🥳 رمان نرگس و لاله 🥳
#پارت_25
بچه ها یکی یکی با هیجان چادر لاله را سرشان می کردند و به خودشان نگاه می کردند ، میچرخیدند و می دویدند و خودشان را به همدیگر نشان میدادند🧚♀
آن ها هم حس جدیدی را تجربه می کردند . لاله با افتخار سرش را بالا گرفته بود و هر چه درباره ی چادر و حجاب از نرگس و مادرش یاد گرفته بود برای بچه ها می گفت✍🗣
بچه ها وقتی متوجه اطلاعات لاله درباره ی چادر شدند شروع کردند به کلی سوال پرسیدن🤗
لاله هم با حوصله و خوشحالی یکی یکی سوال ها را جواب می داد 🥳
هر کدام از بچه ها وقتی چادر را سر می کردند بعد از کمی چرخ خوردن و بازی پیش مادرهایشان می رفتند و از آنها میخواستند برای شان چادر بخرد💵
مادر ها وقتی دیدند دختران شان دور لاله جمع شدند و از حجاب به خصوص چادر لاله ، خوش شان آمده بود نگران شدند و به سراغ لاله رفتند 🏃♀🏃♀
لاله را دوره کردند و هر کدام چادر ، روسری یا تیپ و قیافه لاله را مسخره میکردند...🤭
ادامه دارد...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی #رمان ♥️ نرگس و لاله ♥️ به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
۳۱ خرداد ۱۴۰۳