر انگشتت یہ هنر مے بارہ!
از این لحن خودمانے و حرفش خندہ ام گرفت. نتوانستم جلوے خودم را بگیرم و با خندہ گفتم:فڪ ڪنم تنها هنریہ ڪہ از هر دو دستام مے بارہ!
ریحانہ پقے زد زیر خندہ و مامان فهیم چپ چپ نگاهم ڪرد.
سرم را پایین انداختم و دستم را مقابل دهانم گرفتم.
عمو باقر با خندہ گفت:البتہ رایحہ خانم ما شڪست نفسے مےڪنہ خواهر!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
🖤⃝⃡🖇️• #مدیࢪ
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
@Banoyi_dameshgh
❥︎--᪥•༻🖤༺•᪥--❥︎
🦋─═हई╬
شب همگی حیدری🕊🌚
ان شاء الله فردا پر انرژی میایم ✋🏻😍
ایده و پیشنهادهاتون رو با ما در میون بگذارید 🖋✉️
@ya_zeinab09🍀
صبور باشید 🕊🌸
وضو قبل از خواب یادتون نره🍁
یاعلی علیه السلام 💚
التماس دعا سر نماز هاتون مارو فراموش نکنید🤲📿
سلام دوستان عزیز🌹
قرار بود روزانه ۱۰ صلوات به نیت ظهور اقامون امام زمان بفرستیم❤️
#بسم_الله
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#حیدࢪیوݩ
⚡️دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود⚡️
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🌻 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
⛅️ دعای غریق⛅️
🌸 دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان 🌸
⚡️یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ⚡️
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
⚡️ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک⚡️
🎄أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
قـلـب مـهـمـانـخـانـه نـیـسـت..! ..
کـه آدمهـا بـیـایـنـد..،
دو سـه سـاعـت یـا دو سـه روزی
تـوی آن بـمـانـنـد و بـعـد بـرونـد..! ..
قـلـب لانـهی گـنـجـشـک نـیـسـت..!
کـه در بـهـار سـاخـتـه بـشـود و در پـایـیـز..،
بـاد آن را بـا خـودش بـبـرد..! .🕊.
قـلـب راسـتـش نـمـیدانـم چـیـست..،
امـا ایـن را مـیدانـم:
کـه جـایِ آدمهـای خـیـلی خـوب اسـت
•••┈✾~❀♥️❀~✾┈•••
┄•●❥
#امام_حسن_عسکری🌷
امام حسن عسکری(ع)فرمورند:
چقدر زشت است برای مومن که
دلبستگی به چیزی داشته باشد
که موجب خواری و ذلت او شود♥️
مھـمنیسـتکـهبرسیـممھـمایـناسـتکـهدر
راهباشیـمودرحرکـت :))
ـــــاستـادصفائـیحائـری🖇📮ـــــ
♥️•╣ @Banoyi_dameshgh╠•♥️
#مدیࢪ
#معرفیشهید
شهید مدافعحرم: محمدهادی ذوالفقاری
تاریخ تولد: ۱۳۶۷/۱۱/۱۳
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۱/۲۶
محل شهادت: مکیشفیه،سامرا
نحوه شهادت: شهادت در عملیاتانتحاری
محل مزار شهید: وادیالسلام،نجف
یادبود مزارشهید: گلزارشهدای تهران
᪥࿐🍓
ملاک های شیخ هادی برای ازدواج بر خلاف
جوانان نسل جدید ، خاص و خدایی بود.
دلش می خواست همسرش حجاب کامل داشته باشد.
می گفت دوست ندارم همسرم به شبکه های اجتماعی
و رسانه ها و تلوزیون و .. وابستگی غلط داشته باشد.
وقتش را پای سریال ها و فیلم ها تلف نمی کرد.
می گفت وقت انسان را هدر می دهد.
از نظر او زندگی بدون اینها زیبا تر بود.
📚 کتاب پسرک فلافل فروش
#شهیدمحمدهادی_ذلفقاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد پدر بر شما مبارک...🕊
#صاحبنا🌱`
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #مهدوی
🚛⃟🌵¦⇢ #مدیر
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh