💖حتما بخونید😊👇
مکالمه جالب شخص غیبت کننده با اهل بیت (ع):
🔻_جدیداً فلانی رو در حال یه گناهی دیدم، داشتم شاخ درمیآوردم! 😮
💚_منفورترينِ مخلوقات نزد خدا، #غیبت_کننده است. ۱ (امام علی ع)
🔻_قصد غیبت ندارم. فقط کارش خیلی زشت بود! 😓
💚_ #غیبت آن است كه از برادرت چيزى بگويى، كه خوش ندارد. ۲ (پیامبر خدا ص)
🔻_خب راست بوده، جلوی خودشم میگم! مگه دروغ گفتم؟!
💚_اگر آنچه در او هست بگويى، غيبتش كرده اى و اگر آنچه در او نيست بگويى، به او #تهمت زده اى. ۳ (پیامبر اکرم ص).
🔻_مطمئنم که در او هست! خودم چند وقته روش زوم کردم، متوجه کاراش شدم!🔍
💚_لغزشهاى مسلمانان را جستجو نکنید كه هر كس لغزشهاى برادرش را جستجو کند، خداوند لغزشهاى او را پيگيرى مى كند و هر كه را كه خداوند #عیبجویی كند، رسوايش مى سازد هر چند در اندرون خانه خود باشد! ۴ (پیامبر خدا ص)
🔻_باشه، من دیگه حرفی ازش نمیزنم، فقط خواستم درد دل کرده باشم. آدم گاهی میترکه سکوت کنه! 😖 ولی اگه خودتون کارشو می دیدین حالتون از شخصیت پلیدش بد میشد! 😷
💚_بهترين چيزى را كه دوست داريد به شما گفته شود، به مردم بگوييد؛ زيرا خداوند از شخص لعنتگر دشنام ده بدگوى مؤمنان و ناسزاگوى بد دهن و گداى سمج نفرت دارد. ۵ (امام باقر ع)
🔻_ما که هرچی میگیم، از اون فرد دفاع میکنید! واقعا درک نمیکنم دلیلشو! 😔
💚_هرگاه در حضور كسى از برادر مسلمانش غيبت شود و او بتواند ياريش دهد اما به يارى (و دفاع از) او برنخيزد، خداوند در دنيا و #آخرت تنهايش میگذارد. ۶ (پیامبر خدا ص)
💚شنونده غيبت، مانند غيبت كننده است. ۷ (امیرالمؤمنین ع)
🔻_زنا که نکردم!!! فقط گفتم فلانی در حال انجام #گناه بوده!
💚_غيبت كردن بدتر از زناست. (زیرا) مرد زنا مى كند و سپس #توبه مى نمايد و خدا توبه اش را مى پذيرد. امّا غيبت كننده آمرزيده نمى شود، تا زمانى كه غيبت شونده او را ببخشد. ۸ (پیامبر رحمت ص)
🔸این مکالمه، ساختگی و ترکیب شده با روایات اهل بیت (ع) درمورد غیبت بود. لطفا منتشر کنید تا همه از شرّ این #گناه_کبیره خلاص بشن ❤
منابع #روایت ها:
۱= غرر الحكم : 3128
۲= كنز العمّال : 8024
۳= بحار الأنوار : 77/89/3
۴= الكافي : 2/355/5
۵= بحار الأنوار : 78/181/67
۶= من لا يحضره الفقيه : 4/372
۷= غررالحکم ؛ 1171
۸= وسائل الشيعه، ج 12، ص281
💐💐💐
@Basirat_135
📣 #روایت | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد
🖼 در حاشیهی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شدهاند
🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقاتکنندهاش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و بهقول خودشان سیدقائد است. به احترامش نیمخیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشمهای عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمیبیند. فقط از جهت صدا میتواند مکان مخاطب را تشخیص دهد.
🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعهی لبنانی! حاج آقا که میرسد با همان چشم و پلکهای بخیه و پانسمان شده بغضش میترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخمهایش میپرسد میگوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!»
🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک میریزد. قفل کردهام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچههایی که در خردسالی زخم صهیون به تنشان نشسته و این هم از بزرگترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش.
🔹️عبدالله دارد با گریهای که معلوم نیست اشکهایش باید چطور از لای زخمها، بخیهها و پانسمانها راهشان را باز کنند ادامه میدهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست دادهایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایهی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.»
🔹️حاج آقا میگوید به امر آقا راهی شدهاند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیهای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله میدهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرفهایش را میزند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!»
🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها میشوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر میکند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه میکند که زن جوان یکهو میپرد توی صحبتها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز میکنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!»
🔹️سرم را میگیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیهی عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش میگوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک میریزد و با چشمهای بسته حرفهایش را میزند.
🔹️پرتاب میشوم به سکانسهای از کرخه تا راین و سعید، رزمندهی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک میریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشمهایش ضرر دارد میگفت بگویید بدوزندشان. سعید نمیدانست عبدالله با چشمهای دوخته شده هم گریه میکند.
💻 Farsi.Khamenei.ir