بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل_دو
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهل_دو 2⃣4⃣
نعمــت و ڪرم زمین را خیس و معطر می ڪند.. هوا رفته رفته سردتر میشود و تو سربه زیر آرام به هق هق افتاده ای..دستهایم راجــلوی دهانم میگیرم و ها می ڪنم،ڪمی پاهایم را روی زمین تڪان تڪان میدهم.چیزی ب اذان صـــبح نمانده..بادستهای خودم بازوانم را بغـــل میگیرم و بیشتر به تو نزدیڪ میشوم..
چن دقیقه ڪه میگذرد با ڪناره ڪف دستت اشڪ هایت را پاڪ می ڪنی و میخـــندی..😅
_ فڪرشم نمی ڪردم به این راحتی حاضــر شم گریه ڪردنم رو ببینی...
نگاهت می ڪنم.پس برایت سخت است مرد بودنت را اشڪ زیر سوال ببرد!؟. ..دستهایت را بهم میمــالی و ڪمی ب خود میلرزی ..
_ هوا یهو چقـــد سرد شد!! چرا اذان نمیده..؟
این جمــله ات تمام نشده صدای📣 الله اڪبر در صحن میپیچد..تبسم دل نشینی می ڪنی..
_ مگه داریم ازین بهتر خــدا ؟..
و نگاهت را بمـــن میدوزی..
_ خانوم شما وضـــو داری؟! ...
_ اوهوم
_ الان بخـــاطر بارون توحیاط صف نمـــاز بسته نمیشه.باید بریم تو رواقا....ازهم جدا شیم..
ڪمی مڪث و حرفت را مزه مزه می ڪنی
_ چطوره همینجا بخـــونیم؟😉....
_ اینجا؟..رو زمین؟
ساڪ دستی ڪوچیڪ ت را بالا میآوری،زیپش را باز می ڪنی و چفیه ات را بیرون می ڪشی...
_ بیا! سجـــادت خانوم!
با شوق نگاهت می ڪنم.دلم نمی آید سرمارا ب رویت بیاورم.گردنم را ڪج می ڪنم و میگویم
ـ چشم! همــینجا میخونیم..
توڪمی جلوتو می ایستی و من هــم پشت سرت..عجب جایی نمـــازجماعت میخـــانیم!!! صحن الرضـــاع،باران عشـــــق و سرمایی ڪ سوزشش از گرماست! گرمـــای وجوووود تو! چادرم را روی صـــورتم می ڪشم و اذان و اقامه را آرام آرام میگویم..نگاهم خیره ب چهارخانه های تیره خطـــوط سفید چفیه ی توست..انتـــظارداشتم اذان و اقامه را تو زمزمه ڪنی،اما سڪوتت انتظارم را می شڪند..دستهایم را بالا می آورم تا اقامه ببندم ڪ یدفعه روی شانه هایم سنگینی میخـــابد..گوشه ای از پارچه تیره روی چهره ام راڪنار میزنم. سوئی شرتت راروی شانه هایم انداخـــته ای و روب رویم ایستاده ای....
پس فهمـــیدی سردم شده!فقط خـــواسته بودی وقتی این ڪار راڪنی ڪ من حواسم نیست...
دستهایت را بالا میآوری، ڪنارگوشهایت و صدای مردانه ات
_ اللـــــه اڪبر...
ی لحـــظه اقامه بستن رافراموش می ڪنم و محو ایستادنت مقـــابل خداوند میشوم..سرت را پایین انداختــه ای و باخــواهش و نیاز ڪلمه به ڪلمه سوره ی حمــد را به زبان می آوری..آخر حاجتت را میگیری آقای من!
اقامه میبندم..
_ دورڪعت نمـــــاز صبح به اقامه عشــ💖ـق ب قصد قربت...اللــــه اکبر...
هوای سرد برایم رفته رفته گرم میشود..لباست گرمای خودرا لمـــس وجودت دارد...میدانم شیرینی این نمـــاز زیر دندانم میرود و دیگر مانند این تڪرار نمیشود..همه حالات بازمزمه تومیگذرد..
رڪعت دوم،بعداز سجده اول و جمـــله ی "استغفرالله ربی و اتوب الیه " دیگر صدایت را نمیشنوم...حتم دارم سجده آخر را میخـــواهی باتمـــام دل و جان بجا بیاوری..سراز مهر برمیدارم و تو هنوز درسجـــده ای...تشهد و سلامم را میدهم و هنوز هم پیشانی ات درحال بوسه ب خاڪ تربت حســـین ع است..چنددقیقه دیگر هم...چقدر طولانی شد! بلند میشوم و چفیه ات را جمـــــع می ڪنم.نگاهم را سمت سرت میگردانم ڪ وحشت زده ماتم میبرد... تمــــام زمین اطراف مهرت میدرخشد از خون!!!...😱
پاهایم سست وفریاد درگلویم حبس میشود..دهانم راباز می ڪنم تاجیغ بڪشم اما چیزی جز نفس های خفه شده و اسم تو بیرون نمی آید...
_ ع...ع...علــــی...؟؟
خادمی ڪ دربیست قدمی ما زیر باران رامیرود،میچرخد سمت ما و مڪث می ڪند...دست راستم راڪ ازترس میلرزد ب سختی بالا می آورم و اشاره می ڪنم..میدود سوی ما و درسه قدمی ڪه میرسد با دیدن زمیـــــن و خون اطرافت داد میزند..
_ یاامام رضــــاع....
سمت راستش را نگاه می ڪند و صدا میزند..
ـ مشدی محمـــد بدوبیا بدو...
آنقدر شوڪه شده ام ڪ حتی نمیتوانم گریه ڪنم... خـــادم پیر بلندت می ڪند و پسر جوانی چندلحـــظه بعد میرسد و با بی سیم درخـــواست آمبولانس می ڪند...
خادم درحالی ڪه سعی می ڪند نگهت دارد بمــن نگاه می ڪند و میپرسد
_ زنشی؟؟؟...
اما من دهانم قفـــل شده و فقط میلرزم...
_ باباجون پرسیدم زنشی؟؟؟؟
سرم رابه سختی تڪان میدهم و ...ازفڪر این ڪه " نڪند به این زودی تنهایم بگذاری " روی دوزانو می افتـــــم...
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada
هدایت شده از عمود1452
4_5868526954000418289.mp3
1.16M
❖✨﷽✨❖
🔮 #عمود_1452 🔮
اشکهای روضه.....
میدونم انشالله شهید میشم....
👇🌹یادشهدای غواص
@amode1452
••●❥✧❥●•
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ما میفهمیم ڪہ دست بستہ
زیرخاڪ تنفس یعنی چہ !
ومامیفهمیم عملیات لورفتہ
یعنی چہ !
و میدانیم ڪہ
#نهرخین چہ دید م چہ شنیدم
وچہ استشمام ڪردیم .. ! 🍃
#سالگرد_ڪربلای۴
#شـهدای_غـواص
#شبتون_شهدایی
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #پنجشنبه ، مورخ👇
پنجم(۵)، دی(۱۰)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲۹ربیعالثانی۱۴۴۱
۲۶دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #لا_اله_الا_الله_الملک_الحق_المبین
🔹️حدیث امروز: فرزندم! بعد از تقوایالهی، از گرفتن دوستِشایسته نگذر. #لقمان_حکیم(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
شهادت استاد نجاتالهی به دست رژیم پهلوی
🔴۶روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۴روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
عاشق دیدار روی تو
بگو با طعم دل تنگی
چه سازد
روز هایش گریه و
شبها سرش
بر روی دامان غم است
#صبحتون_امام_زمانی
صداهایمان
روز بہ روز ضعیفتر مےشود.
عهدهایمان
هم بہ مرور سست تر
بیسیم را بہ زمین بگذار
و دیگر وضع را گزارش مده!
ما بہ اندازه مردانگیتان
#شرمنده_ایم
#دفاع_مقدس
#جزیره_مجنون
#صبحتون_شهدایی
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، بزرگتر از پاداش عفيف پاكدامنی نيست كه قدرت بر گناه دارد و آلوده نمی گردد، همانا عفيف پاكدامن، فرشته ای از فرشته هاست.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت474
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
#معرفی_شهدا
#شهید_ماشااله_بوجاری_آرانی🌷
▫️نام پدر : نصراله
▫️تاریخ تولد: ۱۳۳۰/۱/۰۲
▫️تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۰۵
🔰 #فرازی_از_وصیتنامه_شهید
🌷پیامم به امّت شهیدپرور ! ای امّت وای بر کسانی که این سخنان امام را می شنوند امّا به دنبال مال دنیا می روند و خدا را فراموش می کنند . ای ملّت نماز جمعه را اهمیّت دهید که نماز جمعه دشمن شکن است .🌷
❣ای دوستان ! من از شما می خواهم که جبهه ها را پُر کنید و در پشت جبهه از مال و ناموس مردم حفاظت نمایید و در پایگاه ها حضور فعّال داشته باشید .❣
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
قسمت اول.mp3
1.31M
#کتاب_صوتی
🌹خدای خوب ابراهیم🌹
💠 قسمت اول
✅ همه چیز دست خداست
🎧 لطفا با #هدفون گوش دهید...
📖 جهت خرید کتاب، با شمارهی زیر تماس بگیرید.
📱 09103521454
📝 تهیه شده در جبهه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🆔 @khamenei_shohada
#خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_محمد_رضا_فراهانی
🌸شش روز از جنگ گذشته بود که شهید شد. #خوابش را دیدم. بغلش کردم و پرسیدم:
" سراغ ما رو نمی گیری؟ "
🌸جواب نداد. دوباره گفتم:
" تا نگی اون دنیا چه خبره رهات نمی کنم. "
🌸اصرارم را که دید گفت:
" فقط یه مطلب می گم، اون هم این که ما شهدا، شب های جمعه می ریم خدمت آقا ابا عبدالله. " 🌸
✅ راوی: حاج علی اکبر مختاران
📚منبع: ماه نامه جاودانه ها، شماره ۶، ص۶
📣📣📣📣
📣تـــوجه تـــوجه📣
✅زمان اتمام بنر گیری روز تولد حضرت زینب س
زودتر دوستان رو به چالش دعوت کنید
تنها چهار روز دیگر زمان دارید برای ثبت بنرهای چالش
حدنصاب چهل شرکت کننده هست،کمتر از اون چالش لغو خواهد شد🎁🎁🎁
نگید نگفتیم این هزار مرتبه👉
@chaleshmoshtarak
تفحصیکهبهشهادت سیدعلیختم شد/
شکرگزار #شهادت فرزندانم بودم
مادر شهیدان موسوی گفت:
پسرم داماد سه ماهه بود که برای #تفحص شهدا به دوکوهه رفت.
به او گفتم کمی بیشتر کنار همسرش بماند اما گفت که:
«مادران شهدا چشمانتظار بازگشت پیکر پسرانشان هستند، باید بروم.»
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهدای_تفحص
#باز_پنجشنبه_و_یاد_شهدا_با_صلوات
#خاطرات_شهـدا
داستان #تفحص
بعداز حدود 10-11سال پیکرش برگشت ... یک مقدار استخوان،پیچیده در کفن !
می گفت :مدیر کل بنیاد شهید ،آن زمان،آقای اسماعیلی بود...، راجع به این شهید عزیز به او می گوید:"آقا!فردا،در مشهد،روز تشییع این شهیده ! ماشین رو روشن کن و یکسره برو تا مشهد؛ طوری که صبح مشهد باشید ."
واو هم قبول می کند . . .
می گفت : پیکر شهید را داخل ماشین گذاشتیم وحرکت کردیم!به لطف خدا آقای عابدی هم با من همراه شد .
آقای عابدی از کارمندان بنیاد بود که الآن هم در بخش حراست مشغول هستن ؛یک آدم با خدا...جانباز و از جامانده های دوران دفاع ... .علاقه ی شدیدی هم به امام رضا (علیه السلام) دارد ،طوری که گاهی مرخصی می گیرد برای زیارت یک روزه !
ادامه دارد ،،،،،،،
۱
🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل_دو
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهل_و_سوم 3⃣4⃣
باگوشه ی روسری اشڪ روی گونـــــه ام را پاڪ می ڪنم.
دڪتر سهرابی ب برگه ها و عڪسهایی ڪ درساڪ💼 ڪوچڪ ت پیدا ڪرده ام نگاه می ڪند..بااشاره خـــاهش می ڪند ڪ روی صندلی بنشینم.. .من هم بی معطلی مینشینم و منتـــظر میمانم..عینڪ ش راروی بینی جاب جامی ڪند...
_ امم...خب خانوم..شماهمسرشونید؟
_ بله!...عقدڪرده...
_ خب پس احتمـــالش خیلی زیاده ڪ بدونید...
_ چیرو؟😩
بااسترس دستهایم راروی زانوهایم مشت می ڪنم..
_ بلاخره بااطلاع ازبیمـــاریشون حاضرب این پیوند شدید...
عرق سرد روی پیشانی و ڪمرم مینشیند...
_ سرطان خون!یڪی ازشـــایع ترین انواع این بیمـــاری...البته متاسفانه برای همسرشما...ی ڪم زیادی پیش رفته!
حس می ڪنم تمـــام این جمله ها فقط توهم است و بس! یاخـــابی ڪ هرلحظه ممڪن است تمـــام شود...
لرزش پاهاو رنگ پریده صورتم باعث میشود دڪتر سهرابی ازبالای عینڪ ش نگاهی ممـــلو ازسوالش را بمن بدوزد
_ مگه اطلاع نداشتید..❓
سرم راپایین میندازم ،و ب نشان منفی تڪانش میدهم.سرم میسوزدو بیشترازآن قلــ💔ــبم..
_ ینی بهتون نگفته بودن؟....چندوقته عقدڪردید؟
_ تقریبا دوماه...
_ امااین برگه ها....چندتاش برای هفت هشت ماه پیشه!همسرشما ازبیمــــاریش باخبربوده..
توجهی ب حرفهای دڪتر نمی ڪنم.این ڪ تو...توروز خــــاستگاری بمن...نگفتی!! من ... تنها ی چیز ب ذهنم میرسد
_ الان چی میشه؟...
_ هیچی!...دوره درمانی داره!و...فقـــط باید براش دعا ڪرد!
چهره دڪتر سهرابی هنوز پراز سوال و تعجب بود!شاید ڪارتو را هیچ ڪس نتواند بپذیرد یاقبـــول ڪند...
بغض گلویم رافشارمیدهد.سعی می ڪنم نگاهم را بدزدم و هجـــوم اشڪ پراز دردم را ڪنترل ڪنم.لبهایم راروی هم فشارمیدهم ..
_ ینی...هیـــــچ..هیچ ڪاری...نمیشه?..
_ چرا..گفتم ڪ خانوم.ادامه درمان و دعا.باید تحت مراقبت هم باشه...
_ چقد وقت داره؟
سوال خودم...قلـــبم را خرد می ڪند
دڪتر بازبان لبهایش را تر می ڪند و جواب میدهد
ـ باتوجه به دوره درمانی و ...برگه و...روند عڪسها!وسرعت پیشروی بیمـــاری...تقریبا تا چندماه...البته مرگ و زندگی فقـــــط دست خداست!..
نفسهایم ب شماره می افتد.دستم راروی میزمیگذارم و ب سختی روی پاهایم می ایستم.
_ ڪی میتونم ببینمش؟..
سرم گیـــج میرود و روی صندلی میفتم..دڪتر سهرابی از جا بلند میشود و دری لیوان شیشه ای بزرگ برایم آب میریزد..
_ برام عجیبه!..درڪ می ڪنم سخته! ولی شمایی ڪ از حجـــاب خودتون و پوشش همسرتون مشخصه خیـــلی بقول ماها سیمـــتون وصله...امیدوار باشید..ناامیدی ڪار ڪساییه ڪ خــــــداندارن!...
جمـــله آخرش مثل ی سطل آب سرد روی سرم خالی میشود..روی تب ترس و نگرانی ام..
#من_ڪ_خـــدا_دارم_چرانگرانی؟..
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
#سالروز_ولادت
🕊محل تولد قزوین
🕊تاریخ تولد ۱۳۳۸/۱۰/۰۵
استان محل شهادت بصره
🔰 #فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_محمد_سعید_امام_جمعه_شهیدی
❣ولایت فقیه را باید از دل و جان بپذیریم.❣
ختم #صلوات به نیت شادی روح شهید عزیز سهم هرکس ۱۴ صلوات تقدیم به ساحت مقدس آقا امام زمان
#شبتون_شهدایی
هدایت شده از بصیـــــــــرت
💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥
کانالهای وابسته به کانال استیکروتحت حمایت کانال امام خامنه ای شهدا
http://eitaa.com/joinchat/3683975181Cd7403b6b80
♨️کانال شهدا استیکر👆👆
💮🔱💮🔱💮🔱💮🔱💮🔱💮🔱
https://eitaa.com/serchsticker
💯بانک جستجوی استیکر👆👆
💮⚜💮⚜💮⚜💮⚜💮⚜💮⚜
http://eitaa.com/joinchat/3120431120Cf5d865eec7
♨️گالری قاب عکس و المان های طراحی پوسترها💯👆👆
💮⚜💮⚜💮⚜💮⚜💮⚜💮⚜
@khamenei_shohada
سلام آقا
دوباره #جمعه و
دل در هوای دیدنت
دائم تلاطم می کند
دست و پای خویش را
گاهی
چنان گم می کند
که فقط #یابنالحسن یابن الحسن
شاید که آرامش کند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صبح_آدینه_تون_امام_زمانی
❣هرانسانے
لبخندے از
خداوند است ...
سلام بر شهیــ🌷ــدان
ڪہ زیباترین
لبخند خداوندگارند...
#شهید_عباسعلی_کشاورزیان
🌷نام پدر :محمدعلی
🌷تاریخ تولد :۱۳۳۵/۰۵/۰۱
🌷محل تولد :دامغان
🌷تاریخ شهادت :۱۳۶۰/۱۰/۰۶
🌷محل شهادت :گيلان غرب
🌷نام عملیات :مطلع الفجر
#سالروز_شهادت
بصیـــــــــرت
❣هرانسانے لبخندے از خداوند است ... سلام بر شهیــ🌷ــدان ڪہ زیباترین
🔰 #فرازی_از_زندگینامه
🌷🕊بعد از اخذ دیپلم به دانشکده ی افسری رفت و موفق شد مدرک کارشناسی خود را از این دانشکده بگیرد.
در زمان جنگ تحمیلی در منطقه ی گیلان غرب خدمت می کرد و در جبهه ی حق علیه باطل می جنگید تا دست استکبار را از کشورش کوتاه کند او در زمان اعزامش ازدواج کرده بود و نامزد داشت.و در طول مدت خدمتش در جبهه یک بار هم مجروح شده بود و در زمان شهادتش ترکش در پایش بود.🕊🌷
🌼وی در تاریخ ۱۳۶۰/۱۰/۰۶ در منطقه ی گیلان غرب،فرماندهی یک تیپ تکاور را به عهداه داشت و در حین انجام وظیفه بر اثر اصابت ترکش،به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پیکر مطهرش در روستای وامرزان به خاک سپرده شد🌼
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#شهید_عباسعلی_کشاورزیان
🔰🔰🔰🔰
#تم و والپیپر دخترونه پسرونه ، مذهبی، شهدایی و استیکرهای رایگان❣
http://eitaa.com/joinchat/3683975181Cd7403b6b80