﷽📚🕥📚🎆
#داستان_های_غیر_پیامبران_در_قرآن 📖
#_اصحاب_رَسّ
#قسمت_دوم
✨آنها چاهى كندند، و قسمت تهِ چاه را تنگتر نمودند، و آن پيامبر خدا را دستگير كرده و در ميان آن چاه افكندند و سر آن چاه را با سنگ بزرگى بستند، آن پيامبر پيوسته در ميان چاه ناله و راز و نياز كرد، و آنها كنار چاه مىآمدند و صداى ناله و راز و نياز او را با خدا مىشنيدند، و مىگفتند اميدواريم كه خدايان ما (درختهاى صنوبر) از ما راضى گردند و سبز شوند و شادابى و خشنودى خود را به ما نشان دهند.
✨آن پيامبر در مناجات خود مىگفت: خدايا! مكان تنگ مرا مىنگرى، شدت اندوه مرا مىبينى، به ضعف و بى نوايى من لطف و مرحمت كن، هر چه زودتر دعايم را به اجابت برسان
، و روحم را قبض كن.
✨آن پيامبر خدا با اين وضع در آن چاه به شهادت رسيد.
✨عذاب سخت اصحاب رس
✨در اين هنگام خداوند به جبرئيل فرمود: به اين مخلوقات بنگر كه حلم من آنها را مغرور كرده، و خود را از عذاب من در امان مىبينند، و غير مرا مىپرستند، و پيامبر فرستاده مرا مىكشند... من به عزتم سوگند ياد كردهام كه هلاكت آنها را مايه عبرت جهانيان قرار دهم.
✨روز عيد آنها فرا رسيد، همه آنها در كنار درخت صنوبر اجتماع كرده و جشن گرفته بدند، ناگاه طوفان سرخ شديدى به سراغشان آمد، همه وحشت زده به همديگر چسبيدند و به دنبال پناهگاه بودند، ناگهان دريافتند كه هرجا پا مىگذارند، مانند سنگ كبريت شعله ور و سوزان و داغ است، در همين بحران شديد، ابر سياهى بر سر آنها سايه افكند، و از درون آن ابر، صاعقه هايى از آتش بر آنها باريدن گرفت، به طورى كه پيكرهاى آنها بر اثر آن آتشها، همچون مس ذوب شده، گداخته شد، و به اين ترتيب به هلاكت رسيدند. پناه مىبريم به خدا از خشم و عذابش.
https://eitaa.com/Basir_MN