ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۱۷۶
.
.
.
.
بچهها در را برایش باز کرده بودند. وقتی مرا با آنها حال و روز دید،نشست و کلی برایم حرف زد. از فامیل و دوست و آشنا که هفت هشت تا بچه داشتند،از خانوادههایی که حسرت یک بچه مانده بود روی دلشان،از کسانی که به خاطر ناشکری زیاد بچهٔ سالمی نداشتند. حرفهای خانم دارابی آرامم میکرد. بلند شد سفره را انداخت و غذا را کشید و با اصرار خواست غذا بخورم. میگفت:«گناه دارد این بچهها را غصه نده. پدرشان که نیست. اقلاً تو دیگر اوقات تلخی نکن.»
چند هفتهای طول کشید بالاخره با خودم کنار آمدم و به این وضع عادت کردم.
یک ماه بعد صمد آمد. این بار میخواست دو هفتهای همدان بماند. برخلاف همیشه این بار خودش فهمید بار دارم. ناراحتی ام را که دید، گفت:«این چیزها ناراحتی ندارد. خیلی هم خوشحالی دارد. خدا که دور از جان،درد بیدرمان نداده،نعمت داده. باید شکرانهاش را به جا بیاوریم. زود باشید حاضر شوید،میخواهیم جشن بگیریم.»
خودش لباس بچهها را پوشاند. حتی سمیه را هم آماده کرد و گفت:«تو هم حاضر شو، میخواهیم برویم بازار.»
اصلاً باور کردنی نبود،صمدی که هیچ وقت دست بچههایش را نمیگرفت تا سر کوچه ببرد،حالا خودش اصرار میکرد با هم برویم بازار. هرچند بیحوصله بودم،اما از اینکه بچهها خوشحال بودند، راضی بودم. رفتیم بازار مظفریه همدان. برای بچهها اسباب بازی و لباس خرید؛آن هم به سلیقه خود بچهها. هرچه میگفتم این خوب نیست یا دوام ندارد،میگفت:«کارت نباشد، بگذار بچهها شاد باشند. میخواهیم جشن بگیریم.»
@Baserin313
ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۱۷۷
.
.
.
.
آخر سر هم رفتیم مغازهای و برای من چادر و روسری خرید. یک پیراهن بلند و گشاد هم خرید که گلهای ریز و صورتی داشت با پس زمینهٔ نخودی و سفید. گفت:«این آخرین پیراهن حاملگی است که میخری دیگر تمام شد.»
لب گزیدم که یعنی کمی آرامتر. هر چند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان را نمیشنید،با این حال خجالت میکشیدم.
وقتی رسیدیم خانه،دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچهها با خوشحالی میآمدند لباسهایشان را به ما نشان میدادند. با اسباب بازیهایشان بازی میکردند. بعد از ناهار هم آنقدر که خسته شده بودند،همانطور که اسباب بازیها دستشان بود و لباسها بالای سرشان، خوابشان برد.
فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت،حس قشنگی داشتم. فکر میکردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بیحوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم. آبگوشتم را بار گذاشتم. بچهها را بردم و شستم. حیات را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینتها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود. برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در میخندید و میآمد. بچهها دورهاش کردن و ریختند روی سر و کولش. توی هال که رسید، نشست. بچهها را بغل کرد و بوسید و گفت:«به به قدم خانم!چه بوی خوبی راه انداختهای.»
خندیدم و گفتم:«آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری.» بلند شد و گفت:«اینقدر خوبی که امام رضا(ع)میطلبدت دیگر.»
@Baserin313
ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۱۷۸
.
.
.
.
با تعجب نگاهش کردم. بالا باوری پرسیدم:«میخواهیم برویم مشهد؟!»
همانطور که بچهها را ناز و نوازش میکرد. گفت:«میخواهید بروید مشهد؟!»
آمدم توی هال و گفتم:«تو را به خدا! اذیت نکن راستش را بگو.»
سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت:«امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشتهاند. رفتم ته و توی قضیه را درآوردم. دیدم فرصت خوبی است. اسم تو را هم نوشتم.»
گفتم:«پس تو چی؟!»
موهای سمیه رو بوسید و گفت:«نه دیگه مامانی، این مسافرت فقط مخصوص خانمهاست. باباها باید بمانند خانه.»
گفتم:«نمیروم. یا با هم میرویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچهها بروم.»
سمیه را زمین گذاشت و گفت:«اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنه ام. اسمت را نوشتهام،باید بروی. برای روحیهات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه میدارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم.»
گفتم:«شینا که نمیتواند خودت که میدانی از وقتی سکته کرده،مسافرت برایش سخت به زور تا همدان میآید. آن وقت این همه راه! نه،شینا نه.»
گفت:«پس میگویم مادرم باهات اینطوری دست تنها هم نیستی.»
گفتم:«ولی چه خوب میشد خودت میآمدی.»
گفت گفت:«زیارت سعادت و لیاقت میخواهد که من ندارم.»
@Baserin313
برای جبران کردن اینکه چند شب اخیر نتونستیم بفرستیم امشب .۵. پارت فرستادیم🌱
باز هم ببخشید🌷🌷
#اوخواهدآمد
یادآوری
❤️روز پانزدهم چله عاشقی❤️
دعای عهد رو به نیت سلامتی وفرج امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و لیاقت سربازی حضرت میخوانیم.
🧡 جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد...
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
@Baserin313
مقام عرشی حضرتزهرا_15.mp3
10.54M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۱۵
✨ پیچ تاریخی و نهایی تاریخ، قبل از ایجاد حکومت جهانی آخرین فرزند حضرت زهرا "س"، به وقایع ایران وابسته است!
وقایعی که از چهل سال پیش آغاز شد، و بسرعت بسمت تحولات نهاییاش به پیش میرود!
✦ رویشهایی قدرتمند و فراوان، که درکنار ریزشهای انقلاب، درحال تغییر مسیر تاریخ، از دریچهی انقلابند... و بزودی چشمها در شکوه واقعهای عظیم که بدستشان رقم میخورد، درحیرت و بهت، گیر میکنند!
yun.ir/ucjbm5
b2n.ir/169622
#استاد_شجاعی
@ostad_shojae
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شاهکار جدید مهدی رسولی به مناسبت فاطمیه
حضرت آقا بعد از مداحی به مهدی رسولی فرمودند:
این مداحی شما کار یک منبر که نه کار چند منبر رو انجام داد
#ایام_فاطمیه🖤
#فاطمیه💔
@Baserin313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
——
الهی که اشک شوق امام زمان روزی تون بشه نه اشک ناراحتی حضرت
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
@Baserin313
ما کاخ نداریم بدان فخر بفروشیم
اموال نداریم که بر فقر بپوشیم
داریم گرانمایه ترین ثروت عالم
یک رهبر و او را به جهانی نفروشیم
( مگه داریم عکس به این قشنگی )
#لبیک_یا_خامنه_ای ♥️🌹
@Baserin313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صداممیلرزه...
تکونبدهدستتو،دستوپاممیلرزه...
@Baserin313
وقتی درس خوندنت رو.. نیت کردی که جهاد علمی باشه برای تحقق اراده خدا (ینی به قدرت رسیدن مستضفین و وارثین زمین).. اصلا سختیها برات میشه جهاد.. میری دنبال درسهای سختتر.. تستهای سختتر.. هر چی فشار درس بیشتر، هر چی رنج بیشتر، جهاد مقبولتر.. 💔
@Baserin313
🇵🇸 باصرین|Baserin
وقتی درس خوندنت رو.. نیت کردی که جهاد علمی باشه برای تحقق اراده خدا (ینی به قدرت رسیدن مستضفین و وا
برو سراغ کتابای سختتر ساعت مطالعه بیشتر
انگار داری جهاد میکنی اگر
نیتت قوی شدن انقلاب و موثر بودن در لشکر امام مون باشه
چرا مجاهد، مرگش شهادته؟ چرا پاداش مجاهدت شهادته؟! چون مجاهدت ینی در راه هدف الهی، پدرت دربیاد، تیکهتیکه بشی، مغزت بترکه،دستات بشکنه، پیر بشی... نفس قربونی میشه دیگه.. اصلا جهاد کردن برای خوشگلشدن نفسه.. نفس رو بچزونی بسوزونی، جهاد کنی، سختی بکشی، نفس تربیت بشه..
حالا با این نگاه سختی درس خوندن رو برای خودت حل کن.. اصلا دیگه سخت نمیشه برات.. سختیش جهاده.. هر چی بیشتر پای کتاب و دفتر یا پای تمرین یا هر هنری که داری یاد میگیری.. هر کاری که داری میکنی الآن.. که برای خدا خالصش کردی.. داری تربیت میشی..
@Baserin313
علم کافی نیست برای یک سرباز واقعی
علم تحلیل و علم سیاست رو باید بلد باشی
مثلا چند تا از کتاب هایی که حضرت آقا نام بردن بزای مطالعه رو انشاءالله در پیام بعد براتون میفرستم
دنیای سوفی
اولینکتابی که رهبر انقلاب در بازدید از سی و دومین نمایشگاه کتاب، مستقیم روی آن دست گذاشتند و خواندنشان را توصیه کردند، «دنیای سوفی» بود؛ کتابی که خودشان هم آن را خواندهاند. حتی خانم فروشندۀ حاضر در غرفۀ نشر «هرمس» هم این را میدانست که وقتی کتاب را به دست آقا میداد، گفت: «میدانم که اینکتاب را خواندهاید و عکس شما را با آن دیدهام». آقا وقتی اینکتاب را دیدند، گفتند: «خوب است بچههای ما اینکتاب را بخوانند».
داستان دو شهر
چندسال پیش، آقا از ناشران خواستند آثار کلاسیک را برای نوجوانها تلخیص کنند. این «آثار کلاسیک» به همانرمانهای معروف و پیشکسوت دنیا از نویسندگان بزرگ و سرشناس گفته میشود که همۀ اهالی کتاب، بهخوبی آن ها را میشناسند.
یکی از معروفترین آنها هم همین «داستان دوشهر» است که پرتیراژترینکتاب جهان هم محسوب می می شود، اینکتاب خواندنی، اثر «چارلز دیکنز»، نویسندۀ معروف و پرطرفدار انگلیسی است که احتمالاً او را با معروفتریناثرش، «آرزوهای بزرگ» میشناسید. البته اینطور که آمارها میگویند، داستان دوشهر اقبال بیشتری از آرزوهای بزرگ داشته و بیشتر از آن تجدیدچاپ شده است.
داستان این اثر در طول انقلاب فرانسه رخ میدهد و روایت مفصلی از اتفاقاتی است که بر سر جامعۀ اشرافی و انقلابیون فرانسه میرود.
با خواندن داستان دوشهر، شما اطلاعات کاملی دربارۀ انقلاب فرانسه و جزئیات اجتماعی و سیاسی آن به دست میآورید. در عین حال، سرگذشت «لوسی»خانم را هم که زندگی خود، پدر، همسر و دوستانش با اتفاقات اینانقلاب گره خورده، دنبال میکنید.
من پناهنده نیستم
کسی نیست که نداند رهبر انقلاب طی همۀ اینسالها، چقدر دغدغۀ فلسطین و مردمش را داشتهاند. پس وقتی کتاب داستانی دربارۀ فلسطین، آن هم به قلم کسی که با اینسرزمین پیوند و خویشاوندی دارد، چاپ شود، حتماً مورد توجۀ ایشان قرار خواهد گرفت.
اینکتاب، روایت زندگی یکخانوادۀ فلسطینی است که جور اسرائیلیها، ناچار به کوچشان کرده و «رضوی عاشور»، نویسندۀ مصری که همسری فلسطینی هم دارد، آن را نوشته است. داستان از زبان «رقیه»، مادر خانواده روایت میشود و بسیار جذاب و پرکشش است
دن آرام / میخائیل شولوخوف
در یکی از صفحات توییر، دیدگاه رهبرمعظم انقلاب درباره دو شاهکار معروف ادبیات روسیه درباره انقلاب اکتبر این کشور در سال 1917، ذکر شده است. در این مطلب آمده است: «کتاب «دن آرام» شولوخوف را خواندهام که کتاب خوبی است اما کتاب «گذر از رنجها» از آلکسی تولستوی در به تصویر کشیدن انقلاب، بهتر است.»
کتاب «دن آرام» نوشته میخائیل شولوخوف از آثار جاودانه ادبیات جهان به شمار میرود که به شیوه رئالیزم اجتماعی به نگارش درآمده و رویدادهای یک دوره بسیار با اهمیت از تاریخ مردم روسیه را بازتاب میدهد.