#طنزجبهه
وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.
یکی از مأموران پرسید:
- پسر جان اسمت چیه؟
- عباس
- اهل کجا هستی؟
- بندرعباس.
- اسم پدرت چیه؟
- به او می گویند حاج عباس!
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:
- کجا اسیر شدی؟
- دشت عباس!
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی!
و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت:
- نه به حضرت عباس😅😂
ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#طنزجبهه
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ
*لبخند بزن بسیجی *
از خانه آقاجانم آورده ام
افراد با یکی از بچه ها که در واحد تدارکات لشکر کار می کرد و شکم آورده بود، شوخی داشتند. او را به هم نشان می دادند و آهسته می گفتند: «بزنیم به تخته، تدارکات به برادران ما ساخته است». او که می شنید جواب می داد: «والله به حضرت عباس(ع) از خانه آقاجانم آورده ام. تدارکات گورش کجاست که کفن داشته باشد. این وصله ها به تدارکات لشکر نمی چسبد!»
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada