eitaa logo
بصير
2.5هزار دنبال‌کننده
75.3هزار عکس
68.7هزار ویدیو
2.5هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 گزارش | جایگاه علی اکبر(عليه السلام) نزد امام حسین(عليه السلام) ✍️ چرا شخصیت (عليه السلام) این میزان از برجستگی را دارا می‌باشد؟ در بین کربلا، ایشان تنها کسی است که در زیارت عاشورا، بعد از شخص (عليه السلام) به صورت خاص به او سلام می‌کنیم. اگر کسی بخواهد به عظمت آن بزرگوار پی ببرد، باید قضایا را در هنگام خروج امام حسین(عليه السلام) درک کند. ✍️ تشخیص در آن زمان به قدری سخت بود که و و خیلی از کسانی که دارای سابقه طولانی در بودند، دچار اشتباه شدند. در این زمان حساس (عليه السلام) تمام این پیچیدگی‌ها را با این‌که در سنین بود، درک کرد. ✍️ با هجوم دسته‌جمعی سپاه ، همه اصحاب (عليه السلام) به شهادت رسیدند. علی‌اکبر(عليه السلام) با مشاهده این وضعیت، به عنوان اولین نفر از (عليهم السلام) به میدان نبرد قدم نهاد. امام حسین(عليه السلام) برای هیچ کسی مانند علی اکبر(عليه السلام) در زمان شهادت ایشان، اظهار نکرد؛ این شدت بیتابی، جایگاه (عليه السلام) را نزد امام حسین(عليه السلام) نشان می‌دهد 📌 ادامه در لینک زیر: 🌐b2n.ir/255906. ! https://eitaa.com/Basir_MN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽استقبالی حیرت انگیز مردم غیرتمند کهگیلویه و بویراحمد و خوزستان از حادثه تروریستی در شهرستان بهمئی زادگاه « شهیدان حاج هوشنگ و فرزندش امید خوب» https://eitaa.com/Basir_MN
-ارتش(2) 🌹گوشه برزنت راکشیده بودند روی خودشان. جا نبود من و صیّاد بخوابیم. روی زمین نم دار و سرد دراز کشیدیم. نگاهش می کردم، سردش بود و می لرزید. گفتیم پشت به پشت هم بدهیم شاید کمی گرم مان شود. توی آن هوای سرد وضو گرفت و ایستاد به نماز. من فقط نگاهش می کردم. اصلاً حسّ تکان خوردن هم نداشتم چه برسد به نماز خواندن. نمازش که تمام شد تا خودِ صبح قرآن خواند. بعد هم بچه ها را بیدار کرد. روی همان تپّه نماز جماعت خواندیم... کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصرکاوه برشی از زندگی سپهبد شهید، علی صیاد شیرازی 🌹 آن روز وقتى بلوار نزديک پايگاه هوايى شيراز را به نام من كردند، غرور و شادى را در چشم‌ هاى همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولى همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعنى فكر مى كنند ما پرواز مى كنيم و مى جنگيم تا شجاعت ‌هاى ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟... بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعنى مرگ من. چون پشت ميزنشينى و دستور دادن براى من مثل مردن است... کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصر کاوه دست‌ نوشته ‌اى از عباس دوران، هشتم تير 1360 🌹نقش شهید جواد فکوری در خنثی کردن ماجرای حزب خلق مسلمان در تبریز، زمانی که فرماندهی پایگاه دوم شکاری را بر عهده داشت، بسیار حساس بود. او با منسجم کردن نیرو های پایگاه و همکاری بچه های انجمن اسلامی، توطئه دشمنان را نقش بر آب ساخت. فکوری زمانی به فرماندهی پایگاه یکم شکاری منصوب گردید که عناصر ضد انقلاب این پایگاه هر روز با شعار های انحرافی و طرح مسائل جنبی قصد داشتند که امور عملیاتی پایگاه را دچار وقفه و اختلال کنند، اما با زحمات پی گیر شهید فکوری و کمک کارکنان، نه تنها تلاش های عناصر ضدانقلاب خنثا و بی اثر شد بلکه کارایی عملیاتی پایگاه نیز افزایش یافت. همچنین نقش فکوری به صورتی قاطع و مصمم در هدایت عملیات خنثا سازی کودتای نوژه و نظارت وی در دستگیری عناصر این کودتا قابل توجه بوده است. نقش فکوری در طراحی و اجرای بزرگ ترین عملیات 140 فروندی (کمان 99) که تنها به فاصله ده ساعت از آغاز جنگ تحمیلی و به تلافی اولین حمله ناجوانمردانه رژیم بعث عراق صورت گرفت، همواره نقطه عطفی در تاریخ نبردها و جنگ های هوایی به شمار می آید. فکوری در سال های پس از انقلاب چندین بار توسط عناصر وابسته و ضد انقلاب تا مرز شهادت پیش رفت. او فکوری پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد، ایشان مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد. سرانجام در شامگاه هفتم مهرماه 1360 زمانی که به همراه چندتن از سرداران رشید اسلام (فلاحی. نامجو. کلاهدوز. جهان آرا و...) که حاملان خبر فتح و پیروزی رزمندگان سلحشور اسلام بودند و به منظور دیدار و ارایه گزارش فتح به فرماندهی کل قوا امام خمینی(ره) از منطقه عملیاتی به تهران بازمی گشتند در اثر سانحه سقوط سی130 در سی مایلی جنوب شهر تهران (کهریزک) به افتخار شهادت نایل آمد. او هنگام شهادت 43 سال داشت و از وی دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه 🌹 قرنی و همفکرانش در زمان شاه دستگیر و محاکمه شدند. در آغاز صحبت از اعدام قرنی بود، ولی بنا به عللی او را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محکوم کردند. وی در اسفند 1339 از زندان آزاد شد. ایشان به دلیل همکاری با جریان نهضت امام خمینی مجدد به زندان رفت. شهید قرنی در جریان انقلاب به نیروهای انقلابی پیوست و به هنگام شکل‌گیری و گزینش اعضای شورای انقلاب از سوی امام خمینی به عضویت این شورا انتخاب شد. پس از پیروزی انقلاب، بلافاصله، در روز 23 بهمن، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشکری به عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب، با حکم امام خمینی منصوب شد. شهید قرنی شخصیتی بود که نه تنها در تثبیت موقعیت ارتش در نظام جمهوری اسلامی نقش کلیدی داشت بلکه با شهامت و ایستادگی در مقابل طرح‌هایی که در جهت فروپاشی ارتش مطرح می‌شد ایستاد و به ارتش هویت داد و به همین خاطر خاری در چشم دشمنان شد و در نهایت در روز سوم اردیبهشت 1358 به دست گروهک تروریستی فرقان شهید شدند... کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصر کاوه روایتی از زندگی امیر سپهبد, شهید سید‌ محمد ولی قره نی https://eitaa.com/Basir_MN
-ارتش(3) 🌹 حسین در 7 آذر 59 و در عملیات مروارید بر فراز خلیج فارس 48 افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی را کشته و نیروی دریایی ارتش عراق و ناوهای اوزا را منهدم کرد و در مجموع ۲۴۰ میلیون دلار به رژیم عراق ضرر زد! همین موضوع باعث شد که او را شکارچی اوزا نامیدند... در قسمتی از وصیت نامه این شهید بزرگوار مطلبی آمده که همه وجود و مرام و مردانگی خلعتبری در آن پیداست: اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می‌دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه‌ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می‌کردم... حسین خلعتبری در یکی از مصاحبه‌هاى خبرى گفته است: اینها را مى‌گویم که تاریخ بنویسد و آیندگان بدانند که ما در اوج مظلومیت جنگیدیم و هیچ باکى نیست اگر یک میلیون نفر از ما شهید شوند. اگر خود و فرزندان مان هم کشته شویم بازهم تسلیم نمى‌شویم تا دنیا بفهمد ایرانى با غیرت هرگز در مقابل تجاوز سکوت نمى‌کند و تا نابودى متجاوز دست از دفاع نمى‌کشد... کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصر کاوه خاطره ای از امیر سرلشگر شهید, خلبان شهید حسین خلعتبری 🌹 پسر پیرمرد دفن‌کننده پیکر خلبان شهید غلامرضا چاغروند به‌نام دیوان جالیزی در این خصوص می‌گوید: در 12 مهر ۵۹ یک بالگرد در منطقه دهلران در حال پرواز بود. منطقه چند ساعت قبل به‌علت عقب نشینی نیروهای ایرانی در اشغال نیروهای بعثی بود. نیروهای دشمن به محض دیدن بالگرد آن را مورد هدف گلوله‌های خود قرار دادند بالگرد به‌سمت کوه‌های اطراف پرواز کرد و به‌علت اصابت گلوله به هلی‌کوپتر و زخمی شدن کمک خلبان در یک کیلومتری جالیز بر زمین نشست. بلافاصله نیروهای مهاجم هلی‌کوپتر را به محاصره درآوردند و سرنشینانش را به اسارت درآوردند فرمانده بعثی‌ها از خلبان می‌خواهد به امام امت توهین کند که با مقاومت چاغروند روبه‌رو می‌شود. این ایستادگی و مقاومت ایشان تا جایی ادامه دارد که یکی از افسران عراقی با سرنیزه به‌سمت او حمله می‌کند و وی را غریبانه به شهادت می‌رساند... این خلبان جوان ۲۳ ساله که تازه داماد بود و فرزندی نداشت به‌خاطر نام رهبر سر از تنش جدا کردند و جنازه‌اش دو روز در بیابان‌ها ماند و پیرمردی در روستای جلیز دهلران جنازه او را خاک کرد و به جرم خاک کردن شهید چاغروند ۱۰ سال به اسارت رفت. کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه 🌹مقام معظم رهبری در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند: فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین‌ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می‌شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می‌شود... بخشی از وصیت‌نامه شهید یاسینی: من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟... اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم. به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود... خانواده یاسینی یک شهید و یک جانباز را نیز تقدیم انقلاب، اسلامی و ایران اسلامی نموده است. شهید رضا یاسینی که در سن 17 سالگی در تنگه چزابه به شهادت رسید و عباس یاسینی که جانباز قطع عضو می باشند... کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصرکاوه خاطره ای از معاون هماهنگ کننده و رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش, سرلشگر خلبان, شهید سید علیرضا یاسینی 🌹پدرمان خیلی به خواهر کوچک مان علاقه داشت...خواهر کوچکم در نوجوانی به سرطان استخوان مبتلا شد... بیماری خواهرم شدت گرفت و همه از او قطع امید کردند... به پدر اطلاع دادیم که دخترش آخرین روزهای عمرش را طی می کند و هر چه زودتر خودش را برای آخرین دیدار با او به تهران برساند. اما پدر قبول نکرد که بیاید... پدرم در آن موقع فرمانده لشگر بودند و در عملیات شرکت داشتند... ایشان در جواب اصرارهای مادرم گفت: الان عملیات است واین سربازانی که الان در حال جنگ هستند، همه شان فرزندان من هستند، الان من وظیفه دارم کنار آنها باشم و همراهشان بجنگم.... خواهر کوچکم در 16سالگی فوت کردند و پدرم تا دو ماه هم نتوانست به خانه برگردد. کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه راوی پسر امیر سرلشگر, شهید ابراهیم نیارکی https://eitaa.com/Basir_MN
-ارتش(4) 🌹سنندج به‌وسيله اشرار و جدايي‌طلبان در محاصره بود. مردم بي‌گناه در آماج گلوله‌هاي اشرار به خاك و خون كشيده مي‌شدند. بالگرد كبرايي چرخ‌زنان در آسمان شهر ظاهر مي‌شود و طوفان راكت و گلوله‌هايش سينه مهاجمان را مي‌شكافت و آنها را عقب مي‌راند. ديگر بالگردهای هوانيروز در پناه اين بالگرد پي‌درپي فرود مي‌آيندو مجروحان و زنان و كودكان را از باشگاه افسران به منطقه امن تخليه مي‌كنند. در آخرين پرواز بالگرد كبری كه خلبانش محسن درخشان و احمد پيشگاه‌هاديان بودند هدف اصابت گلوله قرار مي‌گيرند. خلبان هاديان چاره‌اي جز فرود اضطراري در اطراف شهرندارد. هر دو خلبان از بالگرد مشتعل خارج مي‌شوند و هريك به سويي مي‌روند. خلبان هاديان نجات مي‌يابد اما خلبان درخشان به‌وسيله اشرار ضدانقلاب اسير مي‌شود... افراد ضدانقلاب, او را ايستاده و تا گردن در خاك فرو مي‌كنند و با ماليدن مايع شيرين به سر و صورت رهايش مي‌كنند. فردا كه براي نتيجه شكنجه به سراغش مي‌آيند هنوز اندك رمقي در سر و صورت متلاشي شده از هجوم حشرات در چهره‌اش وجود داشته كه با گلوله‌اي او را خلاص و به شهادت مي‌رسانند. بعد از شهيد نماز هوانيروز (خلبان حسن قاسمي) خلبان محسن درخشان به شهيد ايستاده معروف مي‌شود. خلبان درخشان از تيزپروازان جنگنده هوانيروز بود كه شهادتش پس از انقلاب و چهارماه قبل از جنگ ايران و عراق مي‌باشد... کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه برشی از زندگی شهید ایستاده هوانیروز امیر سرلشگر خلبان, محسن درخشان 🌹شهید امیر سرلشکر ولی‌الله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش می گفت: "روزه بودیم، هیج چیز برای خوردن نداشتیم. رفتیم آب پیدا کردیم توی آفتابه های دستشویی ها، یک جرعه وقت سحر و یک جرعه افطاری می خوردیم..." چند روز در اونجا بدون غذا و مهمات بودیم. یک خلبان شجاع گفت : "من می روم ؛ شهید محمد نوژه رفت هواپیمایش را زدند و شهید شد. یک خلبان دیگر گفت من از هشت هزار مهاجم میگذرم و می روم، نان، خرما و پنیر بسته بندی برداشت و رفت و تصمیم داشت مجروحان را برگرداند. این خلبان محمد جعفر مهدوی ملک کلاهی خلبان هوانیروز بود. کمک خلبان او هم محمد وجدانی نام داشت واهل رفسنجان بود. کمک ها را رساند و خیلی ناراحت کننده تر از آن چه که در فیلم چ دیدید، به سرشان آمد و تکه تکه شدند... این خلبانان شجاع جانشان را در کف اخلاص گذاشتند و به شهید دکتر چمران و نیروهایش کمک رساندند و به فیض شهادت نائل شدند... کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه روایتی از امیر سرتیپ دربندی 🌹 شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی (ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند.... شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم... امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی... عباس گفت: بریم طرف دسته عزادار... به خودم اومدم که دیدیم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین، داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاشو بهم گره زد و آویزونشون کرد به گردنش!... شد حُر امام حسین (ع). رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن. جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو ندیده بودم اینطوری عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل، بدون اینکه کسی بشناسدش....! کتاب شهدا و اهل بیت (س), ناصر کاوه خاطره ای از معاون عملیات نیروی هوائی ارتش, امیر سرلشگر خلبان, شهید عباس بابائی 🌹بزرگترین شکارچی تانک جهان محمدعلی صفا در جریان جنگ با عراق به تنهایی در یک هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد و حتی در روز شهادتش ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقی‌ها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و خرمشهر را گورستان تانک‌های خود نامید... گفته می شود که بعد از مرگش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود. و تندیسی از این قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابان‌هایی به نام این شهید نام گذاری شده است... محمدعلی صفا دوره‌های رزمی مختلف، دوره‌های چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره شکار تانک و ... را با امتیاز عالی سپری کرده بود. تلاش‌های او موجب شده بود تا مدرک تخصصی شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند. او برای آموزش تخصصی انهدام‌ ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری جان‌ اف کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد... کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصر کاوه https://eitaa.com/Basir_MN