eitaa logo
بصير
2.5هزار دنبال‌کننده
77.8هزار عکس
71.5هزار ویدیو
2.6هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ بیست سال هوای چشم‌هایش را داشت! 🔻 حدود بیست سال می‌شد که هوای چشم‌هایش را داشت؛ مبادا به بیفتد. چشم‌ها دیگر عادت کرده بودند. هر وقت نامحرمی می‌خواست وارد شود، چشم‌ها بسته می‌شدند... 📚 صد روایت از زندگی ، ص ۱۱ https://eitaa.com/Basir_MN
✳️ خدایا، جدی نبودها! 🔻 لطیف بود و . اهل تشر و دعوا نبود. گاهی هم اگر لازم می‌شد به‌خاطر شیطنت بچه‌ها یک دعوای کوچکی بکند، ظاهرسازی می‌کرد؛ نه اینکه واقعا به آمده باشد. یک بار بچه‌ها دیده بودند که پدر بعد از دعوا به خلوتی رفته و دارد آهسته می‌گوید: «خدایا، من اگر یک دادی زدم، جدی نبودها!» 📚 برگرفته از کتاب | صد روایت از زندگی ، ص ۷۳ #️⃣ https://eitaa.com/Basir_MN
✳️ قدم اول 🔻 خدمت بودیم. یکی از حضار گفت: «حاج آقا یک نصیحتی بفرمایید استفاده کنیم.» آقای بهجت سرش پایین بود. این جمله را که شنید سرش را بالا آورد و فرمود: «از آنچه تا الان یاد گرفته‌ای، استفاده‌ی لازم را کرده‌ای؟!» سپس ادامه داد: «شما بحمدالله همه می‌خوانید ولی آیا واقعا از نظر نفسانی و معنوی از این نماز که عمود دین و مایه‌ی تقرب به خداست بهره‌ی کافی را برده‌اید؟ آیا آثار آن را در نفس خود احساس می‌کنید؟ زمانی که محضر استادمان مشرف می‌شدیم، به ما اینگونه می‌فرمودند. ما هم معنای این نکته را خوب نفهمیدیم مگر پس از ریاضت‌ها و تأمل‌های فراوان. باید را با و بردارید. بهترین چیز برای شروع همین نماز است. قدم دوم را اگر نمی‌دانستید، خدای متعال کسی را با لطف و کرم خود می‌فرستد تا به شما یاد دهد.» 📚 برگرفته از کتاب | صد روایت از زندگی 📖 ص ۱۱۵ #️⃣ https://eitaa.com/Basir_MN