هدایت شده از 🌷 کانال سیره شهدا 🌷
#خاطرات
#کردستان
✅ فاضلاب رو مین گذاری کن !!!
مثل یک کابوس بود. فکر می کردیم همه ی ضد انقلاب ها را بیرون کرده ایم. ولی هر شب، از یک جایی که معلوم نبود کجاست، صدای رگبار مسلسل هاشان می آمد. شهر ریخته بود به هم. مردم به وحشت افتاده بودند. پاسدارها سردرگم بودند.
صدایم کرد و آرام گفت: امشب برو کانال فاضلابو مین گذاری کن.
پرسیدم اون جا چرا، حاجی ؟
چیزی نگفت. مثل گیج ها نگاهش کردم. بالاخره گفت: من خودم سه شبانه روز اون جا رو چک کردم، از اون جا میان .
یادم نیست. یکی ـ دو شب بعد بود، صدای انفجار شنیدم. صبح رفتم سر زدم. خون روی دیوارها شتک زده بود. جنازه ها را برده بودند.
📚یادگاران، جلد 9
❤️کتاب شهید متوسلیان، ص 21
#راهیان_نور_غرب
#بانه
#کردستان
💠کانال سیره شهدا💠
🆔 @sirehyshohada
هدایت شده از 🌷 کانال سیره شهدا 🌷
#خاطرات
#عبادی
✅ دویست روز روزه بدهکارم !!!!
چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت«بچه ها! من دویست روز روزه بدهکارم» تعجب کردیم. گفت «شش ساله هیچ جا ده روز نموندم که قصد روزه کنم. » وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت«شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز.
#راهیان_نور_غرب
#شمالغرب
📚یادگاران، جلد ده
❤️کتاب شهید زین الدین، ص 94
💠کانال سیره شهدا💠
🆔 @sirehyshohada