خب رفقا بریم رمان بزاریم؟
.
❤️ رمان نرگس و لاله❤️
#پارت_اول✨
چند روزی از شروع مدرسه ها گذشته بود که نرگس دست در دست پدرش وارد مدرسه ی جدید شد . بعد از معرفی به مدیر ، همراه خانم ناظم وارد کلاس جدید شد .😊 خانم معلم با مهربانی نرگس را به همکلاسی های جدید معرفی کرد و او را کنار لاله جا داد . لاله با ناراحتی به نرگس نگاهی کرد و کمی جا به جا شد.😢 او دوست نداشت نرگس کنارش بنشیند ؛ چون نرگس با چادر وارد کلاس شده بود.🧕اما نرگس کنارش نشست. خانم معلم درس را شروع کرد و هر از گاهی سوال میپرسید که خیلی سریع نرگس آن را به درستی جواب می داد.😍 لاله متعجب به نرگس نگاه می کرد. باورش نمیشد کسی که حجاب دارد بتوان در درس هایش موفق باشد؛🧐 چون همیشه شنیده بود افرادی که محجبه هستند امل و عقب مانده اند؛🤭 به همین خاطر دوست نداشت نرگس کنارش بنشیند ! زنگ تفریح شد . بچه ها دور نرگس را گرفته بودند . هرکس سوالی میپرسید و نرگس به آرامی به آن ها پاسخ می داد . لاله وقتی آمادگی نرگس را سر کلاس دیده بود از معدل سال قبل و سال های قبل و سال های قبلش پرسید . وقتی شنید معدل همه سال های تحصیلی نرگس عالی بوده بیشتر از قبل متعجب پرسید:
_لاله : پس چرا چادر سر میکنی؟
ادامه دارد......
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی #رمان 🦋نرگس و لاله🦋 به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr