بصیـــــــــرت
#شهيد_عبدالله_محبي نام پدر: محمد 🌷تاريخ ولادت: 02/07/1343 🌷تاريخ شهادت: 01/10/1362 🌷محل شهادت: سقز
🔰روایتی از مادربزرگوار شهید:
يك روز براي فاتحه خواني در مزار شهدا بودم كه عبداله نزد من آمد و گفت مادر جان،من مي خواهم به جبهه بروم. سپس به نقطه اي اشاره كرد و گفت: اگر شهيد شدم مرا اين جا دفن كنيد. آن زمان عبداله هفده ساله بود و تازه داماد بود وقتي به جبهه رفت در منطقه ي جنگي سقز بود كه در كمين منافقان گرفتار شد و از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان پاكش را در راه وطن فدا نمود. پيكر مطهرش را پنج روز بعد تشعييع كردند و در همان جايي كه پيش بيني كرده بود به خاك سپردند.🕊🥀
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
🌷تنهاکانالمعرفی شهدای گمنام درایتا🌷
#شهید_احمد_ذوالفقاری
▫️نام پدر:علی
▫️تاریخ تولد:۱۳۲۱
▫️محل تولد:آذربایجان غربی
شهید احمد ذوالفقاري در يكم فروردين ماه هزار و سيصد و بيست و يك در استان آذربايجان غربي متولد شد.
وي داراي تحصيلات حوزوي بود و به عنوان روحاني خدمت مي نمود. شهید احمدذوالفقاری در يكم دي ماه هزارو سيصد و شصت درشهرستان بوكان جلوي منزلش توسط عناصر تروريستي منافقین (سازمان مجاهدين خلق) هدف سوء قصد قرار گرفت و به شهادتــــــ🌷🕊 رسيد.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا
#فرازی_از_زندگینامه
#شهید_محرم_وفي
شهید وفی با علاقه شدیدی که برای خدمت به کشورش داشت در سال ۷۱ وارد دانشکده افسری ناجا شده و پس از طی دوره کاردانی فارغ التحصیل شد. وفی به صورت داوطلبانه به منطقه عملیاتی پیرانشهر عزیمت کرده و به عنوان فرمانده پاسگاه مرزی تمرچین در نقطه صفر مرزی مشغول انجام وظیفه شد. شهید در مدت فرماندهی پاسگاه هرگز از مقابله با اشرار، عناصر ضد انقلاب و قاچاقچیان مرزی نهراسیده و هرگونه آرامش را از آنان سلب کرده بود. شهید وفی سر انجام در ۲۰ آذر ۱۳۷۵ در درگیری با اشرار و در درحد فاصل پاسگاه های مرزی تمرچین و قمطره به درجه رفیع شهادت نایل آمد
#سالروز_ولادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام درایتا
🦋
🌼🦋
#طنـز_جبهـه 😜💣
| قبل از عملیات بود.🍃
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیمـ📞 به هم رزمامون خبر بدیم.🧐
ڪه تڪفیریا نفهمن.😉
| یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیمـ📞 گفتم :
همه چی آرومه من چقدر خوشبختم.
بدونید دهنم سرویس شده😁😂
پ ن ادمین ✍
دل یه مومنُ شاد میڪنم به نیت خشنودی خـ♥️ـدا
http://eitaa.com/khamenei_shohada
🦋
🌼🦋🍃
4_5884429418306208378.mp3
2.82M
❖✨﷽✨❖
🔰چرا دوستی باشهدا؟!
🎧 #بشنوید| دختر دانش آموز در راهیان نور
"خاطره ای از ارتباط یک دانش آموز با شهید مهدی ناصری
🥀شهیدان الگوی جذب جوانان
#راوی:حاج حسین کاجی
#التماس_دعای_فرج
http://eitaa.com/khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_سی_و_نه
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهلم 0⃣4⃣
قرار ست ڪه یڪ هفته درمشهد بمـــانیم.دوروزش به سرعت گذشت و درتمام این 48 ساعت تلفن همراهت خـــاموش بود📱 ومن دلواپس و نگران فقـــط دعایت می ڪردم..علی اصغرڪوچولو ب خاطر مدرسه اش همسفرمانشده و پیش سجـــاد مانده بود.. ازین ڪه بخـــواهم به خانه تان تمـــاس بگیرم وحالت رابپرسم خجالت می ڪشیدم پس فقـــط منتظر ماندم تا بالاخره پدریامادرت دلشوره بگیرندو خبری ازتو بمـــن بدهند..😩
چنگالم را درظرف سالاد فشار میدهم و مقـــدار زیادی ڪاهو باسس را ی جا میخـــورم...فاطمـــه ب پهلوام میزند
_ آروم بابا!همش مال توعه!
ادای مسخره ای در می آورم و بادهان پر جواب میدم..
_ دڪتر!دیرشده! میخـــام برم حرم!
_ وا خب همه قراره فردا بریم دیگه!
_ ن من طاقت نمیارم! شیش روزش گذشته! دیگه فرصت خاصــی نمونده!
فاطمـــه باڪنترل تلویزیون راروشن و صدایش راصفرمی ڪند!
_ بیا و نصفه شبی ازخرشیطون بیا پایین!
چنگالم را طرفش تڪون میدهم
_ اتفاقا این آقا شیطون پدرسوختس ڪه تو مخ تو رفته تامنو پشیمون ڪنی..
_ وااا! بابا ساعت سه نصفه شبه همه خـــوابن! 😴
_ من میخـــاام نماز صبح حرم باشم! دلم گرفته فاطمـــه!
یادت میفتم و سالاد را بابغض قورت میدهم.
_ باشه! حداقل ب پذیرش هتـــــل بگو برات اژانس بگیرن . پیاده نریا توتاریڪی!
سرم را تڪان میدهم و ازروی تخت پایین می آیم. درڪمد راباز می ڪنم ، لباس خـــــوابم را عوض می ڪنم و بجایش مانتوی بلند و شیری رنگم رامیپوشم...روسری ام را لبـــنانی میبندم و چادرم را سرمی ڪنم..
فاطمـــه باموهای بهم ریخته خیره خیره نگاهم می ڪند. میخندم و باانگشت اشاره موهایش را نشان میدهم
_ مثلن خلا شدی!
اخم می ڪند و درحالی ڪ بادستهایش سعی می ڪند وضـــع بهتری ب پریشانی اش بدهد میگوید
_ ایشششش! تو زائری یافوضـــول؟😜
زبانم را بیرون می آورم..
_ جفتش شلمان خانوم
اهسته از اتاق خارج میشوم و پاورچین پاورچین اتاق دوم سوئیت را رد می ڪنم..
ازداخل یخچـــال ڪوچڪ ڪنار اتاق ک بسته شڪلات و بطری آب برمیدارم و بیرون میزنم..تقریبا تا آسانسور میدوم و مثل بچـــه ها دڪمه ڪنترلش را هی فشار میدهم و بیخـــود ذوق می ڪنم! شاید ازین خوشحالم ڪ ڪسی نیست و مرا نمیبیند! اما یدفعه یاد دوربین های مداربسته می افتم و انگشتم را ازروی دڪمه برمیدارم.آسانسور ڪ میرسد سریع سوارش میشوم و درعرض ی دقیقه ب لابی میرسم...
در بخش پذیرش خــــاانومی شیڪ پوش پشت ڪامپیوتر نشسته بود و خمـــیازه می ڪشیدباقدمهای بلند سمتش میروم...
_ سلام خانوووم!شبتون بخیر...
_ سلام عزیزم بفرمایید..
_ ی ماشین تاحرم میخـــوااستم.
_ برای رفت و برگشت باهم؟
_ ن فقط ببره!
لبخند مصـــنوعی میزند و اشاره می ڪند ڪ مبل های چیده شده ڪنار هم بنشینم...
در ماشین را باز می ڪنم و پیاده میشوم..هوای نیمه سرد و ابری ومنی ڪ بانفس عطر خوش فضـــــا رامیبلعم. سرخم می ڪنم و ازپنجره به راننده میگویم
_ ممنون آقا! میتونید برید.بگید هزینه رو بزنن ب حساب.
راننده میانسال پنجره رابالا میدهد و حرڪت می ڪند.
چادرم را روی سرم مرتب می ڪنم و تا ورودی خواهران تقریبا میدوم.نمیدانم چرا عجله دارم.ازاینهمه اشتیـــاق خودم هم تعجب می ڪنم.هوای ابری و تیره خبراز بارش مهر میدهد.بارش نعمت و هدیه...بی اراده لبخـــند میزنم و نگاهم راب گنبد پرنور رضـــا ع میدوزم..
دست راستم رااینبار ن روی سینه بلڪ بالا می اورم و عرض ارادت و ادب می ڪنم. ممنون ڪ دعوتنامه ام را امضـــا ڪردی..من فدای دست حیدری ات! چقدر حیاط خلـــوت است...گویی ی منم و تنها تویی ڪ درمقابل ایستاده ای. هجـــوم گرفتگی نفس درچشمانم و لرزش لبهایم و دراخر این دلتنگی است ڪ چهره ام را خیس می ڪند.
ینی اینقدر زود باید چمـــدان ببندم برای برگشت؟ حال غریبی دارم...ارام ارام حرڪت می ڪنم و جلو میروم. قصـــد ڪرده ام دست خالی برنگردم.ی هدیه میخـــام..ی سوغاتی بده تابرگردم! فقط مخصوص من...! احساسی ڪ الان در وجودم میتپد سال پیش مرده بود! مقـــابل پنجره فولاد مینشینم...قرارگاه عاشـــقی شده برایم!ڪبوترهاازسرما پف ڪرده و ڪنارهم روی گنبد نشسته اند....تعدادی هم روی سقاخانه روی هم وول میخورند.زانوهایم را بغـــــل میگیرم وبانگاه جرعه جرعه ارامش این بارگاه ملڪوتی را با روح مینوشم.
صــورتم راروب اسمان میگیرم و چشمهایم را میبندم.ی لحظــه درذهنم چندبیت میپیچد..
_ آمده ام...
آمدم ای شاه پنــاهم بده..!
خط امانی ز گنــاهم بده...
نمیدانم این اشڪ ها از درماندگی است یا دلتنــگی...اما خوب میدانم عمــق قلبم از بار اشتباهات و گنــاهانم میسوزد..!
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
http://eitaa.com/khamenei_shohada
⚘﷽⚘
🖇فرازےاز #وصیتنـــــامہ
اما سخنی با مردم همیشه در صحنه و شهیــــدپــرور دارم و آن این است که مانند مردم کوفه حسین زمانتان را تنها نگذارید...
به یادنوجوانان لشکر روحالله
#شهید_محمــــد_مختــــاران🌷
#شبتون_شهدایی
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #دوشنبه ، مورخ👇
دوم(۲)، دی(۱۰)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲۶ربیعالثانی۱۴۴۱
۲۳دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_قاضی_الحاجات
🔹️حدیث امروز: به راستی که خداوند عزوجل برای شر، قفلهایی گذارد و کلید آن قفلها را شراب قرار داد و دروغ از شراب بدتر است. #امام_باقر(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
مناسبتی نداریم
🔴۹روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۷روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
سلام ای یوسف کنعان زهرا
سلام ای روح و قلب و جان زهرا
دعا کن که شود وقت ظهورت
قسم بر دیده گریان زهرا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷جستجوگران نور یا همان #تفحصگران، دنبال کننده راه پر نور💫 و آگاهی شهدا هستند❣ و در راه فداکاری و ایثاری که در پیش میگیرند، حتی از تقدیم جان شیرین خود هم دریغ نمیکنند🕊🌷
🌷لذت پیدا کردن نشانهای هر چند کوچک از پیکر شهداو امید دادن به دل پدران و مادران شهدا تنها چیزی است که یاران تفحص را به مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس میکشاند و گاهی رزق شهادت و گاهی هم زرق جانبازی را برای آنها رقم میزند.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#شهید_تفحص_محمود_غلامی
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌷جستجوگران نور یا همان #تفحصگران، دنبال کننده راه پر نور💫 و آگاهی شهدا هستند❣ و در راه فداکاری و ا
🌷 #معرفی_شهید
#شهید_محمود_غلامی
نـام پـدر :خیراله
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۶/۰۵/۰۷
مـحل تـولـد :تهران
تـاریخ شـهادت :۱۳۷۴/۱۰/۰۲
مـحل شـهادت :فکه
عـملیـات :تفحص شهدا
✍ #دستنوشته #شهید_تفحص_محمود_غلامی
🔰من خدا را تا زنده هستم برای این نعمت عظیم شکر میکنم که این توفیق را به من داد تا مدتی در راه خودش با دشمنان اسلام در جبهه حضور داشته باشم و با آنان مبارزه کنم و از این ناراحتم که چرا نتوانستم کاملا تمام روزها را در این دانشگاه الهیات شرکت کنم.
ما باید طبق فرموده پیامبر اسلام(ص) و بعد از 8 سال دفاع در برابر دشمنان به مبارزه با نفس اماره و شیطان بپردازیم تا همان طور که در جنگ توانستیم در مقابل دشمنان سربلند بیرون آییم و دشمنان خارجی را در جنگ نابود کنیم و پیروز شویم با همان اعتقاد و ایمان می توانیم به دشمنان خارجی و داخلی غلبه کنیم و مخالفان انقلاب اسلامی را از این کیان ناامید کنیم 🕊🥀
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌷جستجوگران نور یا همان #تفحصگران، دنبال کننده راه پر نور💫 و آگاهی شهدا هستند❣ و در راه فداکاری و ا
#جستجوگران_نور
#گمنام ها بررمل های #فکه آرمیده بودن ومنتظر جستجوگران نور-.محمود وسعید شاهدی- قدم بر می داشتند که به استقبال شهدا بروند ولی گویا دست تقدیر ، بدرقه زمان ۲/۱۰/۷۴ را برای پرواز رقم زد.وقبر شهید تفحص محمود غلامی در قطعه ۲۹ ردیف۱۴ شماره۷ بالای مزار شهید شاهدی سنگ نشانی برای جستجوگران شهدا شد.🕊🥀
❣اینسطرجاده هاکهبهصحرانوشته اند
❣یاران رفته با قلم پا نوشته اند
❣لوحمزارهاهمهسربستهنامههاست
❣کز آخرتبهمردم دنیا نوشته اند
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#شهید_تفحص_سعید_شاهدی
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#جستجوگران_نور #گمنام ها بررمل های #فکه آرمیده بودن ومنتظر جستجوگران نور-.محمود وسعید شاهدی- قدم بر
#معرفی_شهید
نـام پـدر :تقی
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۷/۱۲/۲۰
تـاریخ شـهادت :۱۳۷۴/۱۰/۰۲
#شهید_سعید_شاهدی
در سال ۱۳۴۸ در خیابان قصرالدشت شهر تهران به دنیا آمده و در اخلاق و ادب و مهربانی زبانزد بود. علاقه وافر سعید به شهدا به ویژه شهدای دفاع مقدس از جمله مواردی است که تا پیش از شهادت وی هر وقت که نام سعید شاهدی به میان میآمد، همه میگفتند که سعید هم شهید میشود.🕊🥀
🌷سعید شاهدی در روز دوم دی ماه سال ۱۳۷۴، در ارتفاعات ۱۱۲ فکه بر اثر انفجار مین جام شهادت را نوشید و گرد یتیمی بر چهره تنها فرزندش محمد صادق نشست
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
@khamenei_shohada
✍ #کلام_شهدا
🔺از خواهران می خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا (س).رعایت کنند، نه مثل حجاب های امروز؛ چون این حجاب ها بوی حضرت زهرا(س) را نمی دهد...😔
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهل_و_یکم 1⃣4⃣
ی قطره 💧روی صـــورتم میچڪد ودرفاصـــله چند ثانیه یڪی دیگ...فاصله ها ڪم و ڪم تر میشود و میـــبارد رأفت از آسمـــان بهشت هشتم!
ڪف دستهایم را باز می ڪنم و بااشتیاق لــــطافت این همه لطف رالمس می ڪنم. یادت و التمـــاس دعای تو...زمزمه می ڪنم:
_ الیس الله ب ڪاف عبده و ....
ڪ دستی روی شانه ام قرار میگیرد و صـــــدای مردانه ی تو درگوشم میپیچد و ادامه آیه را میخـــــانی..
_ و یخـــــوفونڪ بالذین من دونه...
چشمــهایم را باز می ڪنم و سمت راستم رانگاه می ڪنم. خودتی!!اینجـــــا؟😍😍 ...چشمهایم راریز می ڪنم و با تردید زمزمه می ڪنم
_ عل...علــی!
لبخـــند میزنی و باران لبخندت را خیس می ڪند!
_ جـــــاانم!؟💖
ی دفعه ازجا میپرم و سمتت ڪامل برمیگردم. ازشوق یقــــه پیرهنت را میگیرم و باگریه می گویم..
_ تو...تو اومدی!!..اینجــــا!! اینجا...پیش...پیش من!
دستهایم را می گیری و لب پایینت راگاز می گیری..
_ عه زشته همه نگامــون می ڪنن!...آره اومدم!
شوڪه و ناباورانه چهره ات رامی ڪاوم.انگار صـــدسال میشود ڪ ازتو دور بودم...
_ چجوری تواین حرم ب این بزرگی پیـــدام ڪردی!؟اصلا ڪی اومدی!؟...چرا بی خبر؟؟...شیش روز ڪجا بودی...گوشیت چرا خـــاموش بود! مامان زنگ زد خونه سجـــاد گفت ازت خبر نداره..من...
دستت راروی دهـــــانم میذاری...
_ خب خب...یڪی یڪی! ترور ڪردی مارو ڪ!😃
یدفعه متوجه میشوی دستت راڪجا گذاشته ای.باخجــالت دستت را می ڪشی ...
_ ی ساعت پیش رسیدم.آدرس هتــلو داشتم.اما گفتم این موقـــع شب نیام...دلمم حرم میخـــواست و ی سلام!..بعـــدم یادت رفته ها!خودت روز آخر لو دادی روبروی پنجـــره فولاد! نمیدونستم اینجـــایی...فقـــط...اومدم اینجا چون تو دوست....داشتی!
آنقدر خوب شده ای ڪ حس می ڪنم خـــوابم! باذوق چشمهایت را نگاه می ڪنم...خدایا من عاششششق این مردم!! ممنون ڪ بهم دادیش!🙏
_ ا! بازم ازون نگاه قورت بده ها! چیه خب؟...ن ب اون ترمزی ڪ بریدی...ن ب این ڪ...عجب!
_ نمـــیتونم نگات نڪنم!
لبخـــندت محو میشود و یدفعه نگاهت رامیچرخـــانی روی گنبد...حتمن خجالت ڪشیدی!نمیخـــام اذیتت ڪنم.ساڪت من هم نگاهم را میدوزم ب گنـــبد...باران هرلحظه تندتر میشود..گوشه چـــادرم را می ڪشی
_ ریحـــانه!پاشو الان خادما فرشارو جمـــع می ڪنن...
هردو بلنـــد میشویم و وسط حیاط می ایستیم.
_ ببینم دعام ڪردی؟
مثل بچـــه ها چندباری سرم راتڪان میدهم
_ اوهوم اوهوم!هرروز ...
لبخـــند تلخی میزنی و ب ڪفش هایت نگاه می ڪنی.سرت راڪ پایین میگیری موهای خیست روی پیشـــانی میریزد...
_ پس چرا دعات مستجـــاب نمیشه خانووم؟😔
جوابی پیدا نمی ڪنم..منظورت را نمیفهمم..
_ خیلی دعاڪن..اصــرار ڪن ... دست خالی برنگردیم ...
بازهم سڪوت می ڪنم.سرت را بالا میگیری و ب آسمـــان نگاه می ڪنی
_ اینم دلش گرفته بودا! یهو وسطش سوراخ شد!
میخندم و حرفت راتایید می ڪنم.
_ خب حالا میخـــای همینجا وایسی وخیس بخوری؟
_ نچ!
ڪنارم می ایستی و باشانه تنه میزنی
_ خب پس برو زیر اونجـــا ڪ سقف داره تا نچـــاییدیم...
میدویم و گوشه ای پناه میگیریم..لحــظه به لحــظه باتو بودن برایم عین رویاس... توهمـــــانی هستی ڪ ی ماه برایش جنگیدم!صـــحن سراسر نور شده بود.آب روی زمین جمـــــع شده وتصـــویر گنبد را روی خود منعـــڪس می ڪند..بوی گلاب و عطر خاص مقـــدس حال و هوایی خاص دارد.زمزمه خـــواندن زیارت عاشورایت درگوشم میپیچد...مگر میشود ازین بهتر؟❣ ازسرما به دستت میچسبم و بازوات رامیگیرم..خط ب خط ڪ میخـــوانی دلم رامیلرزانی!نگاهت می ڪنم چشمهای خیس و شـــانه های لرزانت ....
من پاڪی ات را #دوست_دارم..
یدفعه سرت راپایین میـــندازی...
وزمزمه ات تغییر می ڪند..
_ منو یڪم ببین..
سینه زنیم رو هم ببین..
ببین ڪ خیس شدم...
عرق نوکری ببین...
دلـــــم یجوریه..
ولی پراز صبوریه..!
چقد شهید دارن میـــارن ازتو سوریه..
چقد...شهید...
منم باید برم....
برم ...
ب هق هق میفتی😭...مگر مرد هم...
گویی قلـــبم رافشار میدهند...باهر هق هق تو!...
ی لحـــظه دردلم میگذرد
توزمینی نیستی!....آخرش میپری!
اطلب العشـــق من المهد الی تا ب ابد..
باید این جمـــله برای همه دستور شود...
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
چشمهایت راباز ڪن
وببین اے شهیـــد،
من ڪہ نہ!تمام دنیـا
مبهوت چهرهے زیبایت گشتہاند
زیبادلکندے ازتمام تعلقاتدنیوے
وچہ خریدارے داشتے تو
| #شهیـــد_بـابکـــ_نورے_هـریـس |
#شبتون_شهدایی
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #سهشنبه ، مورخ👇
سوم(۳)، دی(۱۰)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲۷ربیعالثانی۱۴۴۱
۲۴دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_ارحم_الراحمین
🔹️حدیث امروز: هرگاه زنا و ربا در جایی آشکار شود، مردم آنجا خود را در عذاب خدا افکندهاند. #رسول_اکرم(ص)
🔸️رویدادهای امروز:
روز ثبت احوال
عملیات کربلای۴
🔴۸روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۶روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
#تلنگر
از شخصی پرسیدند :
تا بهشت چقدر راه است ؟ 👣
گفت : یک قدم
گفتند : چطور ؟
گفت : مثل شهیدان یک پایتان را که روی نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان در بهشت است .
#صبحتون_شهدایی