eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
223 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - رایحـہ دلتنگے -
نمیدونم چرا چهره آقای منو یاد شهید ابومهدی المهندس میندازه.🥲✨
هدایت شده از - رایحـہ دلتنگے -
عاشقان حسینی.. دختران مذهبی.. پسران حیدری.. بچه‌های انقلاب.. هیئتی های محب.. دلتنگ های حرم.. +لطفاً با عشق وارد ″حسینیه″ بشید:)🥲
@‌‌‌‌hobo_lhosein_۲۰۲۳_۰۷_۰۳_۱۰_۰۲_۰۰_۹۳۰.mp3
5.7M
مَستِ نجف ....!(:💚 عاشق اینه بره پیوسته نجـف. . نمیشه‌ازدستِ‌گداخسته‌نجف. . دانلود✨ 🍀
خب بریم سراغ عمل به قول❤️
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
🧊 رمان نرگس و لاله 🧊 #پارت_34 به همین خاطر وقتی او آمد مامان دست هایش را باز کرد و گفت : گل لاله ی
🫐 رمان نرگس و لاله 🫐 _لاله : پس از این به بعد مهمونی نمیام و تنها توی خونه می مونم. وقتی هم مهمون اومد خونمون ، اگه نامحرم همراهشون بود توی اتاقم می مونم و اگه نامحرم نبود میام پیش مهمونا😪 + مامان لاله : یعنی تو میخوای با من بجنگی ؟ لاله یعنی تو منو دشمن خودت میدونی ؟ لاله منو نگاه کن😟 توی چشم های لاله اشک جمع شده بود و با گریه گفت .... _ لاله : نه مامان خوبم . تو دشمن من نیستی😭 من تورو خیلی دوست دارم 😢 چون نمیخوام به خاطر من خجالت بکشی و پیش دوستات و فامیل ناراحت باشی این فکرو کردم🤧! مامان چند لحظه به لاله و اشکهایش نگاه کرد . اشک های دخترش را پاک کرد و گفت : امشب شب بدیه ، حال هردومون خوب نیست😪 اینجا نمیشه حرف زد . دیگران دارن بهمون نگاه می کنن . 👁 یه وقت دیگه مفصل باهم صحبت میکنیم . دخترم دیگه گریه نکن🥲 من میدونم که تو من و باباتو خیلی دوست داری ، میخوام بدونی منو بابا هم خیلی تورو دوست داریم ، خیلی بیشتر از اون چیزی که حتی تصورشو بکنی😍💝 لاله خوشحال شد ♡ صورتش را روی صورت مادرش گذاشت ... ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ⛱ نرگس و لاله ⛱ به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🍒 رمان نرگس و لاله 🍒 مامان با حالت شوخی صورتش را عقب کشید و گفت : سرت رو برار ، دماغت رو پاک کن . اه اه حالم رو بهم زدی آرایشم رو بهم ریختی خرس گنده😂 لاله خنده اش گرفت و هی صورتش رو جلو میاورد تا مادرش را ببوسد😆 دستهایش را دور گردن مادرش حلقه کرده بود ، مامان هم سعی میکرد نگذارد لاله صورتش را به صورت او بزند🥲 این حرکت باعث خنده و بازی هردوی آنها شده بود😅 لاله در چشم های مادر نگاه کرد و گفت : مامان ازم دلخور نیستی ؟ مامان مکثی کرد و گفت : اگر آب دماغت رو پاک کنی ، فعلا نه🙂😂 لاله خنده کنان از توی کیفش دستمال درآورد و درحالی که دماغش رو پاک میکرد گفت : آخ جووون ! فدای بهترین مامان دنیا بشم😝 و مامان خندید🥲😂 آن شب مهمانی تمام شد . در راه برگشت ، بابا که میدانست به لاله و مادرش خوش نگذشته سعی کرد درباره ی مهمانی حرفی نزند🙃🤫 کمی راجع به برنامه ی کاری صحبت کرد و بقیه مسیر به سکوت گذشت...🚘 ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🍭 نرگس و لاله 🍭 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🍊 رمان نرگس و لاله 🍊 مامان لاله توی مسیر فکر میکرد که چی شد لاله یکهو ، هوس چادر و حجاب به سرش زد؟🤔 حتما کسی هست که لاله تحت تاثیر اون قرار گرفته. فکر میکرد اگر لاله رو از اون شخص جدا کنه بهتر از اینه که مدام با لاله سر حجاب درگیر بشه👊 اما اول باید میفهمید آن شخص کیه؟🧐 و بعد باید نقش ای میکشید که باعث دوری لاله از او بشود ! وقتی به خانه رسیدند بابا به مامان گفت : من سر حرفم هستم🙃 لاله بابا ، بعد از مسواک نرو بخواب بیا من و مامانت باهات حرف داریم🗣 لاله گفت : چشم👱‍♀ اما ، مامان لاله گفت : امشب همه مون خسته و بی حوصله هستیم ، شما فردا میخوای بری سرکار ، لاله مدرسه داره ، یه وقت دیگه صحبت میکنیم🥲 لاله نفس راحتی کشید ، شب به خیر گفت و بعد از مسواک زدن خوابید🪥😴 فردای آن شب ، در مدرسه لاله و نرگس همدیگر را دیدند ، نرگس پرسید : لاله جون دیشب مهمونی خوش گذشت؟😍 لاله با ناراحتی گفت : + نه ، بدترین مهمونی ای بود که تا حالا رفته بودم😣 _چرا آخه ؟ ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 📘 نرگس و لاله 📘 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
و یه پارت عیدی خدمت شما👇🏻✨
🍔 رمان نرگس و لاله 🍔 لاله تمام ماجرای شب قبل را برای نرگس تعریف کرد. نرگس به خاطر سختی هایی که لاله کشیده بود گریه اش گرفت😢 لاله خنده اش گرفت و گفت : + نرگس جون تو چرا گریه میکنی؟😂 من رو همه مسخره کردن ، شما چرا گریه میکنی؟🥲 _ من تورو خیلی دوست دارم . تو بهترین دوستم هستی 🫂 اصلا دلم نمیخواد کسی تورو ناراحت کنه🥺💘 لاله دوباره زد زیر خنده ، نرگس هم از خنده ی لاله خنده اش گرفت😂 نرگس ماجرای مهمانی لاله را برای مادرش تعریف کرد ، علاوه بر آن گفت : مامان بعضی وقتا توی خیابون یا مهمونی یا مدرسه بعضی ها همین حرف ها رو به من میزنن و من هم مثل لاله خیلی ناراحت میشم😞 مامان نرگس گفت : دخترم دفعه ی دیگه که لاله اومد خونه مون اگه من خونه بودم و وقت داشتم درباره ی حجاب باهم صحبت میکنیم😘 _لاله : مامان الان بگو +مامان لاله : الان که لاله نیست _لاله : مامان من برای لاله تعریف میکنم + مامان لاله : نه دخترم لازمه که خودم با لاله صحبت کنم🙂 نرگس پذیرفت و تا وقتی لاله به خودشان بیاید منتظر ماند🦋✨ ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🤍 نرگس و لاله 🤍 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
https://abzarek.ir/service-p/msg/1902144 نظراتتون رو درباره رمان میخونم✨ درد و دلی ، سوالی ، حرفی ، چیزی داشتید درخدمتم✨❤️