_ مصاحبه با همسر شهید مهدی باکری
قسمت ششم
*از شانس ما برق کل منطقه آن شب رفت
مهدی روز عقد یک آیینه با قاب فلزی، یک جعبه شیرینی و یک جعبه از باغشان سیب آورد گفت بعد از ظهر میآییم برای عقد. از خانواده او چهار پنج نفر بودند، حمید آقا و خانمش، عمه و شوهرعمهاش، و یکی از خواهرهایش. چهار نفر هم از ما بودند. بعد از عقد همه رفتند، اما خانم برادرم گفت فقط یک کفش مانده که فکر کنم برای آقا مهدی است. در را باز کردم دیدم تنها نشسته. حدود یک ربع نشستیم باهم و حلقه را از جیبش درآورد داد به من. همان وقت در زدند و آمدند دنبالش. گفت: باید بروم سپاه فردا میخواهم نیرو ببرم. گفتم پس شب برای شام بیا. شب آمد، اما از شانس ما برق کل منطقه آن شب رفت و با چراغ نفتی دورهم شام خوردیم. همان شب هم رفت. سه ماه بعد نزدیک ۲۲ بهمن آمد و زندگی را شروع کردیم.
*در خانه پدرش زندگی را شروع کردیم
پدر مهدی بعد از فوت خانمش مجدد ازدواج کرده بود. خانهای دو طبقه داشتند که طبقه بالا خودشان بودند و طبقه پایین دو اتاق دست حمید آقا بود و یک پذیرایی هم دست من. در یک خانه زندگی کردیم، حدود ۸ ماه بعد رفتیم جنوب که تا شهادتش جنوب بودیم.
*خانواده خانواده باکری
از ازدواج پدر و مادر مهدی ۶ فرزند متولد شده بود؛ علی، رضا، مهدی و حمید و دو خواهر. علی باکری مهندس شیمی از دانشگاه صنعتی شریف بود که از مبارزین مذهبی مجاهدین خلق پیش از تغییر ایدئولوژی شان بود، رضا که اکنون در قید حیات و مشغول کار آزاد است، حمید که برادر کوچک بود، اما یک سال پیش از مهدی در عملیات خیبر به شهادت رسید و مهدی باکری که مدتی شهردار ارومیه بود، اما با آغاز جنگ به جبهه رفت و هنگامی که فرماندهی لشکر عاشورای تبریز را بر عهده داشت در عملیات بدر سال ۶۲ به شهادت رسید.
نکته قابل تأمل در مورد شهدای باکری این است که علی رغم تقدیم سه پسر در راه اسلام، پیکر هیچ کدام به آغوش خانواده بر نگشت و هر سه گمنام و مفقود الجسد هستند.
منبع: فارس
#مصاحبه #خانواده_شهید #همسر_شهید #شهید_مهدیباکری #بخش_ششم #پایان
📎#بصائر
با کانال بصائر در مسیر بصیرت افزایی ⏬👌⏬ 👇
╔═.🍃.═══════╗
🆔@Basaerr313
╚═══════.🍃.═╝