هدایت شده از آوای دره شهر
🔻شیخ کتک خور
مرحوم شیخ جعفرکاشف الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده اند که فرموده بود: اگر تمام کتابهاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ام دارم، همه ی را بیرون مى دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در منزل بداخلاقى مى کند، ولى خیلى هم خبر از حکايت نداشتند. این قدر در مقام جستوجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى قدر گاهى که به داخل منزل مى رود، همسرش حسابى وی را کتک مى زند.
یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى زند؟!
فرمود : بله، عرب است، نیرومند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى شود، حسابى مرا مى زند. من هم زورم به او نمى رسد.
گفتند: وی را طلاق بدهید.گفت: نمى دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: اینکار را هم اجازه نمى دهم.گفتند: چرا؟
گفت: این زن دراین منزل براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون مى آیم ودر صحن امیر المومنین مى ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى خوانند، مردم در مقابل من تعظیم مى کنند؛
گاهى در مقابل این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى دارد، همان وقت مى آیم در منزل کتک مى خورم، هوایم بیرون مى رود! این چوب الهى است، این باید باشد.
#داستان
✅ خبرگزاری بسیج دره شهر
https://eitaa.com/basijnewsir_dareshahr
هدایت شده از آوای دره شهر
🔻قانون مرگ
امام باقر(ع) فرمود:يكي ازشاهان بني اسرائيل اعلام كرد: شهري مي سازم كه هيچگونه عيبي نداشته باشد و هيچ كس نتواند در آن عيبي بيابد فرمان داد معمارها و بناها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد،مردم از آن شهرديدن كردند و همه آنها به اتفاق نظر گفتند شهري بي نظير و بي عيب است .
دراين ميان مردي نزدشاه آمدوگفت :اگربه من امان بدهي ،وتامين جاني داشته باشم ،عيب اين شهررابه تومي گويم . شاه گفت به توامان دادم .
آن مرد گفت ،اين شهردوعيب دارد:
1-صاحبش مي ميرد .
2-اين شهرسرانجام بعدازتو خراب مي شود .
شاه فكري كردوگفت :چه عيبي بالاترازاين دوعيب ،سپس به آن مردگفت به نظرتوچه كنم ؟آن مردگفت : شهري بسازكه باقي بماندوويران نشود و تو نيز در آن هميشه جوان باشي وپيري به سراغت نيايد و آن شهر بهشت است .
شاه جريان رابه همسرش گفت ،همسرش فكري كردوگفت :دراين ميان همه افرادكشور،تنهاهمين مرد،راست گفته است .
📚بحارالانوار ،جلد14،ص 478
#داستان
#شهر
✅ خبرگزاری بسیج دره شهر
https://eitaa.com/basijnewsir_dareshahr