eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
170 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
70 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
خب رفقا بریم رمان بزاریم؟ . ❤️ رمان نرگس و لاله❤️ ✨ چند روزی از شروع مدرسه ها گذشته بود که نرگس دست در دست پدرش وارد مدرسه ی جدید شد . بعد از معرفی به مدیر ، همراه خانم ناظم وارد کلاس جدید شد .😊 خانم معلم با مهربانی نرگس را به همکلاسی های جدید معرفی کرد و او را کنار لاله جا داد . لاله با ناراحتی به نرگس نگاهی کرد و کمی جا به جا شد.😢 او دوست نداشت نرگس کنارش بنشیند ؛ چون نرگس با چادر وارد کلاس شده بود.🧕اما نرگس کنارش نشست. خانم معلم درس را شروع کرد و هر از گاهی سوال میپرسید که خیلی سریع نرگس آن را به درستی جواب می داد.😍 لاله متعجب به نرگس نگاه می کرد. باورش نمیشد کسی که حجاب دارد بتوان در درس هایش موفق باشد؛🧐 چون همیشه شنیده بود افرادی که محجبه هستند امل و عقب مانده اند؛🤭 به همین خاطر دوست نداشت نرگس کنارش بنشیند ! زنگ تفریح شد . بچه ها دور نرگس را گرفته بودند . هرکس سوالی میپرسید و نرگس به آرامی به آن ها پاسخ می داد . لاله وقتی آمادگی نرگس را سر کلاس دیده بود از معدل سال قبل و سال های قبل و سال های قبلش پرسید . وقتی شنید معدل همه سال های تحصیلی نرگس عالی بوده بیشتر از قبل متعجب پرسید: _لاله : پس چرا چادر سر میکنی؟ ادامه دارد...... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🦋نرگس و لاله🦋 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr