#احسن_القصص #ظن_بد
🙍جوانی با چاقو وارد مسجد شد! گفت :
بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟!
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا!
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند
جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت:
به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟!
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده
نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند!
پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت :
چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود!
پ.ن:ایمان بعضی ها به هیچ بند است
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
#داستان_کوتاه_آموزنده
#احسن_القصص
خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
( به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه )
#بزن_رولینک👇
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
#احسن_القصص
✍امام صادق علیه السّلام
🌺در بنی اسرائیل مردی بود که سه سال به درگاه خدا دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند. زمانی که دید پروردگار دعایش را مستجاب نمی کند، به درگاه خدا عرضه داشت: ای پروردگارم آیا من از تو دورم پس صدایم را نمی شنوی! یا تو به من نزدیکی و دعایم را اجابت نمی کنی؟! در عالم خواب به او گفته شد: تو به مدت سه سال خدا را با بد زبانی و قلبی ناپاک و آلوده و نیّت غیر صادق خواندی(لذا دعایت مستجاب نشد).
🌺 پس دست از بد زبانی بردار و قلبت را با تقوای الهی پاک و نیّتت را نیکو کن (تا دعایت مستجاب شود).
🌺حضرت فرمودند: آن مرد چنین کرد و بعد از آن به درگاه خداوند دعا نمود، پس خداوند پسری به او عنایت کرد.
📚كافى ج۲ ص۳۲۴(باب البذاء ح۷)
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
#احسن_القصص #ظن_بد
🙍جوانی با چاقو وارد مسجد شد! گفت :
بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟!
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا!
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند
جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت:
به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟!
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده
نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند!
پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت :
چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود!
پ.ن:ایمان بعضی ها به هیچ بند است
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
#احسن_القصص #ظن_بد
🙍جوانی با چاقو وارد مسجد شد! گفت :
بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟!
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا!
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند
جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت:
به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟!
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده
نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند!
پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت :
چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود!
پ.ن:ایمان بعضی ها به هیچ بند است
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr