🎁 رمان نرگس و لاله 🎁
#پارت_31
اما وقتی تو رو دیدم که برای خواسته ات شجاعانه تلاش کردی محکم سختی هاش رو تحمل کردی ، به خودم گفتم من یه آدم بزرگم ، وقتی یه بچه می تونه این قدر اراده ای قوی داشته باشه حتما من هم می تونم😍💪🏻
حیفم اومد نیام بهت بگم .🍁 دخترم ازت ممنونم که با رفتار خوبت این درس بزرگ و به من دادی🙃 کاش دختر من هم زنده بود و مثل شما شجاع و با صبر و وقار بود😔🖤
لاله از حرف های خانم پیش خدمت خوشحال شد و لبخندی زد😁
خانم پیش خدمت گفت : من برم که یه عالمه کار دارم . خداحافظ دخترم💜🥰
آن خانم داشت میرفت که لاله گفت : خانوم اسم دختر شما چی بود؟🥲
خانم پیش خدمت کمی مکث کرد و با غصه گفت : نازنین زهرا🥺💔
لاله غم توی چهره ی آن خانم را دید . دلش برایش سوخت . خواست کمی از غصه های او را کم کند به همین خاطر گفت : خانوم من بعد از نمازم برای شما و دخترتون دعا میکنم🤲🏻🤗
خانم پیش خدمت لبخندی زد و با روسری اش اشک گوشه چشمش را پاک کرد و گفت : الهی من فدات بشم . تو واقعا یه فرشته ای🥺😍🤧
ادامه دارد...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی #رمان 💖 نرگس و لاله 💖 به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr