بـ𓂆ـراےاو
بأبي انت و امي ..
علی امام من است و به روزِ حسرت ِخلق
میانِ سینه ندارم غمی ، شعف دارم ..
ندارم عادت منت کشیدن ، حال من خوب است .
ز بس با دست خود از پشت خود خنجر درآوردم !
او خواهد آمد ،
ولی یادمان باشد !
اگر با آمدن خورشید
از خواب بیدار شویم
نمازمان قضاست ...